لحظه به لحظه با پیکار دلیرانه جنبش مردمی - ۱۶


لحظه به لحظه با پیکار دلیرانه جنبش مردمی - ۱۶

* بیانیه شماره 9 مهندس میرحسین موسوی در مورد اعلام تایید نتایج انتخابات ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان
موسوی: همچنان ایستادگی خواهیم کرد

* «مادران عزادار» بیانیه شماره دو خود را با عنوان «سوگواری مادران عزادار ادامه دارد» منتشر کردند
* فهرست يکصد نفره از اسامی شهروندان بازداشتی
* محسن کدیور: اکنون آن دمل چرکين يعنی تضاد بنيادی ولايت فقيه و جمهوريت سر باز کرد... ما انقلاب نکرديم که استبداد شاهنشاهی تبديل به استبداد ديگر شود. ما انقلاب کرديم تا هرنوع استبدادی چه با تاج، چه با عمامه از ميان برود.


بیانیه شماره 9 مهندس میرحسین موسوی در مورد اعلام تایید نتایج انتخابات ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان
چهارشنبه 10 تیر 1388 - 17:29:07 | قلم

بسم الله الرحمن الرحیم
هموطنان عزیز

همان‌گونه که انتظار می‌رفت شورای نگهبان، پس از نمایش‌هایی که توجه هیچ‌کس را جلب نکرد، و با چشم بستن بر روی انبوه تقلب‌ها و تخلف‌های صورت گرفته، سرانجام نتایج دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری را تایید کرد. جشنواره‌ای که تجدید حیات ملت ما را مژده می‌داد با تقلب و تخلف از عهدهای اسلام و انقلاب با ناگوارترین صحنه‌ها به پایان رسید؛ با حمله به خوابگاه دانشجویان، با خون‌های ریخته شده، جوانان کتک خورده و مورد اهانت قرار گرفته، صدا و سیمای از انظار جامعه افتاده، قلم‌های شکسته، روزنامه‌های بسته، با فضای امنیتی کودتاگونه و بی‌اعتمادی تلخ و گستردة مردم نسبت به نتایج اعلام شده برای انتخابات و دولت ناشی از آن. به زودی گرمای حادثه فرو می‌نشیند و دست‌اندرکاران این ماجرا با صورت‌حساب بلندبالای اشتباهات خود روبرو می‌شوند. آیا آنان از تحمیل آنچه روی داد سود بردند؟

از این پس ما دولتی خواهیم داشت که از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترین شرایط به سر می‌برد و اکثریتی از جامعه، که اینجانب نیز یکی از آنان هستم، مشروعیت سیاسی آن را نمی‌پذیرد. دولتی با پشتوانه‌های ضعیف مردمی و اخلاقی که از او انتظاری جز بی‌تدبیری، قانون‌گریزی، عدم شفافیت، تخریب ساختارهای تصمیم‌گیری و تدوام سیاست‌های ویرانگر اقتصادی نداریم، و بیم آن می‌رود که بر اثر ضعف‌های بی‌شمار ذاتی و عارضی‌اش در ورطه امتیاز دادن به بیگانگان بیفتد. این چیزی نیست که ما از آن خرسند باشیم، بلکه از آن به شدت واهمه داریم.

خطر در پیش است. نظامی که به مدت سی‌سال به اعتماد مردم متکی بود نمی‌تواند یک شبه قوای امنیتی را جایگزین این نقطه اتکا کند. این اعتماد لطمات جدی دیده است؛ اگر انکار این واقعیت سودی می‌رساند، ما نیز با منکران آن هم‌صدا می‌شدیم، از بس که خطر عظیم است. اگر آنچه انکارش می‌کنیم واقعا صحت ندارد، چرا به دیگران اجازه اجتماع نمی‌دهیم تا معلوم شود که چقدر اندکند.

باید باز گردیم، هنوز دیر نشده است. هنوز می‌توان اطمینان آسیب دیدة مردم را بازسازی کرد؛ امنیت نظام ما در گرو چنین کاری است. فرزندان انقلاب را از زندان‌ها آزاد کنید. حبس آنان جز تغذیه غریزه فرافکنی در وجود خود شما فایده‌ای ندارد. مردم چگونه می‌توانند به حکومتی اعتماد کنند که دوستان و همکاران و فرزندانش را به صرف توهم در بند می‌کند؟ چیره کردن فضای امنیتی بر جامعه جز صدمه زدن به عواطف ملت نسبت به نظام اثری نمی‌گذارد. مطبوعات آزاد مجاری تنفسی یک جامعه سالمند؛ برای ترمیم اعتماد مردم این مجاری را مسدود نکنید.

باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی‌تابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخ‌های بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است.

به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم می‌خواهیم ایمان‌های مذهبی‌شان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته می‌شود؟

به خرد بازگردیم. کشوری به عظمت ایران را، با آرمان‌هایی به بزرگی اهداف انقلاب اسلامی و با دشمنانی به آن سرسختی و کینه‌توزی که می‌شناسیم با دور ریختن سی سال تجربه مدیریتی و انکار ضرورت برنامه‌ریزی و تصمیمات خلق‌الساعه فردی اداره نمی‌‌توان کرد.

به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت. به قوانینی که خود وضع کرده‌ایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند.

مردم به حکومتی اعتماد می‌کنند که آنان را محرم بداند. چرا باید مهم‌ترین مسائل مملکت از مردم پنهان باشد؟ محرم دانستن ملت و شفافیت اطلاعات اولین قدم در راه مبارزه با فساد است، حال آن که مردم ما حتی به اندازه خواندن خبرهای چند روزنامه محرم دانسته نمی‌شوند.

به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندان‌های امنیتی باز می‌کنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه،‌ هرکسی را از دایره خود‌ی‌های‌مان دور می‌کنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش‌ از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد می‌گیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیک‌پوش است. آن‌قدر از دور خود می‌رانیم تا این که تنها می‌مانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز می‌کند و به صرف شهادت زبانی، انسان‌ها را در دایرۀ خود می‌آورد.

چرا باید پس از یک انتخابات سرنوشت‌ساز در معرض چنین خطراتی باشیم، حال آن که انقلاب و نظام ما در آستانة تحصیل بزرگترین دستاوردها بود؟

مردم!

ما راهی دور و در نگاه نخست غیرقابل عبور را در چند ماه کوتاه پشت سر گذاشته بودیم. ما با هم این فاصله را آمدیم؛ از فضایی که به گرد دروغ و تردید و به غبار رمیدن‌های گروهی، طبقاتی، خانوادگی و بین‌نسلی آلوده شده بود، از دورانی که نطفه نا‌امیدی شروع به رشد کرده بود، زمانی که فاصله مردم از نظامشان روز به روز بیشتر می‌شد، تا با هم مقدمات انتخابات را به جریانی طولانی از یک تجدید حیات ملی تبدیل کنیم؛ فضایی پر از آشتی، شادی، آگاهی و نشاط، عرصه‌ای که در آن دوستداران نامزدها در حالی که خنده از لبانشان رخت بر نمی‌بست می‌توانستند با یکدیگر به بحث درباره آینده بنشینند و آن آزادی فرزانه که انقلاب ما وعده‌اش را داده بود تجربه کنند. فضایی که در آن کسی خود را شهروند درجه دوم و غیرخودی با انقلاب و نظام اسلامی نبیند، و کرد و لر و عرب و بلوچ و ترک و هر قوم دیگر و پیر و جوان و میانسال و هر قشر دیگر و هر صنف دیگر و هر سلیقۀ دیگر که تا چند ماه پیش خود را بیگانة با سرنوشت کشور می‌دید همچون عهد نخست جمهوری اسلامی، خویشتن را از نو در دایره صاحبان انقلاب بیابد.

ما با هم آمدیم تا با تجسس در احوال شخصی مردم مخالفت کنیم و از نفرت‌پراکنی و پرونده‌سازی بیزاری بجوییم. با هم آمدیم تا حاکمیت عقل و عشق را توامان داشته باشیم. همۀ ما به چهرۀ رحمانی اسلام رو کردیم و در این رویکرد میراث تمدنی ایران عزیز و بزرگ را تجدید شده دیدیم، تا آنجا که در مساجد شعار ایران، ایران! را با طنینی که هنوز در تکبیرهای شبانۀ شما شنیده می‌شود سر دادیم و کسی احساس نکرد که ایران جدای از انقلاب و یا جدای از اسلام است، بلکه اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجی‌گری جداست. اسلامی که در ورای تمایزات عقیدتی و طبقاتی و قومی و جنسیتی کرامت انسان‌ها را ارج می‌نهد و اصل می‌داند. اسلامی که شوینده هر نوع نابرابری در مقابل قانون و پرچمدار تکریم حقوق شهروندی است.

مردم!

علیرغم آنچه روی داد، ما در این چند ماه آرزوهای بلند و کوشش‌های خالصانۀ خود را نباختیم. ما در این میانه مستوره‌ای از تحقق آرمان‌هایمان را یافتیم و دیدیم که آنچه به‌ دنبال آنیم چقدر خواستنی است و چه نسبت نزدیکی با حقیقت اسلام و انقلاب و هویت ملی ما دارد. این دستاوردی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را از ما بستاند. ما با هم سرمایه‌ای اندوخته‌ایم که پشتوانه و بستر حرکت‌های آتی ما و فرزندانمان خواهد بود و این خط سبز جوشیده از فطرت‌های مردم و واقعیت‌های تاریخی کشور و انقلاب همچنان در طول سال‌ها ادامه خواهد یافت تا به مقصد نهایی خود برسد. ما برای حفظ این دستاورد بزرگ همچنان ایستادگی خواهیم کرد.

