"باز دهان گشا، بخوان..."


"باز دهان گشا، بخوان..."

بر تو،

چه می رود وطن؟

زادگه گیو و هجیر

مادر سوگوار من

پیردریده پیرهن!

حجله گه بخت تو را

مردم سرسخت تو را

روز نبوده است

که آتش نزنند!

گاه نبوده است

به یغما نبرند!

بر تو،

چه می رود وطن؟

مادر سام و پیل تن

خواهر سینه چاک من
2

باغ سپیدار تو را

مردم بیدار تو را

روز نبوده است

به آتش نکشند!

گاه نبوده است

به خنجر نزنند!

وه،

نه سزاوار تو راست

خامشی ارگناه ماست

خیره دوچشمت ای وطن

بر جگر سوختگان!

مانده نگاهت ای وطن

بر تل آویختگان!

شام تو بی ستاره نیست

گرچه هزار زهره را

در تو به خاک کرده اند!
3

قلب تومی تپد هنوز

گرچه هزار جوی خون

در توروانه کرده اند!

چشمه ی زاینده ی من

سرو برازنده ی من

چشم از آسمان بدار

باز دهان گشا بخوان:

صبح سپید می دمد

مادر داغدار من!...


م - نوید