تمامی تلاش‌هایی که این روزها در مخالفت با شما صورت می‌گیرد برای آن است که از ثمربخش بودن اعتراضات قانونی خود ناامید شوید، زیرا تا ما ناامید نشویم این دولت از اعتبار واقعی برخوردار نخواهد شد. امید به آینده رساترین اعتراض ماست. به سابقه دیرینه این سرزمین نگاه کنید. در زندگانی ما مردم که از کهن‌ترین تمدن‌ها زاده شده‌ایم، فراز کنونی جزئی از یک تاریخ طولانی است. ما در جاده‌ای به درازای تاریخ همه بشریت قدم می‌زنیم. در این جاده چه بسیار ملت‌ها که منقرض شدند و جز داستانی از آنان باقی نماند. آن چیزی که ملت ما را به خلاف آنان و علیرغم سخت‌ترین رویدادها زنده نگه داشت امید بود، زیرا آفت این راهپیمایی هزاران ساله ناامیدی است. مردم ما می‌توانستند با بدبینی و ناامیدی حوادثی شبیه به آنچه را که در جریان انتخابات گذشته با آن روبرو شدیم پیش‌بینی کنند و به صحنه نیایند. آیا آنان اشتباه کردند که به این پیش‌بینی‌ها اعتنا نکردند؟ نه! آنان به مقتضای روح امیدی که هسته درونی هویت ملی ما را شکل داده و ما را در طول هزاره‌ها زنده نگه‌ داشته است چنین کردند. به‌ویژه با جوانان می‌گویم که اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.

امیدی که هویت ما را شکل داده است معطوف به چه چیز است؟ قطعا معطوف به امور غیر واقعی و خرافه‌های واهی نیست، و الا نمی‌توانست ملتی را برای هزاران سال زنده نگه دارد. بلکه این امید معطوف به لطف و فضل الهی است. اگر علاقه به این هویت تاریخی کمترین فاصله‌ای با اسلام ندارد، به این خاطر است. ما آمده بودیم این علاقه را احیا کنیم. از این هویت خود فاصله نگیریم. شما وظیفه خویش را به درستی انجام داده‌اید و غیر ممکن است که لطف خداوند مردمی را که با نیت‌های پاک ادای وظیفه می‌کنند تنها بگذارد.

امید به صرف گفتن و شنیدن شکل نمی‌گیرد و تنها زمانی در ما تحکیم می‌شود که دستانمان در جهت آرزوهایی که داشتیم در کار باشد. دستانمان را به سوی یکدیگر دراز کنیم و خانه‌هایمان را قبله قرار دهیم. واجعلوا بیوتکم قبله. به خودتان و دوستان همفکرتان برگردید و این بار هر شهروند محوری باشد برای یک فعالیت مفید سیاسی،‌ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد.

مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم. مسئولیت دینی ماست که نگذاریم انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمی‌پسندد استحاله بیابد. مسئولیت انقلابی ماست که اجازه ندهیم حاصل خون صدها هزار شهید به یک دولت امنیتی تنزل پیدا کند و مستهلک شود. لیکن برای آن که این اعتراض به نتیجه‌ای دلخواه برسد باید چند اصل مهم را رعایت کنیم:

- نظام و انقلاب اسلامی میراث و میوه مبارزات تاریخی دویست‌ ساله شما با استبداد و عقب‌ماندگی است. جمهوری اسلامی نظامی‌است که اگر بر اساس عهد نخستین و نسخه‌ اصیلش به اجرا درآید تمامی خواسته‌های ما را در بر می‌گیرد. مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد. اینجانب قویا با چنین وسوسه‌ای مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسی ما همچنان دارای ظرفیت‌های ارزشمند تحقق نایافته‌ای است که باید با فعالیت همه نخبگان روحانی و دانشگاهی و اندیشمندان کشور اجرای آنها به صورت مطالبه‌ای ملی درآید.

به یاد آوریم که ملت ما در انقلاب اسلامی به دلیل عدم انعطاف در قبال خواسته‌های به حقش، که از زبان امام راحل بیان می‌شد، مجبور به ساختارشکنی گردید. به همه نهادهای تصمیم‌گیر در نظام توصیه می‌کنم که چون شورای نگهبان عمل نکنند و مجاری را برای اصلاح اشتباهات باز بگذارند، زیرا که بسته شدن این راه، تهدید ساختارشکنی را به عنوان تنها بدیل مطرح خواهد کرد، و این بدیلی است که همة ما هزینه سنگین آن را می‌دانیم و قاطعانه با آن مخالفیم. همچنین تاکید می‌کنم که تعلل در محقق ساختن آرمان‌هایی چون قانون‌گرایی، عدالت، آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، و به ویژه اصول معطل مانده قانون اساسی مشروعیت‌سوز است.

- اسلام آن پوستین وارونه‌ای نیست که برخی مخالفان شما پوشیده‌اند. شیوه آنها این است که هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره کنند، تا جایی که حتی اگر بتوانند شال سبز شما را هم می‌ستانند. اسلام راستین نسبتی با ظاهرسازی‌ها و کج‌اندیشی‌های آنان ندارد، بلکه مکتبی رهائی‌بخش است که اگر به حقیقت و نورانیت آن برسیم دوای تمامی دردهای شخصی و اجتماعی ماست.

- ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد.

- در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچ‌کس نباید صدمه ببیند. ما زمانی در تلاش خود موفق خواهیم بود که ابتکارهای ما برای احقاق حقوقمان تا آن حد اندیشیده شده، کارآمد و در چارچوب قانون باشد که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند.

- ما در برهه‌ای و گریوه‌ای از تاریخ کشور خود قرار داریم که راه‌حل بسیاری از مشکلات‌ ما قانون است. درست است! قانون همیشه بی‌عیب نیست. درست است! قانون عرفی قراردادی اجتماعی است و به مانند هر عهد و پیمانی که انسان‌ها با هم می‌بندند رعایت آن تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد. درست است! مخالف شما قانون‌ اساسی را زیر پا می‌گذارد، به خلاف نص این میثاق ملی شما را از حق برگزاری اجتماعات محروم می‌کند، بلکه حتی اگر به نشانه اعتراض پارچه‌ای سبز به دستتان ببندید به رغم اصول متعدد قانون اساسی و قوانین بی‌شمار عادی، خود آن کسی که مسئول حفظ امنیت است شما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. درست است! متقلبان و دروغگویان تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفته‌اند. لیکن تلاشی که ما وارد آن شده‌ایم یک مشاجره و تلافی‌جویی نیست. ما را عصبانیت یا جاه‌طلبی یا خودپسندی برنیانگیخته است، بلکه حرکت ما اقدامی برای اصلاح و تامین بهروزی کشور است. برای رسیدن به چنین هدفی جا دارد که ما حتی به جسد قانون احترام بگذاریم، زیرا می‌دانیم که در فردای نزدیک، زمانی که کوشش‌مان به ثمر می‌رسد، نخستین اصلی که باید آن را نهادینه کنیم پایبندی به قانون است. این شالوده‌ای است که امروز صبورانه می‌ریزیم تا بر رویش بنای رفیع فردایمان را استوار کنیم.

- سرانجام وحدت. همه شما را به برادری دعوت می‌کنم. پیروزی ما در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است، و در این یکدیگر تمایزی میان ما و مردمی که به دیگران رای داده‌اند نیست. حتی آنانی که اینک رو در روی ما به خشونت متوسل می‌شوند در اخوت ما شریکند، زیرا ما به دنبال آینده‌ای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابان‌ها کتک زده است، سعادتمندتر، معنوی‌تر، سالم‌تر و زیباتر از امروز زندگی کند. رنگ سبزی که ما به عنوان نماد خود انتخاب کرده‌ایم یک معنایش هم این است؛ رنگ سبزی که ما را به اهل‌بیت نور، اهل بیت راستی، اهل‌بیت خرد، اهل بیت کرامت و فضیلت پیوند می‌دهد.

شاید بگویید که با این همه قید و بند دیگر فرجه‌ای برای بیان اعتراض باقی نمانده است. این گمان خامی است که مخالفان سطحی‌اندیش و افراطی شما در سر دارند. الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. کسانی که در راه خدا می‌کوشند خداوند آنان را به راه‌های خود هدایت می‌کند. به عنوان نمونه‌هایی از این هدایت به یاد آورید که خداوند چگونه آرامش را بر اجتماعات بی‌کرانة‌تان مستولی می‌کرد و یا در خلال آنها ظرفیت‌های ذهنی مردم به چه شعارهای نغزی رهنمون می‌شد. همان خلاقیت همچنان قادر است که با توجه به تمامی این اصول راه‌کارهایی بکر و موثر پیش‌پای ما قرار دهد، میدان‌های گسترده‌ای برای عمل در مقابل‌ ما بگشاید و تجربیات جدیدی برای آزادیخواهان جهان اندوخته کند.

در ابتدا هدف همه ما از شرکت در انتخابات آن بود که عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور بازگردد، لیکن در میانه مسیر به اهدافی بسیار بلندتر هدایت شدیم. ما در این بین می‌خواستیم ارکان ذیربط نظام به یاد آورند که در ورای تمامی آنان و ما فوقشان میزانی به نام رای و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه می‌توانند آن را نادیده بگیرند. امروز خواست عمومی برای سازوکاری کارآمد جهت انتخابات که در آن اطمینان ملی حاصل شود و دروغ، تقلب و تزویر جایی نداشته باشد، به یک مطالبه انکار ناپذیر مردمی تبدیل شده است. در هر قدمی در آینده تجربه تلخ و مشروعیت‌‌زدای جریانات اخیر باید پیشاروی ملت باشد و نباید هیچ فرصتی برای روشن‌تر شدن ابعاد این دروغ و تقلب بزرگ و پی‌آمدهای تلخ آن از دست برود.

در ایامی که گذشت شخصیت‌ها و گروه‌هایی به سراغ اینجانب آمدند و خواستار گذشت من از آنچه گذشت شدند. شاید توجه نمی‌شد که اینجانب از همان ابتدا از حق شخصی خود گذشته بودم، اما مسئلة انتخابات مسئلة شخصی من نبود و نیست. من نمی توانم بر سر حقوق و آرای پایمال شدة مردم معامله یا مصالحه کنم. مسئله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم.

گرو‌هی از نخبگان بر سر آنند که گرد هم آیند و با تشکیل جمعیتی قانونی صیانت از حقوق و آرای پایمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طریق انتشار مدارک و اسناد تقلب‌ها و تخلف‌های انجام گرفته و نیز رجوع به محاکم قضایی پیگیری کنند و نتایج آن را مستمرا به اطلاع عموم مردم برسانند. اینجانب نیز به این جمع می‌پیوندم. این گروه اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی را در دستور کار خود خواهد داشت و علاوه بر آن در این مرحله مطالبات زیر را دنبال خواهد کرد:

- توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و نظامی با مسائل انتخاباتی و بازگشت کشور به فضای طبیعی سیاسی

- اصلاح قانون انتخابات به نحوی که امکان تکرار تقلبات گسترده را از بین ببرد و بی‌طرفی نهادهای مجری و ناظر را تضمین کند

- رعایت اصل 27 قانون اساسی در مورد آزادی تجمعات

- آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها

- فعالیت مجدد سایت‌های خبری مستقل

- ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیام‌های کوتاه، و جلوگیری از قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر

- توقف برخوردهای یک‌جانبه، افترا، دروغ‌پردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور

- برخورداری از کانال‌های مستقل تلویزیونی در خارج و داخل کشور

- صدور مجوز برای تشکیل جمعیت‌های سیاسی،‌ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی

- آزادی همه دستگیرشدگان سیاسی، ابطال پرونده‌سازی‌های جعلی امنیتی و دخالت ندادن پرونده‌های جاری در برخورداری آنها از حقوق اجتماعی

در انتها به همه مردم شریف کشورمان، چه آنها که به اینجانب رای دادند و چه آنهایی که به اینجانب رای ندادند، به ویژه کسانی که در حوادث ناگوار هفته‌های اخیر صدمه دیدند درود می‌فرستم. همچنین مقام شهیدانی را که به جرم حق‌خواهی و آزادی‌طلبی در خون خود غلطیدند ارج می‌نهم و از خداوند بزرگ برای خانواده‌های عزیز آنان طلب صبر و اجر دارم.

میر حسین موسوی
10/4/88


بیانیه شماره دو مادران عزادار
چهار شنبه10 تیر 1388

«مادران عزادار» بیانیه شماره دو خود را با عنوان «سوگواری مادران عزادار ادامه دارد» منتشر کردند.

بنا به این بیانیه سوگواری خاموش و آرام مادران عزادار، عصر شنبه ششم تیرماه 88 در پارک لاله تهران، متاسفانه با هتک حرمت ، ضرب و شتم و دستگیری تعدادی از مادران و زنان جوان توسط نیروهای انتظامی و نظامی روبرو شد.

به رغم مما نعت نیروهای پلیس از ورود زنان به پارک لاله و متفرق کردن افراد در پارک، بالغ بر 500 تن از مادران توانستند در گوشه و کنار پارک بنشینند و سوگوار فرزندانی شوند که در راهپیمایی های مسالمت آمیز و اعتراضی پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کرده و شهید شده بودند.

در این بیانیه آمده است: «پیرو فراخوان اولیه مادران عزادار ما تا پایان دادن به خشونت ها و آزادی کلیه زندانیانی که برای اعتراض به تقلب های انتخاباتی دستگیر شده اند به ویژه مادران دستگیر شده در پارک لاله و مجازات قاتلان فرزندان مان شنبه های هر هفته از ساعت7 تا 8 بعدازظهر در پارک لاله و دیگر پارک ها به سوگ می نشینیم .»

پارک لاله – بلوار کشاورز، نبش کارگر، پارک اندیشه – شریعتی نرسیده به پل سیدخندان، پارک ملت – خیابان ولی عصر و پارک گفتگو- گیشا از دیگر امکانی هستند که از سوی مادران عزادار برای سوگواری اعلام شده‌اند.

«مادران ! حس مادری مان ما را به دادخواهی از خون فرزندانمان و خواست آزادی فرزندان دربندمان واداشته است. از همه شما دعوت می کنیم با حضورتان در گوشه و کنار پارک های مذکور به این حرکت خودجوش مادرانه بپیوندید. اعتراض تان را نسبت به مسئولان با سکوت؛ و همبستگی تان را با مادران عزادار و مردم حق طلب با آمدن تان نشان دهید.»

این بیانیه در ادامه خطاب به «برادران و پسران ما در نیروهای انتظامی و نظامی!» آورده است: «ما مادران شما هستیم، با شما با احترام و مادرانه رفتار می کنیم، حرمت مادران را نگاه دارید و به مادران تان خشونت نکنید تا به آه مادران دردمند گرفتار نشوید.»

در انتهای این بیانیه آمده است: «وعده ما شنبه 13 تیرماه در پارک های لاله ، اندیشه ، ملت و گفتگو »
مادران عزادار
۸/۴/۸۸

فهرست يکصد نفره از اسامی شهروندان بازداشتی، مجموعه فعالان حقوق بشر
چهارشنبه 10 تير 1388
ليست ذيل دربرگيرنده اسامی و مشخصات يکصد تن از شهروندان معترض بازداشت شده روزهای اخير در شهر تهران است.

۱. ابراهيم نظری - فرزند بهرامعلی - زندان اوين
۲. احسان بهروز - فرزند محمود - زندان اوين
۳. احسان دهقانی شنبه - فرزند حسين - زندان اوين
۴. احمد قربان زاده - فرزند صادق - زندان اوين
۵. احمد ولی زاده - فرزند قنبرعلی زندان اوين
۶. اکرم کبيری - فرزند محمد علی - بازداشت شده در ۱۳۸۸/۳/۲۵ - زندان اوين - ليسانس - متاهل - خانه دار
۷. اميد مهر انديش - بازداشت شده در ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - دانشجو
۸. اميدرضا سردار زاده - بازداشت شده در ۱۳۸۸/۴/۱- محل نگهداری نامعلوم - دارای سابقه بازداشت مشابه در خردادماه ۷۸
۹. امير احمدی - فرزند يونس - زندان اوين
۱۰. امير محجوبی - فرزند محسن - زندان اوين
۱۱. امين مرادی - فرزند منوچهر-زندان اوين
۱۲. ايمان بصيری راسته- فرزند عباس-زندان اوين
۱۳. ايمان ثفقت- فرزند محسن- زندان اوين
۱۴. بتول قربانزاده- فرزند پرويز- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - فوق ديپلم - مجرد - گرافيست
۱۵. بهروز فرزادی - فرزند شيرزاد - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۴/۱ در ميدان هفت تير - زندان اوين
۱۶. بهنام عظيمی کنده - فرزند گل محمد - زندان اوين
۱۷. پيمان قديمی - فرزند محمد حسين - زندان اوين
۱۸. حامد احسانی تبار - فرزند غلامعلی - زندان اوين
۱۹. حامد ايرانيان - فرزند محمد - زندان اوين
۲۰. حامد عبدلی - فرزند اکبر - زندان اوين
۲۱. حسين احمدی - فرزند حسين - زندان اوين
۲۲. حسين بيگلر حسنی - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۱ - زندان اوين - دانشجو
۲۳. حسين زينلی سرليه - فرزند محمد - زندان اوين
۲۴. حميد قزوينی - فرزند صمد - زندان اوين
۲۵. حميد کارخانه - فرزند امان الله - زندان اوين
۲۶. حميدرضا محمدوالی - فرزند مسعود - زندان اوين
۲۷. حميدرضا نصير پور - فرزند علی - زندان اوين
۲۸. داود حيدری - فرزند صالح- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ - زندان اوين
۲۹. داوود قهرمانی - فرزند يوسف - زندان اوين
۳۰. رامين رويگردان - فرزند نبی الله - زندان اوين
۳۱. رامين ساری اصلانی - فرزند افشين - زندان اوين
۳۲. رامين سليمان زاده مقدم - فرزند محمود - زندان اوين
۳۳. رضا مرادی - فرزند رستم - زندان اوين
۳۴. زهرا صادق زاده حلاج - فرزند احمد - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۲۷- زندان اوين - سيکل - متاهل - خانه دار
۳۵. زينب کريمی بيوک بلوغ - فرزند حسين - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۲۲ - زندان اوين - ديپلم-متاهل - خانه دار
۳۶. سارا رنجبری - فرزند حسن- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۲۴- زندان اوين - دانشجو - مجرد- دانشجو
۳۷. سميه لقايی- فرزند عليار - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - ليسانس - مجرد - دانشجو
۳۸. سوسن آل آقا - فرزند ناصر- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ در ميدان انقلاب - زندان اوين - دانشجو - مجرد - دانشجو
۳۹. سيد آرمين مير خواجه الدين - فرزند سيدجمال - زندان اوين
۴۰. سيد محمد رئوف صفاری - فرزند سيد احمد - زندان اوين
۴۱. سيد هادی شاه ولايتی - فرزند سيد احمد - زندان اوين
۴۲. شاهين رجب زاده منفرد - زندان اوين - دانشجو
۴۳. شاهين ميرزايی - فرزند علی همت - زندان اوين
۴۴. شمس الله ميانه دری - فرزند فرمان - زندان اوين
۴۵. شهاب حسارات - فرزند محمد علی - زندان اوين
۴۶. صابر اميری - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۱ در ميدان ۷ تير - محل بازداشت نامعلوم
۴۷. صديقه گلشن لطفی- فرزند بهمن - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - ديپلم - مجرد - حسابدار
۴۸. عاطفه نصيری - فرزند فضل الله - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - ليسانس - متاهل - شاغل در کتابفروشی
۴۹. علی افشار - فرزند خدابخش - زندان اوين
۵۰. علی حبيبی - فرزند حنيف - زندان اوين
۵۱. عليرضا جمال اسفرجانی نژاد - فرزند محمد حسين - زندان اوين
۵۲. فاطمه خواجه نصيری - فرزند جواد - بازداشت در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - ديپلم - مجرد - دانشجو
۵۳. فرزانه رنجبری - فرزند خليل - بازداشت در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۲۵ - زندان اوين - ديپلم - متاهل - خانه دار
۵۴. فرناز کمانی - فرزند اسماعيل - بازداشت در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ - زندان اوين - دانشجو - مجرد - دانشجو
۵۵. فهيمه رمضانی افشار - فرزند حسن - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ - زندان اوين - ديپلم - متاهل - شاغل در توليدی چاپ پارچه
۵۶. کامران ايروانی - فرزند بهرام - زندان اوين
۵۷. کامران برهانی - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ - بهارستان - بند ۲۰۹
۵۸. کرامت الله زارعيان جهرمی - فرزند فرج - زندان اوين
۵۹. کيوان راوی- فرزند کيومرث - زندان اوين
۶۰. ليلا سلمانی پور - فرزند احمد - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - فوق ديپلم - مجرد - طراح لباس
۶۱. مجتبی محمديان - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۴/۴ - زندان اوين
۶۲. مجيد اسلامی - فرزند غدير - زندان اوين
۶۳. مجيد زين العابدين - فرزند داود - زندان اوين
۶۴. مجيد عسگری - فرزند محمود - زندان اوين
۶۵. مجيد معتمد زاده - فرزند علی اکبر - زندان اوين
۶۶. مجيد وهاب - فرزند بيرامعلی - زندان اوين
۶۷. محرمعلی افشاری - فرزند مسعود - زندان اوين
۶۸. محسن بابايی- فرزند رجبعلی - زندان اوين
۶۹. محسن لطيفيان - فرزند محمد مهدی - زندان اوين
۷۰. محسن نوروزی مازندرانی نژاد - فرزند حسين - زندان اوين
۷۱. محمد اسماعيل حق پرست- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۴/۱ در ميدان ۷ تير - زندان اوين - دانشجوی روزنامه نگاری دانشگاه آزاد
۷۲. محمد باقر بخشی- فرزند ارسلان - زندان اوين
۷۳. محمد بديعی- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ در حوالی خيابان بهبودی - زندان اوين - ۱۷ ساله
۷۴. محمد جواد مهرداديان - فرزند ماشاالله - زندان اوين
۷۵. محمد حاجی زاده - فرزند حسين- زندان اوين
۷۶. محمد حسن گل پسند- فرزند اسماعيل- زندان اوين
۷۷. محمد حسين حسينی- فرزند علی اکبر- زندان اوين
۷۸. محمد درمناکی فراهانی- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۴/۴ در ميدان بهارستان - زندان اوين
۷۹. محمد رضوانی ناظری- فرزند محمد امير - زندان اوين
۸۰. محمد مهدی يوسفی - فرزند محمد - زندان اوين
۸۱. محمد ميراحمد - فرزند حسين - زندان اوين
۸۲. محمدرضا بيات - فرزند محمود - زندان اوين
۸۳. محمدرضا کاويانی - فرزند محمد حسن - زندان اوين
۸۴. محمدرضا کوهينی تفرشی - فرزند ماشاالله - زندان اوين
۸۵. محمدرضا مرادی مجاهد- فرزند مسعود - زندان اوين
۸۶. محمدعلی ولی زاده - فرزند قنبرعلی - زندان اوين
۸۷. مرضيه بهرامی کوشکی - فرزند نوروزعلی- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ - زندان اوين - ديپلم - مجرد- شاغل در کتابفروشی
۸۸. مريم محمدی - فرزند محمد- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰- زندان اوين - دانشجو - متاهل - دانشجو
۸۹. مصطفی شجری - فرزند حسن - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ در ميدان انقلاب - زندان اوين
۹۰. مصطفی فتاحی - فعال دانشجويی - محل نگهداری نامعلوم
۹۱. مهتاب آجودانی - فرزند مهدی - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۲۶- زندان اوين - ديپلم - متاهل - خانه دار
۹۲. مهدی درويشی - عضو ستاد مرکزی مهندس موسوی - محل نگهداری نامعلوم
۹۳. مهدی رجب سلوکات - فرزند جليل - زندان اوين
۹۴. ميثم محمدحسن نقاش - فرزند محمد تقی - زندان اوين
۹۵. ميلاد قريبيان - فرزند محمود - زندان اوين
۹۶. نويد احدی- بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ در خيابان جيحون - زندان گوهردشت
۹۷. وحيد جراحی - بازداشت شده در تاريخ ۱۳۸۸/۳/۲۴ در ميدان فاطمی - زندان اوين
۹۸. وحيد محمدی - فرزند موسی - زندان اوين
۹۹. وحيد نوری - فرزند دوستعلی - زندان اوين
۱۰۰. يعقوب شائوليان - فرزند يوسف - زندان اوين
• ليست های تکميلی منتشر خواهد شد.


محسن کديور: ولايت فقيه سه راه بيشتر ندارد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين. والصلاة والسلام علی سيدنا و نبينا ابوالقاسم محمد و علی اهل بيته الطيبن الطاهرين
انا لله و انا اليه راجعون

در مجلس ختم شهدای جنبش سبز مردم ايران دور هم جمع شده ايم. مجلس را با تلاوت آياتی از قرآن کريم آغاز ميکنم. ۱۰ آيه از سوره مبارکه آل عمران از ۱۶۹ تا ۱۷۹. اين آيات در زمان جنگ احد نازل شده است و ناظر به شهدای اسلام در آن زمان است اما کلام وحی
کلامی هميشگی است و ميتواند در شرايط فعلی نيز مورد عنايت مسلمانان و مومنان واقع شود.

قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکريم:

وَ لَا تحَْسَبنَ‏َّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فیِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(۱۶۹)
فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِينَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ(۱۷۰)
یَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ(۱۷۱)
الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابهَُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنهُْمْ وَ اتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(۱۷۲)
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِيلُ(۱۷۳)
فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ(۱۷۴)
إِنَّمَا ذَالِکُمُ الشَّیْطَانُ يخَُوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تخََافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۱۷۵)
وَ لَا يحَْزُنکَ الَّذِينَ یُسَرِعُونَ فیِ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضرُُّواْ اللَّهَ شَیًْا یُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يجَْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فیِ الاَْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۱۷۶)
إِنَّ الَّذِينَ اشْترََوُاْ الْکُفْرَ بِالْايمَانِ لَن یَضُرُّواْ اللَّهَ شَیًْا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۷۷)
وَ لَا يحَْسَبنَ‏َّ الَّذِينَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلیِ لَهُمْ خَيرٌْ لّأَِنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلیِ لَهُمْ لِيزَْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(۱۷۸)
مَّا کاَنَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلیَ‏ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتیَ‏ یَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ مَا کاَنَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلیَ الْغَیْبِ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ يجَْتَبیِ مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(۱۷۹)

در اين آيات دهگانه سوره آل عمران که صريحترين آيات الهی در مورد شهدا راه حق است خداوند ميفرمايد: مومنان نپنداريد آنها که در راه خدا کشته شده اند مردگانند. آنان زندگانند و از فضل پروردگارشان روزی ميخورند. شادمانند به آنچه که از فضل الهی نصيبشان شده است. بشارت ميدهند به آنها که ملحق نشده اند. خوفی بر ايشان نيست. عذری ندارند. به نعمت و فضل خدا بشارت ميدهند. خداوند اجر مومنان را ضايع نميکند. آنانکه سخن خدا و رسولش را استجابت کردند بعد از اينکه به آنها زخم وارد شده بود. آنها که احسان کردند و تقوا کردند برايشان اجری بزرگ است. آنانکه برخی از مردم به ايشان گفتند جمعی بر عليه شما جمع شده اند از ايشان بترسيد. برعکس ايمان آنها افزوده شد و گفتند حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِيل‏. خدا ما را کافيست، او بهترين وکيل و ياور است. به نعمت و فضل الهی منقلب شدند. سوء و بدی آنها را مسح و لمس نکرد. رضوان و رضايت خدا را تبعيت کردند. خدا صاحب فضل بزرگ است. فقط اين شيطان است که دوستانش را ميترساند. از او نترسيد، از من بترسيد اگر مومنيد. آنها که در کفر و پوشانيدن حق سرعت ميورزند شتاب ميکنند تورا محزون نکند. کار آنها به خدا ذره ای آسيب نمی رساند. خداوند ميخواهد که برای اينان در آخرت بهره ای نگذارد و برايشان عذابی دردناک پيشبينی کرده است. آنها که کفر را با ايمان بدل کردند به خدا آسيب نمی رسانند. عذابی دردناک در انتظارشان است. نپنداريد آنها که حق را می پوشانند و ما به آنها مهلت ميدهيم برايشان بهتر است. ما به آنها مهلت ميدهيم تا گناهشان را بيفزايند و برايشان عذابی خوار کننده در پيش است.
سنت الهی اين است: نرسد مومنين را که رهايشان کنيم مگر خبيث را از پاکيزه جدا کنيم. و نرسد مگر اينکه خدا شما را بر غيب مطلع کند. خداوند آن که را از رسولانش بخواهد برميگزيند. ايمان بياوريد به خداوند و پيامبرش. اگر ايمان بياوريد و تقوی پيشه کنيد اجری عظيم در انتظار شماست.
آيات بسيار پر مغز و پر معناست. قصه امروز ما نيز چنين است. نتيجه ای که از اين آيات دهگانه در ابتدای سخن ميگيرم اين است که راه خدا راه رهايی از طاغوت، راه حق و راه عدالت است. پس اسلام منحصر به عبادت خشک و خالی خداوند نيست. در حوزه عمومی و اجتماعی سبيل الله راه رهايی از طاغوت، راه عدالت و دادگری است. آنها که در اين راه کشته ميشوند يقينا شهيدند. پس اصالتا شهيدند. شهيد نزد خداوند مورد اکرام است. شهيد از عاقبت نيکوی خود به بازماندگانش بشارت ميدهد. اجابت خدا و رسول حق خواهی و عدالت طلبی است. در راه حق استقامت لازم است. از جمعيت و زيادی و عده مخالفان حق به خود هراس راه ندهيد. خدا با ماست. به او توکل کنيد. ترس کار شيطان است. اميد به پيروزی حق را خداوند در دلهای ما رويانده است. از شتاب کافران در حق پوشی غمگين نشويد. دنيا ميخرند به قيمت آخرت. اگر مهلتی نصيب حق پوشان و اين کافران کرده ايم برای سنگين کردن بار گناهشان است. سنت الهی بر آزمودن است. همه ما مورد امتحان خدا قرار ميگيريم تا اينکه پاکان از ناپاکان جدا شوند و ما امروز در آستانه يکی از مهمترين آزمونهای معاصر الهی قرار گرفته ايم.

پس از توجه اجمالی به آيات دهگانه سوره آل عمران مناسب است به مناسبت جلسه امروز اشاره کنم. تعدادی از هموطنان عزيز ما در راهپيماييهای مسالمت آميز دوهفته اخير تهران به درجه رفيع شهادت نايل شده اند. از تعداد شهدايمان به دقت خبر نداريم. آخرين آمار رسمی آنها را حدود ۲۶ نفر اعلام کردند. نام اکثرشان را هم نميدانيم. آنچنان که شنيده ايم خانواده های عزيزشان امکان تشيع جنازه و برگزاری مجالس تحريم عزيزانشان را نداشتند. ما امروز به نيابت از مردم ايران در سوگ عزيزانمان به عزا نشسته ايم. هزارها کيلومتر دورتر از ايران اما قلب ايرانی در هرجای زمين که باشد به عشق ايران می تپد. انگار برادر و خواهر و دختر و پسر خودمان است که در خيابانهای تهران به خاک و خون غلطيدند. اجازه بدهيد بجای بيان برخی از کليات به پاره ای نکات مهم و پيام اين شهيدان بپردازم. بيشک تک تک اين شهيدان که مظلومانه در خيابانهای تهران آماج گلوله ها شده اند پيامی داشته اند، چيزی ميخواهند بگويند. با روبانهای سبزشان پيامی به دنيا اعلام ميکردند.

قبل از پرداختن به اين پيام مقدمه ای بگويم و آن مقدمه اين است: چه شد که اين اتفاقات افتاد. بنظر ميرسد دمل چرکين تضاد در قانون اساسی کشور ما بالاخره پاره شد، پس از سی سال. پيشنويس قانون اساسی جمهوری اسلامی که در سال ۵۷ تصويب شده بود توسط جمعی از قويترين حقوقدانان ايرانی زير نظر دکتر حسن حبييبی که بعد از آن به تصويت رهبر فقيد انقلاب اسلامی مرحوم آيت الله خمينی و سه نفر از مراجع وقت عظام تقليد حضرات آيات گلپايگانی، مرعشی نجفی و شريعتمداری در آنزمان کتبا رسيد و هيچ نکته غير اسلامی در آن نيافتند يکی از مترقی ترين قوانين جهان بود. در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ مردم يا نخبگان مردم با توجه به اين پيشنويس بيش از ۹۸ درصد به جمهوری اسلامی آری گفتند. در آن پيشنويس که نه رهبر فقی انقلاب و نه مراجع وقت تقليد در آن خللی اسلامی نديده بودند در آن اثری از ولايت فقيه نبود. اين اصل هفت ماه بعد در مهرماه ۵۸ توسط مجلس خبرگان قانون اساسی به آن پيشنويس افزوده شد و جغرافيای آن کاملا تغيير کرد. بخش باقيمانده از آن پيشنويس تماما مدافع آزاديها و حقوق پايه مردم بود. بخش اضافه شده که به قول بعضی بزرگان جامه ای بود که تنها به قامت رهبر فقيد انقلاب سازگار بود ساز ديگری ميزد. واقعيت آن اين بود که ولايت فقيه فارغ از عزيزی که آنرا آغاز کرد يک حکومت يکه سالار را نويد ميداد و ترکيب جمهوريت و ولايت فقيه چندان سازگار نمی نمود.

اما مشکل در دهه اول انقلاب بروز نکرد. آنچه که محقق شد ترکيبی از جمهوريت و ولايت بود. ميتوان حکومت ما را در دهه اول پس از انقلاب جمهوری ولايی بناميم. هم ولايت فقيه بود و هم درحاشيه پايينتر جمهوری اسلامی. جمهوريت مبتنی بر اصولی است از قبيل پاسخگويی همه مقامات، نفی اراده های فراقانونی، نداشتن مقامات مادام العمر، تفکيک قوا، نظارت نهادينه بر تمام مجاری قدرت و گردشی بودن همه مقامات. در واقع جمهوريت شعبه ای از دمکراسی يا مردم سالاری است اما ولايت فقيه در معنای دقيق کلمه يعنی فقيه سالاری. يعنی در حوزه عمومی چه کسی حرف آخر را ميزند؟ آن فقيه است. ولی فقيه است نه لزوما جمهور مردم. اين تضاد در آن دهه با توجه به شخصيت کاريزماتيک آيت الله خمينی و پشتوانه عظيم مردمی ايشان مشکلی پيش نيامد. مردم هر زمان که ايشان سخن ميگفتند احساس ميکردند سخن خودشان است. از دل بر آمده بر دل می نشيند. مشکلی با نظام نداشتند. بعلاوه مرحوم آيت الله خمينی در منازعات داخلی پدرانه رفتار ميکرد. سخنش فصل الخطاب بود. رهبر همه مردم بود. چه چپ چه راست. چه سنتی چه مدرن. همه او را از خود ميدانستند. حتی همه به ياد داريم در موارد متعدد در زياده خواهيهای جناح راست و روحانيون سنتی آن زمان ايشان به نفع جناح چپ موضع گرفت. او همواره موازنه را برقرار ميکرد و صداقت و امانتداريش مورد وصوق ايرانيان بود يا حداقل اکثر ايرانيان.

آن دهه گذشت. در دو دهه اخير نه از آن شخصيت کاريزماتيک اثری مانده، نه از آن دانش وسيع فکری و فلسفی و عرفانی و نه از آن بی طرفی نسبی سياسی. به تدريج رهبری برای کسب مشروعيت به جناح راست يا محافظه کار يا اصول گرا نزديک شد و عملا متکی به نيروهای نظامی و انتظامی و امنيتی. آرام آرام در مسائل مختلف سياسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی مردم احساس کردند که مواضعی که از زبان مقامات عاليرتبه نظام ابراز ميشود چندان مواضع آنها نيست اما مسئله پيگيری آنها نبود تا دوران رياست جمهوری جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد فرا رسيد. با سياستهای ايشان اين تعارض به اوج رسيد. بخش قابل توجهی از مردم از نحوه مديريت کشور ناراضی شدند. از ماجراجوييها، از ندانم کاريهای رئيس جمهور به جان آمدند. احساس کردند ايشان خلاف واقع ميگويد. در انتخابات ۲۲ خرداد امسال ايرانيان به شکل بی سابقه ای برای تغيير مسالمت آميز وضع موجود به صندوقهای رای هجوم بردند اما نتيجه اعلام شده از نظر اکثر ايرانيان خلاف واقع بود. آنها وزارت کشور و شورای نگهبان را متهم به جابجايی آراء ميدانستند. با حمايتهای مکرر و شتابزده مقام محترم رهبری از نتيجه مخدوش انتخابات ايشان نيز متاسفانه خود را به صف متهمان ملحق کردند. اکنون آن دمل چرکين يعنی تضاد بنيادی ولايت فقيه و جمهوريت سر باز کرد.

جمهور مردم دکتر احمدی نژاد را دروغگو، مزوّر، دارای سياستهای کارشناسی نشده و خلاف مصالح ملی ايران ميدانند. اما مقام محترم رهبری وی را قابل اعتماد، خدوم، صديق و بهترين دولت پس از انقلاب می شمارند. اين يعنی تعارض جدی ملت و حاکميت. تعارض ولايت فقيه و دمکراسی. الآن چه بايد کرد؟ اين سوال من و شماست. اين سوال عزيزانمان در تهران است. اين سوال اکثر ملت ايران است. راستش را بخواهيد بر اساس نظريه ولايت مطلقه فقيه در حوزه عمومی اولويت با برداشت و ديدگاه ولی فقيه است. مردم شرعا موظفند تشخيص ايشان بر تشخيص خودشان مقدم دارند. در اين صورت هر چه ايشان گفتند مطاع بايد باشد. سخن ايشان سخن آخر و ايشان هم انتخابات را قبل از تصويت قانونی شورای نگهبان بيش از سه بار تاييد کردند بنابراين دکتر محمود احمدی نژاد چهار سال ديگر هم ميهمان مردم ايران خواهد بود، آش همان آش و کاسه همان کاسه. اما اگر به دمکراسی و جمهوريت نظام هم نظری بيفکنيم در آن صورت در حوزه عمومی همگان می بايد به رای اکثريت مردم گردن نهند. چه روحانيون، چه فقها، چه رهبر، چه ديگر مردم. الآن رهبر می بايد تشخيص اکثريت مردم را بر تشخيص خود مقدم بدانند. الآن می پرسيم کداميک از اين دو نظر صحيح است؟ ولايت فقيه يا جمهوريت.

چه بسا بسياری از مومنان بگويند اسلام در اين زمينه چه ميگويد؟ در پاسخ عرض ميکنم فقها نظرهای متفاوتی دارند. اقليت محضی از فقها به ولايت فقيه و اقليت کوچکتری قائل به نظريه ولايت مطلقه فقيه هستند. اکثر فقهای شيعه به اين نظر باور ندارند. چه در ميان فقهای معاصر چه در ميان فقهای گذشته. يکی از بزرگترين فقيهانی که درباره ولايت فقيه صريحا اظهار نظر کرده است و بی شک سواد او از تمام فقهای معاصر اعم از رهبر و بنيانگذار و ادامه دهنده و مراجع بالاتر است و کتاب او هنوز پس از يکصد سال کتاب درسی نهايی حوزه های علميه شيعه است مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی صاحب کفایة الاصول است. مشهور است که اگر کسی کتاب کفايه را بفهمد مجتهد است و هنوزهم امتحان حوزه های علميه بر اساس کتاب کفايه آخوند انجام می گيرد. ايشان رهبر دين نهضت مشروطه بوده است و مطلقا به ولايت فقيه قائل نبوده است. درست بر خلاف مرحوم آيت الله خمينی که به ولايت مطلقه فقيه قائل بودند ايشان حتی در حوزه عمومی، در امور حسبيه هم به ولايت فقيه قائل نبودند. معتقدند و صريحا نوشته اند در زمان غيبت حکومت از آن جمهور مسلمين است. از اين صريحتر؟ و بعد فرموده اند که در امور حسبيه که بنظر ايشان امور عمومی از امور حسبيه است وکلای مسلمين وعدول مومنين که مصداق آن نمايندگان دارالشورای کبراست وظيفه دارند که به مدت موقت کليه امور جامعه را متکفل شوند. بعبارت ديگر نمايندگان مردم در مجلس شورا. بنابراين ما هيچ مشکل شرعی نداريم اگر بگوييم به ولايت فقيه قائل نيستيم. اين از زاويه اسلام.

اما از زاويه قانونی و حقوقی. اين قانون دوگانه است. در اصل ۵۶ می گويد که همه حکومت در جهان از آن خداوند است و اين حکومت به نماينده مردم تفويض شده است. حق تعيين سرنوشت از آن تک تک مردم است و در مجاری اين قانون اعمال می شود. اگر قرار است ما قانونی عمل کنيم رهبر می بايد خود را نماينده جمهور بداند و نظر جمهور را عمل کند. مرحوم ابن فهد حلی (ره) فقيه قرن نهم صريحا نوشته است: لايجوز التأمّر علی جماعة بغير رضاهم. امارت و حکمرانی بر جامعه ای جايز نيست مگر بدون رضايت ايشان. بنابراين اگر قرار است با مبانی شرعی کسی بر جامعه حکومت کند بايد رضايت مردم را لحاظ کند و در نظر بگيرد. الآن جمهور مردم يا حداقل اکثر مردم تهران ميتوانيم بگوييم بگونه ای مسالمت آميز به خيابانها آمده اند و می گويند رای من کو؟ من پاسخ حکومت را تلخيص کردم خدمت شما عرض ميکنم. سپس ديدگاه اکثريت مردم معترض را هم به شکلی صورت بندی کرده مقابل هم ميگذارم و آنوقت ميکوشيم راه حلی دينی و معقول برای قائله ای که در جامعه مان پيدا شده پيدا کنيم.

بخش ولايی حکومت در مقابل اعتراض مسالمت آميز مردم به قوه قهريه متوسل شد. چه کرد؟ اموال عمومی و خصوصی را تخريب کرد و آنها را به گردن راهپيمايان انداخت. آنها را آشوبگر و اهل اغتشاش جلوه داد. مردم را از عمل به اصل ۲۷ قانون اساسی بازداشت. اصل ۲۷ قانون اساسی ما ميگويد که تجمعات و راهپيماييها بدون حمل سلاح آزاد است. اين آزادی، اين مجاز بودن نيازی به اجازه از اين و آن ندارد که بخواهند بفرمايند اين غير قانونی است. برخلاف دين و قانون به جان تظاهر کنندگان بيدفاع افتادند، آنها را به قصد کشت کتک زدند، چند صد نفر را مجروح کردند، چند صد نفر را دستگير کردند، حدود ۱۱۰۰ نفر. چند ده نفر را شهيد کردند، حدود ۲۶ نفر. کليه فعالان سياسی مخالف دولت بويژه سران احزاب مخالف برخلاف قانون دستگير شدند و الآن در زندانند. وسايل ارتباط جمعی از قبيل تلفن، تلفن همراه، پيامک، اينترنت به شدت کنترل و گاهی کاملا قطع شد. سانسوری عريان و بی رتوش بر تمام مطبوعات ايران تحميل شد. راديو تلويزيون رسمی حقايق را وارونه جلوه ميدهد و به صراحت دروغ پراکنی ميکند. اين تصوری است که امروز مردم از حکومتشان دارند.

حکومت مدعی است. بگذاريد حرف آنها را هم بشنويد. حکومت چه ميگويد؟ ميگويد راهپيمايی را من اجازه ندادم پس خلاف قانون است. اگر کسی ميخواهد اعتراض کند تنها مجرای قانونی شورای نگهبان است. اخيرا که فشارها بيشتر شده يک هيئت پيگيری هم منصوب آن شورا هم نصب شده که اعضای اين هيئت يا منصوب با "ص" مقام رهبری هستند يا منسوب " با "سين" مقام رهبری هستند. يعنی يا از اقوام نسبی ايشان هستند يا مقاماتی هستند که از طرف ايشان به سمتهای مختلف منصوب شده اند. خوب مشخص است که از کوزه همان تراود که در اوست. هيچوقت چاقو دسته خودش را نمی برد. ثالثا در انتخابات بصورت رسمی ميفرمايند تخلف منجر به تغيير نتيجه انتخابات انجام نشده و بعد رابعا ميگويند اغتشاشات و تخريبهای انجام شده توطئه از پيش طراحی شده اجانب بويژه آمريکا و انگليس و سران معترض يعنی منظور مهندس موسوی و کروبی و خاتمی و ديگران دانسته يا ندانسته نقشه اجانب را اجرا ميکنند.خامسا ميگويند مهندس موسوی و ديگر دعوت کنندگان مردم به تظاهرات مسئول کشته های اين وقايع هستند. سادسا ميفرمايند در هر صورت آقای دکتر احمدی نژاد رئيس جمهور شماست. اين آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته. اين آن چيزی است که حکومت برای ما تصوير ميکند.

حالا مردم چه ميگويند؟ صورتبندی بسيار ساده. حالا ما سخنگوی همه مردم نيستيم. اکثريت مردم. مردمی که ما مثل هم می انديشيم و شما جمعيت را درخيابانها ديديد و به عدد و رقم خودتان حداقل ۱۴ ميليون نفر هستند. اينها چه ميگويند؟ ميگويند اولا آراء ما جابجا شده است. تنها راه برون رفت از اين معضل ابطال انتخابات و تجديد آن است. ثانيا ميگويند مجری انتخابات يعنی وزارت کشور و ناظر آن يعنی شورای نگهبان در امانت ملی مردم خيانت کرده اند. ببينيد خيانت در امانت بسيار فراتر از تقلب جزيی در اين صندوق و آن صندوق است. ادعای ما خيانت در امانت ملی است. وقتی خيانت در امانت مطرح ميشود مسئولان امر به عنوان وکيلان ما شرعا و قانونا موظفند اعتماد ما را دوباره جلب کنند. آنها بايد اثبات کنند که امينند، که صادقند. اين وظيفه آنهاست که دليل اقامه کنند هنوز امانتدارند، نه اينکه ما اثبات کنيم تقلب شده يا نشده، مسئله کاملا برعکس است. ثالثا ما ميگوييم مقام محترم رهبری دامه ظله به واسطه حمايت زودهنگام از رئيس جمهور بدنام قبل از طی مراحل قانونی، بی طرفی و انصاف لازم جهت داوری در اين قائله را از دست داده، متاسفانه در مقابل مردم قرار گرفته اند.

رابعا سرکوب سبوعانه تظاهرات مسالمت آميز مردم، مردم معترض توسط نيروی انتظامی، بسيج و ماموران لباس شخصی کاری کاملا غير قانونی بوده است. وزارت کشور، قوه قضاييه و مقام محترم رهبری در تجاوز به حقوق قانونی مردم مقصرند و نسبت به خونهای به ناحق ريخته شده وتخريب اموال عمومی و خصوصی و ضرب و جرح مردم بيدفاع بايد پاسخگو باشند. اين سخن که گفته ميشود هر کسی که مردم را به خيابان فرا خوانده مسئول خون آنهاست مثل اين است که بگوييم مرحوم آيت الله خمينی مسئول خون شهدای انقلاب اسلامی است نه شاه معدوم. مثل اينکه بگوييم رسول الله مسئول خون شهدای بدر و احد بوده است نه مشرکان بخاطر اينکه پيغمبر مردم را دعوت کرده است به احد و بدر. مرحوم آيت الله خمينی آنها را به خيابان دعورت کرد. اين منطق اموی است نه منطق علوی. رسول الله فرمودند هر کسی عمار ياسر را کشت "فئة الباغیة" است. معاويه او را در جنگ صفين کشت و وقتی که مردم گفتند پيش بينی رسول الله به تحقق پيوست معاويه ذکر کرد که قاتل عمار همان کسی است که او را روانه معرکه جنگ کرده بود. يعنی علی ابن ابيطالب. آيا واقعا ما بعد از ۱۴۰۰ سال به منطق معاويه برگشته ايم، منطق علی را زير پا گذاشته ايم؟ دم از تشيع علوی ميزنيم و به راه اموی ميرويم؟

خامسا دستگيری بی سابقه سران احزاب مخالف دولت و آغار شوهای تلويزيونی اقرارهای تحت فشار بر خلاف قانون و من صريحا بگويم نوعی اعلام حکومت نظامی در ايران است. حکومت نظامی که شاخ و دم ندارد. سادسا سانسور شديد مطبوعات، کاهش سرعت اينترنت وگاهی قطع آن، قطع تلفن همراه، قطع پيامک علائم کامل حکومت کودتا و برخلاف نص قانون اساسی است. اصل نهم قانون اساسی برای آنها که نمی دانند ميگويد نه استقلال را ميتوان به بهانه آزادی کنار گذاشت، نه آزادی را ميتوان. هيچ مقامی، نص قانون اساسی است: هيچ مقامی حق ندارد بنام استقلال آزاديهای قانونی مردم را لغو کند. در ايران چه اتفاقی افتاده است؟ من صريحا ميپرسم. آيا آزادی مطبوعات رعايت ميشود؟ آيا آزادی تجمعات و راهپيماييهای اصل ۲۷ رعايت ميشود؟ آيا اصولا اصل سوم قانون اساسی که مبتنی بر آزاديهای قانونی مردم است زير پا گذاشته نميشود؟ آن وقت شما گستاخانه دم از قانون گرای ميزنيد؟ اگر قرار است قانون رعايت شود اول از همه بايد قانون آحاد مردم رعايت شود. مردم به شکل مسالمت آميز اعتراض دارند. بدون هيچ شعاری به خيابانهای تهران آمده اند. می گويند رای ما کو؟ به جای اينکه آدرس رای آنها را به آنها نشان بدهيم سرکوبشان می کنيم؟ به خاک و خونشان می غلطانيم؟

اين فيلمهايی که در دنيا پخش شده، آيا اينها وهن اسلام نيست؟ آيا کسی باور ميکند اگر شما در خيابان با مردم اينگون وحشيانه رفتار ميکنيد با دشمنانتان چگونه رفتار خواهيد کرد؟ اين رحمت نبوی است؟ اين رحمت للعالمين بودن است؟ اينگونه از اسلام دفاع ميکنيد؟ مگر امام صادق (ع) نفرمود کونو لنا زينا و لا تکونوا علينا شينا. زينت ما باشيد، مايه بی آبرويی و ننگ ما نباشيد. امروز وقتی اين فيلمها در دنبا پخش ميشود که مردم بيگناه را در خيابان به خاک و خون ميکشند باور کنيد که اين بالاترين ضربه ای بود که شما به اسلام و تشيع در دنيا وارد کرديد. ماموران شما بنام دين باتوم بر سر مردم ميکوبند. سابعا جلوگيری از تجمع و راهپيمايی مسالمت آميز معترضان و اهمال در صدور مجوز بر خلاف قانون و آغاز ديکتاتوری است. بعد آدرس غلط ميدهيد. فرافکنی ميکنيد. ميگوييد مردم ميخواهند ديکتاتوری برپا کنند. در قاموس سياسی ديکتاتوری معنای ديگری دارد. ديکتاتوری معنايش اين است که يکنفر به جای همه تصميم بگيرد. معنايش اين است يکنفر مادام العمر حکومت کند. معنايش اين است که مقام پاسخگو نباشد. معنايش اين است که هيچ نهاد رسمی بر او نظارت نداشته باشد. آيا اين صفات در ما جمع است يا در شماها؟ خوب الآن تلقی حاکميت و مردم متضاد شده است. ۱۸۰ درجه مقابل هم قرار گرفته است. حاکميت پشتگرم به قوه قهريه، به پول نفت، به راديو تلويزيون انحصاری. مردم جز خودشان و خدايشان هيچ چيز ندارند.

من به صراحت ميگويم ما پيروان و رهروان جنبش سبز مردم ايران هيچ نگاهی به کمک اجنبی نداريم. نه امريکا و نه کشورهای اروپائی دلشان برا ی حقوق بشر و دموکراسی در ايران نسوخته و نمی سوزد اگر منافع اقتصادی آنها اقتضا کند بسادگی حقوق بشرو دموکراسی را به آن منافع اقتصادی خواهند فروخت. ما همچنان مانند انقلاب اسلامی نه شرقی و نه غربی روی پای خود ايستاده ايم و به جز به خدای خودمان به احدی اتکا نداريم .

اجازه بدهيد سراغ راه حل ها هم برويم شهيدان ما چشم براهند. می خواهند ببينند که خونشان پايمال نمی شود.

سه راه حل بيشتر نيست راه های عملی را می گويم.

راه حل اول

شورای نگهبان و مقام رهبری پس از شنيدن اين اعتراضات ميليونی مردم ، حداقل مردانگی و بزرگواری کنند بخشی از رای ها را باطل کنند تا نتيجه آرا به زير ۵۰% بيفتد و انتخابات به دوردوم بکشد .

در اين صورت دو کانديدا در دور دوم با هم رقابت خواهند کرد. کانديدای نورچشمی حاکميت جنا ب آقای دکتر محمود احمدی نژاد با کانديدای منتقدان حاکميت و به نظر ما و اکثريت مردم ايران "مهندس موسوی" رقابت کنند. ما حاضريم در يک انتخاب مجدد شرکت کنيم تا ببينيم چه کسی بيشتر رای می آورد .

بنظر می آيد که راه حل واقعی اول باشد که چندان هم دور از آزادی نيست.

راه حل دوم
که بعضی از دلسوزان نظام ارائه کرده اند. اينکه معضلی اتفاق افتاده است. امروز مردم شورای نگهبان را به خيانت در امانت متهم کرده اند و انها را قاضی عادلی در اين مورد نمی دانند. وقتی رای شورای نگهبان باطل شود مرجع بالاتر مجمع تشخيص مصلحت نظام است . در اين صورت پرونده انتخابات توسط شورای نگهبان يا مقام رهبری به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارجاع شود. اين مسئله مطابق بند ۹ اصل ۱۱۰ قانون اساسی هست.
هر زمانی امکان دارد معضل نظام که از طرق قانونی قابل پيش بردن نيست به مجمع تشخيص برود. در اينصورت هم مجمع تشخيص زير نظر جناب آقای هاشمی رفسنجانی که بر انتخابات اخير وقوف دارند، بررسی ميکنند و نمايندگان همه جناحهای حاکميت در آن وجود دارند، در اين مورد تصميم بگيرند .

راه حل سوم حکميت هيئت مرضی الطرفين زير نظر مراجع تقليد که راه حل مهندس مير حسين موسوی هست
ايشان ذکر کرده است ما ديگر به ارکان حکومت اعتماد نداريم. دروغ گفتند. در آراء ما دست برده اند .
جابجا کردند. چه مجريش، چه ناظرش و چه ناظرهای عاليش. در اينصورت ما يعنی ملت يا بخشی از ملت با حاکميتمان نزاع داريم.
دستور العمل قرآنی اين است که وقتی زن و شوهر با هم اختلاف نظر داشتند حکمی، يعنی فردی که هم مورد رضايت زن باشد، هم مورد رضايت شوهر، انتخاب می کنند و در اين صورت نظر حکم نظر نهايی است.
وقتی گروهی از مسلمانانان با هم نزاعی دارند مطابق آيه سوره حجرات به حکميت ارجاع می شوند .
در اين صورت الآن همچو مطلبی اتفاق افتاده است. يک هيئتی از جانب حاکميت شبيه همين هيئت شش نفره که عرض کردم "منصوب " يا "منسوب" مقام رهبری هستند اينها ميشوند هيئتی از جانب اين بخش آقای احمدی نژاد. و يک هيئتی هم از طرف ۳ کانديدای ديگر هم نمايندگان خود را معرفی می کنند و مراجع عظام تقليد هم داور اين واقعه خواهند بود اين راه حل کاملا شرعی هست و کاملا قانونی است و هيچ مشکل قانونی ندارد بعلاوه وجاهت ملی هم دارد.
خوشبختانه مرجعيت ما در اين روزها امتحان بسيار درخشانی داده است. چه اعلاميه های بسيار روشنگرانه حضرت آيت الله آقای منتظری بعضی اظهار نظرهای ايت الله صانعی/آيت الله موسوی اردبيلی ،اظها ر نظرهای ميانه ولی دلسوزانه آيت الله العظمی مکارم شيرازی ، آيت الله شبير زنجانی ،ايت الله صافی گلپايگانی و نيزسخنان روشنگرانه امام جمعه قم ، آيت اله جوادی آملی که ايشان ميفرمايند ممکن نيست که يکنفر هم واضع قانون باشد، هم مجری قانون باشد و هم ناظر قانون، و آنوقت خودش از خودش تعريف بکند بگويد خوب عمل کرديم.
الان ما انتظار داريم مراجع مان آنچه را که اتفاق افتاده است به لحاظ شرعی مورد بررسی قرار بدهند.
هم نماينده مقام محترم رهبری، شورای محترم نگهبان، وزارت کشور از اينسو باشد، نماينده آن سه کانديدا هم آنسو باشند. در ان صورت هر رائی دارند مورد فصل الخطاب خواهد بود و مورد قبول ملت ايران. اين چيزی است که ما ميپسنديم و به نظر ميرسد اگر پذيرفته شود جلوی خونريزيهای فراوان گرفته خواهد شد و مشکل بسرعت قابل حل خواهد بود.

البته لازمه اين سخن اين است که اگر ما خطائی کرده ايم برگرديم به خطای خود اعتراف کنيم. قرار بود مقام معظم رهبری واقعا و عملا فصل الخطاب باشد . پذيرفتن شدن اين شورا و توسط مراجع معنای صريحش اين است که مقام معظم رهبری به جای اينکه پدرانه چتر حمايت خود را به سر آحاد ملت بکشاند عملا چتر خود را روی جناح خاصی گسترانده است. او مهربانيش فقط شامل محافظه کاران و اصولگرايان بوده است و عملا مقابل بخش ديگری از ملت قرار گرفته است.
بنظر ميرسد ايشان می بايد خطاهای پيشامده را که در انتخابات اخير بشدت مرتکب شده اند جبران بفرمايند و به اراده ملی تن دهند
در غيراينصورت مجلس خبرگان بايد به وظيفه قانونی خود عمل کرده و دوباره تدبير و عدالت رهبر را احراز کند چرا که به زبان ساده ميتوان گفت که اين دو شرط حداقل در جريان اين انتخابات مخدوش شده است.
اين نه تدبير بود که قبل از تاييد قانونی از رئيس جمهوربدنامی مانند احمدی نژاد حمايت شود.
و نه عدالت بود که با مردم بی دفاع در سطح خيابان های تهران مقابله شود.

بنظر می رسد که ولايت فقيه ۳ راه بيشتر ندارد. يکی را بايد انتخاب کند و بيش از اين هم نيست.

راه حل اول اينکه عملا به سرکوب مردم ادامه دهد.
استبداد دينی را در ايران مسلط کند. به سلطنت مشروعه يا حکومت اسلامی يا خلافت اسلامی اقدام کند
جمهوريتش را حذف کند و بر قبر جمهوريت پايکوبی کند. اين راه راه اول است که اميدوارم که اين راه پيش گرفته نشود

راه حل دوم آن است که ولايت فقيه آنچنانکه در قانون اساسی آمده است باقی بماند اما به عنوان نماد ملی و سمبل وحدت اسلامی تبديل شود. از منازعات داخلی ارتفاع بگيرد و به مقام عالی و تشريفاتی تبديل شود. مانندامپراطور ژاپن – پادشاه هلند و يا ملکه انگلستان که آنها قانونا اختيارات فراوان دارند اما هرگز مجاز به استفاده از آنها نيستند. آنها سمبل کشورند. ولکن اراده ملی در دست نخست وزير يا رئيس جمهوری مطابق قانون اساسی هست. اينهم راه حل دوم يعنی اينکه بماند اما سلطنت کند، نه حکومت.

راه حل سوم اين است که بطورکلی از قانون اساسی حذف شود. به پيش نويس قانون اساسی رجوع شود و جمهوری اسلامی منهای ولايت فقيه (تشويق حضار) آغاز شود.
و حکومت و جامعه به روشهای اسلامی اداره شود يعنی تا وقتی که مردم بخواهند و شورای نگهبانی منتخب نمايندگان مردم انتخاب شود. اين هم ممکن هست .

اين هم ممکن هست دير يا زوديکی از ازاين سه راه پيش گرفته ميشود . متاسفانه شاهد اين هستيم که راه اول پيش گرفته شده است اما بنظر می رسد اگر دوست دارند به راه حل سوم دچار نشوند چاره ای جز راه حل دوم نخواهند داشت..

اجازه بدهيد عرض کنم که: عدالت مهمترين شرط مديريت سالم هست .
عدالت دراداره جامعه از ديانت و اسلاميت واجب تر هست

ما حديث متواتر نبوی داريم
الملک يبقی علی ااکفر لايبغی علی الظلم .
سخن پيامبر ما اين است که حکومت با کفر می پايد اما با ظلم نمی پايد به بيان ديگر پيامبر رمز بقای حکومتها را دادگری دانسته اند نه اسلام مداری و شريعت مداری.
برای شما داستان تاريخی بگويم .فکری ميکنم در اين داستان واقعی تاريخی درسهای آموزنده ای برای شرايط فعلی ما نهفته است. چون بسياری از مومنان ميترسند که مبادا تنها حکومت شيعه دنيا از دست برود. اين قبلا هم اتفاق افتاده است . هلاگو مغول در قرن ۷ به بغداد حمله کرد و المعتصم بالله را سر به نيست کرد.

وی همه علما از شيعه و سنی را جمع کرد و سوالی پرسيد که اين سوال امروز ما همه هست. سوال او اين بود: به من بگوييد کدام مقدم است: حاکم مسلمان ظالم يا حاکم کافر عادل؟ در را رويشان بست. گفت اگر ۳ روز جواب داديد که داديد و الا جانتان را ازدست می دهيد .

يک فقيه شيعه بر خاست و گفت من جواب دارم . حاکم کافر عادل مقدم بر حاکم مسلمان ظالم است . گفت دليلت ؟ گفت ممکلت با کفر می ماند ولی با ظلم نمی ماند . بقيه هم اين را تصويب کردند . اين به عنوان رسمی در تاريخ فقهی ما ماند که عدالت مهمتر از ديانت هست.
شعار شعيه در تاريخ هميشه عدالت بوده است.
فقهای شيعه هيچگاه از شعار محوری خود در زمان صفوی و قاجار و پهلوی هيچ گاه در کتب فقهی خود ننوشتند که شاهان چون شيعه هستند بايد مورد تاييد قرار بگيرند . ميگويند يعنی حکومت بايد عادل باشد قبل از هر امر ديگری .
در مقايسه فقه سياسی شيعه و ديگر مسلمانان ما دو ديسکورس، دو گفتمان کاملا متفاوت داريم: اول گفتمان شيعه گفتمان عدالت محور بوده است که فقهان شيعه همواره بر عدالت تاکيد کرده اند و انرا بزرگترين شرط فرمانروائی دانسته اند در مقابل ديگر فرق اسلامی که مسئله اصليشان هم عدالت نبوده است مسئله اصلی آنها امنيت بوده است. لذاحديثهای روايت ميکنند که يکروز ظل يک حاکم با امنيت زيستن بهتر از ۷۰ سال بی نظمی است.

و عدم امنيت و ترساندن مردم از شورش و بی نظمی و مسئله امنيت باعث سرکوب همه جنبش های عدالتخواهانه و رهايی بخش و آزادی خواهانه در بخش غير شيعی نشين شده است.
امروز چه شده است که از بلند گوهای کشور شيعه گفتمان غير شيعه را ميشنويم؟ يعنی گفتمان امنيت محور به جای گفتمان عدالت محور
صريحا بگويم که استحاله ای صورت گرفته است. بدعتی در تاريخ فقه در حال اتفاق است و آن اينکه عدالت جای خود را به امنيت داده است.
آيا ميتوان عدالت را زير پا گذاشت؟ به بهانه حفظ نظم و امنبت همه ارزشهايی را که امام علی بخاطر آنها شهيد شد را از ياد ببريم؟
علی شهيد عدالت بود و گرنه اگر قرار بود به بهانه حفظ وحدت امت اسلامی و امنيت پيش برود می بايد سياست ديگری را وجهه نظر خود قرار بدهد.
هميشه بخود باليده ايم که روحانيت شيعه مستقل از دولتها بوده است. از دولتها مواجب نگرفته لذا توانسته که منتقد حکومتها باشد و دستنشانده حکومتها نباشد. هميشه به خود باليده ايم که مساجد ما کانونهای مستقل آزاديخواهی بوده است اما الان انگار گرد مرگ بر مساجد تهران و ايران افکنده اند. حتی يک مسجد مجاز به گرفتن يک مجلس تحريم برای شهيدان ملت نبوده است مساجدمان دولتی شده اند. اين ننگ را به کجا ببريم که امروز بين مسجد تهران شيعی با مسجد قاهره غير شيعی هيچ فرقی نيست که هر دو تحت تسلط حکومتند و بدون اجازه حکومت حق آب نوشيدن هم ندارند.

بگذاريد بگويم عدالت حکام با دادگری و عدالت منصوبانشان سنجيده ميشود. با ارزيابی عملکرد آنا ن سنجيده می شود .
مردم می فهمند . مردم شعور دارند . مردم تهران و ايران با اين راه پيمائی های مسالمت آميز خود نشان دادند بسيار رشيدند و مسائل را بشدت متوجهند. امروز اين سوال برای ما مطرح است. به منسوبان و منصوبان رهبری بنگريم و ميانگينی از تدبير، عدالت، اخلاق و بيطرفی آنان را بگيريم و آنوقت به مقامات معظم و عاليرتبه خود نمره عدالت و تدبير بدهيم. من صرفا به چند نمونه بيشتراشاره نمی کنم. اميدوارم اگر اشتباه می کنبم مقامات محترم با حسن سلوک خود ما منتقدان را از اشتباه به در آورند .
امروز تدبير دکتر محمود احمدی نژاد -بی طرفی آيت الله جنتی - عدالت عالی جناب قاضی سعيد مرتضوی - اخلاق برادر حسين شريعتمداری نمايانگر عدالت و تدبير حاکميت درجامعه ما هست ..

انتظار ملی از مجلس خبرگان بررسی شرايط لازم تدبير و عدالت هست.

راستی اگر در زمان شاه معدوم، قبل از انقلاب اسلامی مردم چنين اعتراض می کردند، شاه با آنان چه رفتاری ميکرد؟ می پرسم رفتار ولی فقيه مدبر عادل با شاه ظالم سرسپرده اجنبی چه تفاوتی داشته است.

آيا شاه، شاه معدوم مخالفان خود را نوکر و بازيخورده اجنبی و مخل امنيت و نظم عمومی معرفی نکرد؟ آيا شاه بواسطه پخش اعلاميه های رهائی بخش مرحوم ايت ا لله خمينی از صدای بی بی سی، ما انقلابيون را انگليسی نخواند؟

آيا شاه برای بدنام کردن معترضان و منتقدانش چماقداران و ماموران لباس شخصی را به تخريب اموال عمومی و تعرض به جان و مال مردم وانداشت و آنگاه آنها را به راهپيمايان و معترضان نسبت دهد؟ آيا شاه مطبوعات و رسانه ها را به محاق سانسور و تعطيلی نکشاند؟

با احترام می پرسم نحوه مقابله شما با اعتراض مسالمت آميز مردم چه فرقی با سرکوب شاهنشاهی داشته است ؟ ايا کافيست که نامتان را اسلامی بگذاريد و هر چه دلتان ميخواهد با اين مردم مظلوم بکنيد؟ آيا اين سرکوب و خفقان به سيره امام علی نزديک تر است يا معاويه و بنی اميه .
به کرات در خطبه ها از واژه ديکتاتوری در سخنانتان استفاده کرديد، معنی ديکتاتوری اين نيست . ديکتاتوری اين است که مطبوعات را تعطيل کنيد .
مامورمی فرستيد که تيتری بفرستيد که تيتری مقابل ميل ما نزنند. ديکتاتوری اين است که مقام مادام العمر داشته باشيد . مقابل مردم پاسخگو نباشيم . انصا ف بدهيد کدام ديکتاتوری است؟
سی سال از انقلاب اسلامی ميگذرد ما هنوز به انقلاب اسلامی افتخار می کنيم، من هنوز به انقلاب اسلامی افتخار ميکنم. انقلابی مردمی بود. زيرا از متن مرد م برخاست که برای آزادی ، عدالت و برا ی اصلاح بود . چه شده است؟
ما انقلاب نکرديم تا استبداد سکولار به استبداد دينی تبديل شود. ما انقلاب نکرديم که استبداد شاهنشاهی تبديل به استبداد ديگر شود. ما انقلاب کرديم تا هرنوع استبدادی چه با تاج، چه با عمامه از ميان برود .

اين جمله را توجه کنيد: "مردم اگر متوجه باشند و هوشيار باشند، اگر نشانه های کبر و غرور و خودخواهی را در زمامداران فورا ببينند و بشناسند و خيرخواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار در صدد رفع اين بيماری نيست در مقابل او تعرض کنند يقتينا آن بيماری علاج خواهد کرد
۳۰ خرداد ۱۳۶۳ روزنامه جمهوری اسلامی – آيت الله خامنه ای

من خدمت مقام معظم رهبری متواضعانه و مودبانه عرض می کنيم که ما احساس کرديم رهبرمان متوجه بيماری نيست و به او تعرض کرده ايم. آيا ممکن است که اين بيماری علاج شود (تشويق حضار)
ما دو فاتحه داريم. فاتحه شهيدان ما که نه قبرشان را می دانيم نه گذاشتند که عزيزانشان برايشان بگريند. آنها را از کمترين حقوق شرعی محرومشان کردند و امروزدر غربت به ياد آنا ن جمع شده ايم. امروز مجلس ترحيم ديگری هم در ايران برقرار هست. ما فاتحه شهيدان را داريم و ديگران فاتحه جمهوريت نظامشان را. راستی کداميک پيروز می شويم؟

ما که برای شهيدان مان فاتحه می خوانيم يا آنان که با عملکرد غير قانونی خود فاتحه جمهوری نظام اسلامی را خوانند؟

اللهّم اصلح کل فاسد من امور المسلمين
اللهّم اصلح کل فاسد من امور المسلمين
اللهّم اصلح کل فاسد من امور المسلمين

والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته