پیام نشست کمیته مرکزی حزب توده ایران به مردم ایران
نشست کمیته مرکزی حزب توده ایران گرمترین درودهای رزم جویانه خود را به شما مردم شریف و مبارز میهن که با وجود همه دشواریهای اقتصادی-اجتماعی، و به رغم ادامه جو شدید سرکوب و خفقان، به پیکار خود برای رهایی ایران از چنگال رژیم واپس گرای ولایت فقیه و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی ادامه میدهید، تقدیم میکند. نشست کمیته مرکزی حزب ما در بررسی اوضاع وخیم کشور و تأثیر فزاینده تحریمهای مخرب و مداخلهجویانه اقتصادی و همچنین چشم انداز نگران کننده امکان برخوردهای نظامی فاجعه بار با کشورهای امپریالیستی به این ارزیابی رسید که، وضعیت بحرانی کنونی کشور در سالهای اخیر بی سابقه بوده است و ادامه روند کنونی میتواند زمینه ساز تحول های مهم و سرنوشت سازی در میهن ما گردد که باید از هم اکنون برای آن تدارک دید و آماده بود. اثر مستقیم و فاجعه بار بحران بی سابقه اقتصادی، که به دلیل سیاستهای ضد مردمی و ضد ملی سران رژیم ”ولایت فقیه“ و دولت برگمارده آن، و همچنین تحریمهای فلج کننده اقتصادی کشورهای اروپایی و آمریکا، کشور را در آستانه ورشکستگی کامل قرار داده است، بیش از هر چیز بر گرده اکثریت مردم میهن سنگینی می کند، که با گرانی و افزایش بی سابقه هزینه زندگی، سقوط درآمد، بیکاری، فقر و محرومیت و ناهنجاریهای رو به رشد اجتماعی رو به رویند. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم که شرایط کنونی، یعنی ادامه مداوم فشارهای همه جانبه اقتصادی-اجتماعی، در کنار منگنه خفقان و سرکوب نیروهای انتظامی، در تاریخ سی ساله اخیر میهن ما کم سابقه بوده است و کشور را در آستانه انفجارهای بزرگ اجتماعی قرار داده است. مردم مبارز و آگاه ایران! حزب توده ایران در سالهای اخیر همواره بر این اعتقاد بوده است که سرنوشت میهن ما تنها با اراده و خواست شما باید تعیین گردد. دل بستن به مداخله کشورهای امپریالیستی، که کارنامه فاجعه بار دخالتهای آنها در تاریخ میهن ما و همچنین در منطقه خاورمیانه (از افغانستان گرفته تا عراق) و دیگر کشورهای جهان، نباید جای هیچ خوشبینی ای را برای هرکس که نگران آینده و سرنوشت میهن ماست باقی بگذارد که چنین مداخله هایی نمیتواند ناجی کشور ما از فاجعه کنونی باشد. حمایت مستقیم و غیر مستقیم شمار اندکی از نیروهای ”اپوزیسیون“ از چنین سیاستهای مداخله جویانه کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه ای، نه تنها آب به آسیاب سیاستهای رژیم و کارزار تبلیغاتی آن ریخته و میریزد، بلکه در حکم ابزاری برای سرکوب نیروهای مترقی و آزادی خواه، از سوی رژیم همواره به کار گرفته شده است و میشود. هم میهنان گرامی! شرایط بحرانی کنونی دشواریهای زیادی را بر سر راه ادامه حیات رژیم ولایت فقیه پدید آورده است. بی اعتباری بی سابقه سران حاکمیت، از ولی فقیه گرفته تا دولت، مجلس، و مسئولان قوه قضائیه برگمارده او، که در مجموع مسئول تصمیم گیریهای نابخردانه سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی، و سوء مدیریت کلان کشورند، افزون بر به وجود آوردن شکافهای جدید در حاکمیت، سران رژیم را به شدت نگران آینده کار خود و انفجارهای اجتماعی جدی در آینده نزدیک کرده است. مانورهای گروه های مختلف برای ”انتخابات“ ریاست جمهوری آینده، به میدان آمدن هاشمی رفسنجانی، و مانورهای سران ارتجاع برای کشاندن بخشهایی از نیروهای اصلاح طلب به بازی ”تنزل جدی“ سطح خواستهای جنبش مردمی و اکثریت عظیم مردم ما، که از شرایط دهشتناک کنونی جان به لبشان رسیده است و خواستار تغییرهای اساسی در سیاستهای کلان کشور و چگونگی اداره آنند، در کنار ادامه جو خفقان و سرکوب و بی ثمر نشان دادن هرگونه اعتراضهای اجتماعی، از جمله مانورها و ترفندهایی است که سران رژیم برای ادامه حیات خود تدارک دیدهاند. پیام ما به آن نیروهایی که پس از گذشت بیش از پانزده سال از آغاز تجربه ”اصلاحات“ در شرایط ادامه حاکمیت ”ولایت مطلقه فقیه“ هنوز از حرکت در ”چارچوب قانون اساسی“ سخن میگویند، روشن است: با پشتوانه کدام تجربه ها در سال های اخیر میتوان اکثریت تودههای مردم را بار دیگر به ثمر بخش بودن چنین سیاستهایی امیدوار کرد؟ مگر همین ”چارچوبهای قانونی“، از جمله: صدور حکم حکومتی، تحمیل نظارت استصوابی شورای نگهبان برگمارده ولی فقیه، و فرمان ولی فقیه مبنی بر دخالت نیروهای انتظامی و سپس فرمان ”سرکوب و منکوب کنید“ او، با اختیارهای نامحدود در قانون اساسی کنونی نبوده است که شرایط لگد مال کردن آرای میلیونها ایرانی در انتخابات سال 1388 را فراهم آورد، موسوی و کروبی را به حصر امنیتی کشاند و هزاران تن زندانی و صدمه دیده سرکوب خونین رژیم را بر جای گذاشت؟ آزمودن آموختهها، بدون درس آموزی از تجربه های دهه اخیر، بدون تلاش منسجم اجتماعی برای تغییر توازن قوا و تحمیل خواستهای جنبش به سران ارتجاع، نمیتواند نتیجه یی جز همان چه که ما در ده سال اخیر به دفعات تجربه اش کردهایم به همراه داشته باشد. بحران همه حانبه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، و خطرهای روز افزون مداخلات خارجی در میهن ما، نتیجه مستقیم و انکار ناپذیر نظام سیاسیای است که در آن مردم کوچکترین حقی ندارند. تجربه این نوع حکومت مداری همان فاجعه ای است که امروز اکثریت مردم ما با آن دست به گریبانند. مردم مبارز و آگاه میهن! راهکار جدی تغییر شرایط کنونی، بازسازی و تقویت جنبش ضد استبدادی بر اساس خواستهای اساسی اکثریت قاطع مردم ما در تغییر سیاستهای اقتصادی-اجتماعی، بهبود وضعیت معیشتی تودهها، و تأمین حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم میهن ماست. جنبش مردمی هر آنگاه که منسجم و متحد به میدان مبارزه آمده است توانسته است خواستهای جدی خود را به ارتجاع حاکم تحمیل کند. آغاز تجربه اصلاحات در میهن ما نه از سر خیر خواهی سران ارتجاع، بلکه با توان رأی بیست میلیونی تودهها بر ضد نامزد ”اصلح“ ولی فقیه تحقق یافت. این توان عظیم مردمی در درون جامعه ما همچون آتشفشان خاموشی است که با سیاستهای مبارزاتی واقعبینانه میتوان آن را به نیروی عظیمی برای تغییر به سمت خواستهای اساسی مردم به حرکت درآورد. شرایط حساس کنونی به اتخاذ سیاستهای درست و مردمی از سوی طیف گسترده نیروهای آزادی خواه و اصلاح طلب و کنار گذاشتن اختلاف های تاریخی و توجه جدی به امر مبارزه مردم در شرایط حاد کنونی نیازمند است. حزب ما، همچون سالهای اخیر، آماده است تا تمام توان و تلاشش را در راه موفقیت چنین مهمی به کار گیرد. پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران مهرماه 1391 به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 پیام پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران به کارگران و زحمتکشان میهن حضور سازمانیافته و متشکل طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان درعرصه مبارزه با استبداد و ارتجاع، و نیز تاکید بر حق حاکمیت ملی و تضمین آن، ضرورتی انکارناپذیر بوده و درعین حال دارای اهمیت و نقش قاطع در تعیین مسیر مبارزه جنبش مردمی و میزان کارایی آن است نشست کمیته مرکزی حزب توده ایران، درودهای پیکارجویانه خود را به طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان کشور، که در اوضاع دشوار کنونی و بررغم سرکوب شدید به مبارزه با استبداد ولایی و برای تأمین حقوق سیاسی و صنفی خود ادامه میدهند، تقدیم میدارد. درچندسال اخیر، به موازات تحول های سیاسی کشور و حاکمیتِ باندهای زیر حمایت ولی فقیه، نظیر دولت ضدملی احمدی نژاد و ارگان های امنیتی - نظامی به خصوص سپاه پاسداران، بر کشور و تشدید جو اختناق و سرکوب، با اجرای برنامههای اقتصادی - اجتماعی ضدمردمی، زندگی و امنیت شغلی کارگران و زحمتکشان با یورش و تهدیدهای جدی روبهروشده است. به جرئت میتوان ادعا کرد که، زندگی کارگران میهن ما هیچگاه به اندازه این سال ها وخیم و ناگوار نبودهاست. اجرای برنامههایی مانند آزادسازی اقتصادی و حذف یارانهها بیش از همه بر کارگران و زندگی و امنیت شغلی آنان اثر مخرب داشته و دارد. در هفتههای گذشته، با نوسانهای شدید بازار ارز، کاهش ارزش پول ملی، و ژرفش بحران اقتصادی، این کارگران و زحمتکشان بودند که سطح زندگی و قدرت خریدشان بازهم بیشتر از پیش با سقوط روبهرو گردید. در چارچوب سمتگیری اقتصادی – اجتماعی رژیم ولایت فقیه در سالهای اخیر، برنامههایی مانند آزادسازی اقتصادی به دستور ”صندوق بینالمللی پول“ و ”بانک جهانی“ درکشور ما به دست دولت ضدملی احمدینژاد به اجرا درآمدهاند که نتیجه آنها به ویژه برای طبقه کارگر ایران فاجعهبار بوده و هست. رشد اقتصاد دلالی و غیرمولد، اخراجهای وسیع و دستجمعی، نابودی امنیت شغلی، دستمزدهای پایینتر از نرخ واقعی تورم، و سرکوب تشکلها و سندیکاهای مستقل، پیامدهای انکارناپذیر سیاستهای ارتجاع حاکم در خصوص منافع کارگران و زحمتکشان کشور قلمداد میشود. بهدیگرسخن، ارتجاع حاکم و در راس آنها ولی فقیه و باندهای مورد حمایت او، با اجرای سیاستهای خود زندگی کارگران ایران را به ورطه فقر و نیستی کشاندهاند. افزایش قیمتها به طورمستقیم زندگی کارگران را زیر تاثیر قرارداده و خانوادههای کارگری را به فقر محکوم کردهاست. درحالیکه خط فقر در خوشبینانهترین حالت بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان برآورد میشود، کارگران کشور با سطح دستمزد ۴۰۰ هزارتومانی از تأمین نیازمندیها و هزینههای اولیه و بدیهی زندگی ناتواتنند. درچنین وضعیتی، سخنگویان دولت ضدملی احمدینژاد رسماً اعلام کردهاند که، پیشنویس “اصلاح قانون کار“ آمادهگردیده و به مجلس برای تصویب ارایه میشود. درهمین حال، در بطن برنامه آزادسازی اقتصادی طرح ارتجاعی و به شدت ضدکارگریِ نظامِ استاد – شاگردی از سوی دولت ابلاغ شد. مطابق این طرح، کارگران کشور، به خصوص کارگران صنوف، که بخش چشمگیری از ترکیب زحمتکشان را دربرمیگیرند، بسیاری از حقوق خود را ازدست میدهند، و نیز در نتیجه آن، نوعی مناسبات واپسمانده قرون وسطایی در بخش صنوف حاکم میشود. سقوط سطح دستمزدها و رواج قراردادهای موقت از پیامدهای مستقیم احیای نظام منسوخ استاد – شاگردی است. خصوصیسازی صنایع و واگذاری واحدها و کارخانههای تولیدی – خدماتی به بخش انگلی طبقه سرمایهدار ایران، و حضور بیرقیب شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران و بنیادهای انگلی در عرصههای اقتصادی، ضمن آنکه اضمحال و فروپاشی تولید را موجب گردیده، بیکاری گسترده کارگران را در پیداشته است، و به طور مستقیم در کیفیت و کمیت طبقه کارگر ایران اثر منفی داشته است. درکنار اجرای برنامههای ضدمردمی اقتصادی – اجتماعی، باید به تاثیر ویرانگر تحریمهای مداخلهجویانه امپریالیستی اشاره داشت که به میزان زیاد و به طور جدی به بحران اقتصادی و کاهش ارزش پول ملی دامنزده و ازاین رهگذر منافع کارگران را نیز مورد تهدید و تخریب قرارداده است. سیاستهای ماجراجویانه و ضدمنافع ملی کشور که ازسوی ولیفقیه، سپاه پاسداران، و دولت ضدملی احمدی نژاد تدوین و پیاده گردیده است، در شدت بخشیدن به اعمال تحریمهای مداخلهجویانه و گسترش نفوذ امپریالیسم با هدف تاثیرگذاری بر روند رویدادهای کشورمان، نقش معین و مهمی داشته و دارند. کارگران و زحمتکشان میهنمان با قاطعیت، ضمن مخالفت و مبارزه جدی با استبداد حاکم، در رویارویی با مداخله خارجی به هرشکل و تحریمهای ویرانگر قرارداشته و دارند. تجربههای ارزشمند چندسال اخیر گواه این واقعیت است که، ضرورتِ سازماندهی و احیایِ حقوق سندیکایی زحمتکشان کماکان اولویت اصلی در پیکار جنبش کارگری میهن ماست. اقدامهای چندهفته اخیر، مانند تجمع رانندگان شرکت واحد، اعتصاب کارگران بنیاندیزل تبریز، و گردهمایی کارگران صنایع فلزی ایران، و نیز امضاء نامهها و طومارهای ۲۰هزار امضایی، از وضعیت حاد زحمتکشان و وجود زمینههای عینیِ ارتقاءِ سطح جنبش اعتراضی کنونی زحمتکشان حکایت دارد. زمینهها و محملهای ضرورِ عینی، به منظور غلبه بر ضعفهای کنونی جنبش کارگری و تقویت جایگاه آن در مجموعه جنبش دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم، وجود دارند. طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان ایران، در مبارزه و به چالش طلبیدن رواج اقتصاد دلالی، مخالفت با تحریمها و مداخله خارجی، دارای فصل مشترک با دیگر طبقهها و لایههای اجتماعیاند. ازاینروی، مبارزه برای تقویت جایگاه جنبش کارگری جدای از پیکار برای اتحاد گسترده و فراگیر میان طبقهها و لایههای اجتماعی مخالف و ناراضی از عملکرد رژیم ولایت فقیه و استبداد حاکم نبوده و نیست. ارتجاع با شناخت ازاین ظرفیت و توان جنبش کارگری ایران است که اعمال فشار بر سندیکاهای مستقل و کارگران دربند را شدت بخشیده است. وضعیت نگرانکننده شماری از سندیکالیستهای گرفتار در بند رژیم و نگهداشتن فعالان جنبش کارگری در زندانهای جمهوری اسلامی، و نیز توطئههای رنگارنگ نهادهای امنیتی برضد تشکلهای مستقل کارگری، گواه این مدعاست. کارگران و زحمتکشان! میهن ما آبستن تحولهای بسیار مهم در صحنه سیاسی کشوراست. حضور سازمانیافته و متشکل طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان درعرصه مبارزه با استبداد و ارتجاع، و نیز تاکید بر حق حاکمیت ملی و تضمین آن، ضرورتی انکارناپذیر بوده و درعین حال دارای اهمیت و نقش قاطع در تعیین مسیر مبارزه جنبش مردمی و میزان کارایی آن است. پلنومِ کمیته مرکزی حزب تودهایران، باردیگر برعهد و پیمان تاریخیِ حزب با طبقه کارگر برای تامین منافع آن، تأکید میورزد، و اعلام میدارد که، حزب توده ایران همچون همیشه همراه و همگام زحمتکشان کشور به رزم خود ادامه خواهد داد. پلنوم کمیته مرکزی حزب تودهایران مهرماه ۱۳۹۱ به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 پیام پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران به زنان مبارز ایران نشست کمیته مرکزی حزب توده ایران که در شرایط حاد سیاسی و اقتصادی ویژه حاکم بر میهن مان برگزار می شود، حمایت و همبستگی خود با مبارزه زنان کشور که بار اصلی فشار های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به دوش می کشند، ابراز می کند. ایران در سه دهه گذشته صحنه عملکرد یکی از واپسگراترین رژیم های حاکم به ویژه در عرصه های فرهنگی و اجتماعی بوده است. سران رژیم ولایت فقیه با محروم کردن زنان از اساسی ترین حقوق و آزادیهای دموکراتیک خود، و به وجود آوردن مانعهای بی سابقه در راه آنان جهت ایفای نقش شایستهشان در حیات اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگیِ میهن، جامعه را از پتانسیل مادی- انسانی عظیمی محروم کردهاند. اعتراض های زنان و نیروهای سیاسی مترقی و آگاه به این محرومیتِ همزمانِ زنان و جامعه، با موج بی سابقه یی از سرکوبگری از سوی رژیم روبهرو شده است. قوانین ”قضایی“ای که بر پایه ”اسلام فقاهتی ” تنظیم شده اند، هرگونه حرکت و خواست قانونی مردم را با کشتار، شکنجه، و آزار پاسخ می دهند، و در این میان قوانین زن ستیزانه رژیم، ستمی مضاعف را بر زنان میهنمان تحمیل کرده است که در آن ”مرد“ در واقع حاکم بر زندگی و ”مالک“ زن محسوب می شود. این قوانین ارتجاعی و قرون وسطایی، زنان را فاقد قدرت دانسته و با تحقیر سیستماتیک آنان، این حق را به نهادهای ”قانونگذار“ و دولتی، که همگی در تیول مرداناند، می دهد تا بی شرمانه ترین و فاجعه بارترین رفتار، به نام قانون، با زنان بشود. درکنار تحمیل دست و پا گیرترین قوانین اجتماعی ارتجاعی، رژیم ”ولایت فقیه“ با تصویب و اجرای قوانین ضد کارگری در مورد زنان، مانعهای دشواری در مقابل فعالیت های اجتماعی و اقتصادی زنان برپا میدارد، و در نتیجه، هرچه بیشتر آنان را به سوی فقر، تیرهبختی، و تحقیر اجتماعی سوق میدهد. اخراج کارگران زن از محیط های کاری ”مردانه“، تقلیل ساعت کاری به دلیل ”نامناسب بودن ساعات کاری برای زنان“ و غیره، از بهانه های رژیم در جهت محدود کردن هرچه بیشتر زنان میهنمان بوده است. این شرایط به گونه ای بوده است که در دودهه اخیر- و بنا به گزارش های نشریههای ”مجاز ” داخلی- فحشا و بزهکاری در کشورمان به طور فزاینده ای سیر صعودی داشتهاند. دولت کودتا به رهبری احمدی نژاد، سه سال پیش، با ارایه طرح ”لایحه خانواده ” به مجلس، که بر اساس آن ازدواجهای مکرر مردان بدون اجازه همسر مجاز است و زنان نیز در این حال حق اعتراض و جدا شدن از شوهر خود را نخواهند داشت ، ضربه دیگری به استقلال و شخصیت زنان میهنمان وارد کرد. رژیم سعی دارد تا با شدت بخشیدن به وابستگی اقتصادی زنان کشورمان، تحمیل قوانین بدوی و ارتجاعی برتابیده از افکار منحط و به غایت عقب افتاده حاکمان کنونی کشور را بر زنان هموارتر و ممکن کند. سران رژیم ولی فقیه با مشاهده مقاومت همه جانبه زنان کشور در مقابل سیاست های حاکم، در سال های اخیر سعی کرده اند با تحریف واقعیت های موجود درمیهنمان، در تبلیغات رسانهایشان به اهمیت نقش زن در ”اجتماع ” و ”خانواده“ اشارهها کنند، ولی در عمل، زن را به موجودی درجه دو تنزل مقام میدهند، چندان که نه تنها استقلال اقتصادی ، سیاسی، و اجتماعی ندارد، بلکه همچون ”برده ها”یی نوین، باید فرمانبردار مردان باشند. علی خامنه ای، ”ولی فقیه ” رژیم، اخیرأ در نشستی با زنان دعوت شده از کشورهای اسلامی، در باره برداشت محفلهای حاکمه در رابطه با زنان، گفت: ”... زن بودن، برای زن یك نقطهی امتیاز است، یك نقطهی افتخار است. این افتخاری نیست برای زن كه او را از محیط زنانه، از خصوصیات زنانه، از اخلاق زنانه دور كنیم. خانهداری را، فرزندداری را، شوهرداری را ننگ او به حساب بیاوریم. ...“ و با تشبیه زن در حکم ”ماشینِ“ تولید مثل، ادامه می داد : ”... مهمترین كار انسان، تداوم بخشیدن به نسل بشری است؛ یعنی تولید مثل؛ نقش زن در این كار قابل مقایسه با نقش مرد نیست. ...“ در راستای چنین دیدگاهی، از سال گذشته محدودیت های جدیدی، حتی در عرصه تحصیل و اشتغال زنان به وجود آمده است. علاوه بر این، با اجرای قانون تفکیک جنسی، بیش از ۶۰ دانشگاه کشور در برخی رشته ها تک جنسیتی خواهند بود، که بنا به گفته سران رژیم، ادامه برنامه ”حجاب و عفاف ” است. آخرین اقدام رژیم در هرچه بیشتر تحقیرکردنِ زنان میهنمان، ارایه لایحهیی از طرف دولت در باره کاهش ساعت کاری زنان بود که موضوع آن افزایش جمعیت است، و مورد پشتیبانی و تایید ”ولی فقیه ” قرار گرفت. لایحه قانونیای که در عمل، به خانهنشین شدنِ زنان و دوری آنان از مبارزه سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی منجر خواهد شد. سیاست های واپس گرایانه و ارتجاعی رژیم ”ولایت فقیه“، عامل اصلی زندگی فاجعه بار زنان میهنمان است. رژیمی که برنامه ها و عملکردهای زن ستیزانه آن، علاوه بر تحمیل فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر زنان، سبب از هم پاشیدن بنیان های خانواده ها، افزایش بزهکاری در میان زنان، فحشا، فقر، و نابسامانی بسیار شده است. این سیاستِ هدفمندِ رژیم در راستایِ منفعل کردنِ بخش عظیم و تعیین کنندهیی از نیروی جنبش مردمی میهنمان است، و در عمل، به معنای حذفِ جنبش قدرتمندِ زنان است که از انقلاب بهمن تا کنون در تمامی حرکت ها و کارزارهای اجتماعی و سیاسی کشور نقشی فعال و پیگیر داشته است. رژیم حاکم سعی دارد تا در ادامه سیاست همیشگی اش، با دستگیریهای وسیع فعالان زن، صادر کردن حکمهای سنگین زندان، و محرومیت اجتماعی آنان به خاطر فعالیتهای قانونی و شرکت در اجتماعات، و همچنین جلوگیری از انتشار نشریههای زنان، حکمهای طولانی مدت و ظالمانه زندان برای فعالان جنبش زنان، از جمله نسرین ستوده و بهاره هدایت، مبارزه موثر و بسیجگر آنان را مهار کند. مبارزات زنان میهنمان، به رغم فشار های رژیم“ولایت فقیه“ و تحمیل قوانین زن ستیزانه، همه روزه بُعدهای وسیعتری به خود می گیرد، و با گذشت زمان، زنان بیشتری به این واقعیت پی می برند که رهایی آنان از ستم مضاعف تحمیل شده، در گرو طرد رژیم ولایت فقیه و حذف قوانین فقاهتی از زندگی مردم میهنمان است. جنبش مستقل زنان میهن ما در سالهای اخیر دست آورد های ارزنده ای به همراه داشته است. نقش برجسته فعالان و مبارزان جنبش زنان در دوران اصلاحات، یعنی سالهای ۱۳۷۶تا ۱۳۸۴، از جمله در شکل دهی به بسیاری از تشکلهای صنفی و اجتماعی، تلاش تحسین برانگیز در زمینه بالا بردن آگاهی اجتماعی، بهخصوص در میان زنان زحمتکش، در کنار کار گسترده فرهنگی و اجتماعی، بی شک نقش موثری در زمینه سازمان دهی جنبش مستقل زنان میهن ما بر جای گذاشت که با وجود همه تلاشهای سرکوبگرانه دستگاه های امنیتی رژیم دولت ضد مردمی احمدی نژاد، در سالهای اخیر، به شکل نیرومندی ادامه یافته است. نقش موثر زنان میهن ما، در سالهای اخیر، از جمله ایجاد کارزارهای مبارزه برای صلح و تأسیس سازمان ”مادران صلح“، شرکت فعال زنان آگاه و مبارز در دیگر فعالیتها و کارزارهای ضد جنگ، و همچنین سازمان دهیِ کارزار ”یک میلیون امضاء“ بر ضد تبعیض جنسیتی، و کارزار ”تغییر برای برابری“، در کنار ایفای نقش برجسته ای در مبارزه بر ضد نقضِ آشکار حقوق بشر، و دفاع از قربانیان رژیم، و تلاش در راه برقراریِ پلهای ارتباطی بین گردان های مبارزاتی جنبش مردمی و از جمله کارگران و دانشجویان، تنها نمونههایی از گستره عملکردِ جنبش زنان میهن ماست. زنان مبارز و آگاه ایران! کشور ما بار دیگر در شرایط حساسی قرار دارد و به مبارزه قهرمانانه زنان ایرانی در کنار دیگر گردان های جنبش اجتماعی نیازمند است. ادامه سیاستهای مخرب اقتصادی- اجتماعی که به فقر و محرومیت بی سابقه دهها میلیون شهروند ایرانی انجامیده است، سیاستهای ماجراجویانه رژیم و خطرهای جدی ماجراجویی نظامی و دخالت مستقیم کشورهای امپریالیستی در منطقه خلیج فارس و بر ضد ایران، در کنار شدت بخشیدن به سرکوبگری، که فضای تنفس سیاسی را حتی برای شماری از رهبران پیشین جمهوری اسلامی ممنوع کرده است، نشانگر وضعیت به شدت وخیم و بحرانی کشور است. بی شک ادامه سیاستهای کنونی و تحکیم انحصار ولی فقیه و سران نیروهای سپاه و بسیج بر حیات اقتصادی- سیاسی کشور ثمری جز فاجعه بیشتر برای میهن ما به همراه نخواهد داشت. آنچه در سالهای اخیر و در صحنه مبارزات روزمره مردم به اثبات رسیده این است که، جنبش مستقل زنان در همبستگی و هم پیوندی با دیگر نیروهای رزمنده اجتماعی همچون کارگران و زحمتکشان، و دانشجویان و جوانان، در کنار هم، که در صورت سازمانیافتگی، میتواند راه گشای تحولهای جدی به سمت دستیافتن به آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی باشد. در سازمان دهیِ این امر مهم همه امکانها را باید به کار گرفت. کمیته مرکزی حزب توده ایران، همبستگی خود را با مبارزات جنبش زنان میهن مان برای رهایی از ستم جنسی و طبقاتی و برای دست یابی به برابری اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی اعلام میکند. آینده و پیروزی به مبارزات مردم میهن ما در راه آزادی، رهایی از ستم طبقاتی و جنسی و حرکت به سمت تحقق عدالت اجتماعی تعلق دارد. پیروز باد مبارزه زنان میهن برای آزادی، دموکراسی و صلح! درود آتشین به زندانیان سیاسی زن و همه زندانیان سیاسی! کمیته مرکزی حزب توده ایران مهرماه ۱۳۹۱ به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 پیامِ ”پلنومِ کمیته مرکزی حزب توده ایران“ به خانواده جانباختگان، و زندانیان سیاسی «پلنوم» به شما، که چهرههای دردمندتان پیامآور توأمانِ شکیبایی و امید به آینده بیگمان روشنِ فردای مردم و میهن است، درود میفرستد، چرا که هم گذشتگان و هم آیندگان، مهر و وفا به عهد و پیمان با مردم را از مادران و خواهران و دختران، پدران و برادران و پسران شما خانوادهای جانباختگان آموختند و خوهند آموخت؛ شما تجسم و یادآورانِ چهرههای قهرمانان مردمید: انسانهای والایی که در راه سعادت تودهها گرامیترین تعلق خاطرشان، یعنی هستیِ گرانبهای خویش را نثار کردند. یاد این بهخون خفتگان راه بهبود زندگی مردم و استقلال و گسترش عدالت در پهنه میهن عهدی فراموش نشدنی در دلهای نسل بعد از نسل ایرانی میبندد تا لحظهیی از کوشش برای رسیدن به جامعهیی آزاد و فارغ از ستم از پای ننشینند؛ و «پلنوم» همین گونه نیز به شما، خانوادههای زندانیان سیاسی درود میفرستد، به شما یعنی خانوادههای: سندیکالیستهای مبارز، دانشجویان فریادگر برضدِ یبدادها، فعالانِ سیاسی و حقوق بشری، وکیلانِ مستقل و مدافعِ حقوق بیحقوق شدگان در بیدادگاههای رژیم، روزنامهنگاران دلیر و افشاگرِ تعدیهایی که بر مردم میشود، نویسندگانِ دردآشنایِ تودهها، که دشمنان مردم پنداشتند با درافکندن عزیزانتان به سیاهچالها، خواهند توانست پرده فریبی بر غارت بیمحابای ثروتهای ملی کشور، بر معضلهای برخاسته از در پیش گرفتن سیاستهای ضد منافع ملی در امور داخلی و خارجی میهن، و بیکفایتی و بیتدبیریهای خود فرو افکنند. خانوادههای دلیر جانباختگان و زندانیان سیاسی! هر روزی که از عمر رژیم ولایی سپری میشود، حقانیت و شرف آمیخته با احساس مسؤلیت عزیزانتان در قبال مصائبی که نتیجه پشت کردن حاکمان به منافع ملی میهن ماست، که به چالش طلبیدن این سیاستها انگیزه دستگاه بیاسقلال قضایی و نیروهای سرسپرده امنیتی جرم و گناه اصلی در بازداشت شدن، شکنجه و اهانت دیدن، و به شهادت رسیدنشان بوده است، بیش از پیش آشکارتر می شوند. بیزوال باد خاطره جانباختگان راه سعادت میهنمان ایران؛ استوار باد پایمردی و رزمِ پرشکیب زندانیان سیاسی؛ آزادی برای همه زندانیان سیاسی! «پلنومِ کمیته مرکزی حزب توده ایران» مهرماه ۱۳۹۱ به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 پیام پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران به جوانان و دانشجویان مبارز ایران جوانان و دانشجویان مبارز و آزادیخواه ایران! پلنومِ کمیته مرکزی حزب توده ایران، گرم ترین درودهای خود را به شما پویندگان راه آزادی و نیروهای بالنده صحنه کار و پیکار، تقدیم می کند. جوانان و دانشجویان مبارز، به گواهی صدها سند تاریخی در دوران معاصر ایران و به خصوص پس از پایهگذاری حزب توده ایران، و با آبدیده شدن در کوران رویدادهای سیاسی در چندین دهه گذشته، نقشی تاثیر گذار و برجسته در حوادث سیاسی ایران به جای گذاشتهاند. این نقش بسیار مهم و انکارناپذیر، به خصوص در دوران بسیار حساس و تعیین کننده کنونی، همچنان ادامه دارد. این نقش در دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت، در مبارزه با دیکتاتوری پهلوی پدر و پسر، در تکوین و پیروزی انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷، و در مبارزه با رژیم ولایت فقیه، از تکیه گاه های مهم و اساسی مبارزه های مردم ایران به شمار رفتهاند. به دلیل همین نقش برجسته در مقطعهای مختلف تاریخی، هجومِ ددمنشانه و سرکوب گسترده این نیروی پوینده از سوی ارتجاع پهلوی و رژیم ولایت فقیه را شاهد بوده ایم. در دوران دیکتاتوری رضاخان، که هر گونه صدای آزادی خواهی در گلو خفه میشد، دانشجویان آگاه و مبارز از معدود نیروهای اجتماعی بودند که با استفاده از شیوه های گوناگون مبارزه، خواسته های خود و جامعه را به منصه ظهور می رساندند. از شهریور ۱۳۲۰ به بعد، دانشگاهیان و جوانان انقلابی با حضور در محفلهای سیاسی، بهخصوص پیرامون حزب توده ایران، آنچنان جنبش اجتماعیای را به وجود آوردند که تا لحظه سقوط رژیم دیکتاتوری سلطنتی خواب خوش را از شاه و حامیانش ربوده بود. تولد شانزده آذر با نام “روز دانشجو“ و در گرامیداشتِ مبارزه قهرمانانه جوانان و دانشجویان تودهای- ملی در این دوران، نشان بارزی از بالندگی و ماهیت عمیقاً ملی، ضد امپریالیستی، و ضد استبدادی جنبش دانشجویی میهن ما بوده است، که تا به امروز ادامه یافته است. دانشجویان و جوانان انقلابی در دوران دیکتاتوری پهلوی دوم، در داخل و خارج از کشور، در شناساندن ماهیت واقعی آن رژیم و حامیان بین المللی اش نقش بسزایی ایفا کرد و در این مسیر و در سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب بهمن سهم شایستهیی ادا کرد. رژیم ولایت فقیه، آگاه از این نقش و توان پویا، اندک زمانی پس از انقلاب بهمن، با هجوم سراسری به دانشگاه ها و به بهانه ”انقلاب فرهنگی“، با تصفیه نیروهای پیشرو خسارتی سنگین بر دانشجویان، دانشگاهیان، و کلِ جامعه وارد آورد. با تمام این ترفندها و با وجود محیط سرکوب، رعب و وحشت، دانشگاه های میهن، به همراه میلیون ها جوان ایرانی، سیاست های ارتجاعی و سرکوب گرانه را در درون دانشگاه هایی که قرار بود ”صد در صد اسلامی“ شوند، با شکست مواجه کردند، و شروع اوج گیری مخالفت دانشجویان را رقم زدند. رژیم تاریک اندیش ولایت فقیه، پس از ”نه“ شکوهمند دوم خرداد به تاریک اندیشان، در هراس از تعمیق جنبش مردمی، در اقدامی برنامه ریزی شده، با هجوم وحشیانه به کوی دانشگاه تهران در ۱۸تیرماه، بار دیگر نشان داد که همچون روال گذشته نابودیِ سنگر دانشگاه در اولویت آن قرار دارد. به دنبال خیزش توده های میلیونی بر ضد کودتای انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸، رژیم حاکم بار دیگر در قالب و شکل های سابق با هجوم به دانشگاه در صدد برآمد تا از گسترش اعتراضهای مردمی جلوگیری کند. در طول چند سال اخیر و بهخصوص بعد از خرداد ۸۸، تاکنون ما شاهد دستگیری عده زیادی از جوانان و دانشجویانی بودهایم که در صحنه سیاسی ایران و برای نیل به آزادی و مبارزه با دیکتاتوری حاکم به زندان افتادند، شکنجه شدند، و به طور فجیعی به قتل رسیدند. در حال حاضر تعداد زیادی از فعالان سیاسی جوان، و از جمله رهبران جنبش دانشجویی میهن، در زندان های مخوف رژیم ولایت فقیه در بند و در زیر شکنجه های غیر انسانی قرار دارند تا به خواسته رژیم مبنی بر دست کشیدن از مبارزه برای هدف های والای آزادی، دموکراسی، و عدالت اجتماعی، گردن بنهند. . جوانان و دانشجویان مبارز و آزادی خواه ایران! شرایط حساس و فوق العاده خطرناک میهن، ورشکستگی اقتصادی، فساد گسترده در بالاترین رده های حکومتی، گسترش تحریم های اقتصادی، تهدیدهای نظامی و مداخله جویانه به همراه ادامه سرکوب های وحشیانه و تحمیل محدودیت های بی سابقه در برابر تشکل های مستقل دانشجویی، زمینه های فعالیت های سیاسی موثرتان را بسیار محدود کرده است. رژیم ولایت فقیه در طول چند سال اخیر برای از صحنه خارج ساختن میلیون ها نفر از دختران و زنان مبارز به وسیله اجرای گام به گام تفکیک جنسیتی، در صدد است پروژه طالبانیزه کردن جامعه را برضد زنان و بهخصوص به ضد نسل جوان پیاده کند. بر اساس آمارهای رسمی رژیم و گزارش های پرشماری که گهگاه از سوی مقامها و مسئولان درگیر منتشر می شودند، عده بسیار زیادی از جوانان از تحصیل محروم شده اند و پدیده شوم اعتیاد در میان دانشجویان به شکلی بسیار نگران کننده گسترش یافته است. با اجرای برنامه ضد مردمی حذف یارانه ها، و حتی قبل از آن، هیچ امیدی برای جوانان برای یافتن کار در دورنمای نزدیک و دور وجود ندارد و آمارهای اعلام شده تاکنونی، رشد بیکاری بهویژه در میان جوانان را نشان می دهند. محدودیت های فرهنگی، ایجاد مانعهای مختلف در برابر دسترسی آزادانه به اطلاعات از طریق اینترنت، و جز اینها، از دیگر موردهاییاند که مستقیم و غیر مستقیم زمینه های فشار به دانشجویان و جوانان را فراهم آورده است. جوانان و دانشجویان مبارز شما میراث دار سنت مبارزاتی درخشانی هستید که صفحه صفحه تاریخ آن، صحنه ها و ایثارگری های پرشور و غرورآمیزی را بازمیتابند. این سنت مبارزاتی مسئولیت تاریخیای را بر عهده شما میگذارد که در پیوند با دیگر گردان های جنبش اجتماعی باردیگر نقش خود را در رهنمونیِ این پروسه به اثبات برسانید. تجربههای یکی دو دهه گذشته ایران ثابت کرده است که، نداشتنِ پیوندِ ضرور و کارایِ جنبش دانشجویی با دیگر گردان های اجتماعی، به ویژه با کارگران و زنان، دشواری های جدی را برای جنبش مردمی به وجود آورده است. برای تصحیح این روند، به پیوند زدن این مبارزهها با دیگر جنبش های اجتماعی نیاز است. پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران در حالی برگزار می شود که نیاز مبرم جنبش مردمی به اتحاد همه گردان های مدافعِ مردم، صلح، دمکراسی، و عدالت اجتماعی هنوز صورت تحقق به خود نگرفته است. جنبش جوانان و دانشجویان می تواند با تاکید بر این موضوعِ کلیدی، زمینه و بسترهای لازم برای شکل گیری چنین روندی را نزد افکار عمومی برجسته سازد. حزب توده ایران، همان طور که تاریخ هفتادویک ساله آن نشان می دهد، مصمم و پیگیر، در راه دستیابیِ جوانان و دانشجویان میهن- که جمعیت عظیمی را دربرمیگیرند- به خواستهایشان، تمام سعی و کوشش خود را به کار می بندد، و بار دیگر سلام های پرشور توده ای ها را به شما پویندگان راه آزادی نثار می کند. کمیته مرکزی حزب توده ایران مهرماه ۱۳۹۱ به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 مبارزه در راهِ زنده کردنِ حقوق سندیکایی: چالشهای پیشِِ رو گزارشها و خبرهایی از محیطهای کارگری و مرکزهای صنعتی- خدماتی، در ماههای اخیر، در رسانههای همگانی، انتشاریافتهاند که از نارضایتی ژرف کارگران و زحمتکشان از وضعیت موجود و نیز توجه جدیشان به اهمیت حضورِ سرزنده و فعال تشکلهای مستقل کارگری حکایت میکند. چنین گزارشهایی میتوانند آن تحولها و کنش و واکنشهایی را که در اوضاع کنونی در درون صفهای جنبش سندیکایی زحمتکشان کشور و به طورکلی در بین طبقهکارگر جریان دارد نشان دهند. دراین خصوص میتوان به نمونههایی مشخص اشاره کرد که گوشههایی ازاین واقعیت را آشکار میسازند. ایسنا، ۹شهریورماه، ضمن تاکید بر مخالفت کارگران با برنامه خصوصیسازی، اعلامکرد: ”عواملی از قبیل عدم پرداخت حقوق معوقه، عدم رعایت اصول ایمنی کار، قراردادهای موقت و سفید امضاء از مواردیاست که همراه خصوصیسازی کارخانهها وسعت پیداکرده و نبود نظارت ازسوی تشکلهای کارگری، تبعات خصوصیسازی را برای کارگران بیشترکردهاست.“ همچنین ایلنا، ۱۴شهریورماه، در گزارشی با عنوان: ”تشکلهای دولتی بیش از حقوق کارگران نگران سیاست هستند“، بااشاره به وضعیت ناگوار زندگی و کار میلیونها تن از زحمتکشان خاطرنشان میسازد: ”یک فعال کارگری گفت، ماده ۱۹۱ قانون کار، قراردادهای موقت و سفیدامضاء و ... نتیجه ورشکستگی اقتصاد کشور است و این قوانین تنها برای کسب رضایت سرمایهگذاران اجرامیشوند... تولیدیهایی که جمعیتی کمتر از ۱۰نفر دارند به موجب ماده ۱۹۱ قانون کار از شمول قانون کار خارجاند... تجربه کشورهای صنعتی و نقش تشکلها و صنوف کارگری به ما نشان میدهد که این گروهها میتوانند نقش جدی در احقاق حق کارگران ایفاکنند. او با انتقاد از عملکرد تشکلهای دولتی کارگری اظهارکرد، این تشکلها بیشتر از آنکه به فکر حل مشکلات کارگران باشند، نگران مسایل سیاسی کشورهستند.“ پیش ازاین نیز ایلنا، ۱۲شهریورماه، در گزارشی ازقول یک فعال کارگری، یادآوری کردهبود: ”تشکلهای مستقل خلاءِ نظارت بر کارگاهها را پرمیکنند. به دلیل کمبود فرصت شغلی به خصوص برای کارگران زن و البته تهدید کارفرمایان، کارگران از همکاری با بازرسان سر باز میزنند و بعضاً هنگام بازرسی از دید بازرسان مخفی میشوند ... دراکثر کارگاههای تولیدی دستمزد کارگران زن نسبت به مردان، حداقل ۲۰الی ۳۰هزارتومان کمتراست... تنها راه حل مشکلات کارگران، سازمانیابی و ایجاد تشکلهای کارگری مستقل است تا بتوانند ازحقوق آنها دفاع کنند. امری که متاسفانه درحال حاضر ازسوی نهادهای دولتی حمایت نمیشود.“ درادامه چنین بحث و بررسیهایی که دراوضاع کنونی از سوی شماری از تشکلهای وابسته و نزدیک به جناحهای حکومتی ابراز و ایراد میشود، ایلنا، ۱۶شهریورماه، گزارشداد: ”لزوم طراحی یک نظام جدید برای نظارت و بازرسی بر وضعیت کارگاهها و واحدهای تولیدی یکی از نیازهایی است که کمبود آن دراین حوزه احساس میشود... به عقیده برخی فعالان کارگری استفاده از ظرفیت تشکلهای کارگری راهحل رفع ضعف نظارتی وزارت کار بر کارگاهها و واحدهای تولیدیاست... حضور تشکلهای توانمند و مستقل درسطح کارگاههای کشور کمبود نیروی وزارت کار در زمینه بازرسی را جبران خواهدکرد.“ علاوه بر همه اینها، خبرگزاری ایلنا، ۱۸شهریورماه، در راستای همین بحثها، ازقول رییس کانون عالی انجمنهای صنفی، نوشت: ”با وجود صدور مجوز تاسیس انجمنهای صنفی درقانون کار، تا اواسط سال ۸۹ کانون هماهنگی این انجمنها امکان فعالیت نداشت و این مساله به دلیل نفوذ گسترده شورای اسلامی کار در مجامع کارگری بود. عملکرد سیاسی وزارت کار در دولتهای نهم و دهم مشکلاتی را برای فعالیت انجمنهای صنفی ایجاد کردهاست که امیدواریم با برطرفشدن این محدویتها، مشکلات فعالین انجمن صنفی کارگران حلشود و این افراد بتوانند در جهت احقاق حقوق کارگران و افزایش بازدهی کارخانجات تلاشکنند... تاثیرگذاری انجمنهای صنفی در پیگیری حقوق کارگران از اهمیت بالایی برخوردار است. انجمنهای صنفی بله قربانگوی دولت نیستند... ازاینرو امیدواریم با ایجاد تغییرات مدیریتی، مشکلات فعالیت انجمنهای صنفی کشور فراهمشود.“ همزمان با بحثهایی که در بالا به آنها اشاره شد، به مناسبت هفته دولت، ایسنا، ۶شهریورماه، گزارش عملکرد وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را منتشرساخت، که در بخشی ازآن پیرامون تشکلهای کارگری و مساله سه جانبهگرایی از جملهآمدهاست: ”عضویت ایران درهیات مدیره سازمان بینالمللی کار (ILO) درسال گذشته، تدوین سند ملی کار شایسته با حضور شرکای اجتماعی... طراحی و تدوین نظام صلاحیت حرفهای و نظام نوین استاد- شاگردی ... از دیگر اقدامات وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بهشمار میرود. همچنین وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی درجهت تقویت سهجانبهگرایی و تعامل با شرکای اجتماعی از طریق بسترسازی برای توسعه تشکلهای کارگری و کارفرمایی نسبت به افزایش این تشکلها از حدود چهارهزار تشکل در ابتدای دولت نهم به هشت هزار تشکل درحال حاضر اقدامکرد.“ انتشار این گزارش، با تاکید بر موضوع سهجانبهگرایی و شرکای اجتماعی و تشکلهای کارگری، در واقع واکنش حسابشده وزارت کار دولت ضدملی احمدینژاد به مباحث جاری در خصوص لزوم ایجاد تشکلهای کارگری و اهمیت آن برای دفاع از حقوق صنفی- رفاهی زحمتکشان دانسته میشود. اما مساله به مراتب مهمتر عبارتست ازاینکه، چرا در این لحظه معین سیاسی و این مقطع زمانی خاص، اوجگیریِ این گونه مباحث را شاهدیم؟ چه اتفاقی رخدادهاست که بحثهایی با این درجه از اهمیت در فضای کنونی مطرح میگردند؟ ریشه و زمینه عینی این رشته موضوعهای پراهمیت، به رشد و گسترش نارضایتی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان از وضعیت موجود و ناکارآمدی تشکلهای زرد و ارتجاعیای نظیر کانون عالی شوراهای اسلامی کار و تشکلهایی ازاین قبیل باز میگردد. به علاوه، تشدید نزاع میان جناحهای حکومتی نیز روزنهها و شکافهای معینی را برای ابراز و طرح مباحث مربوط به حقوق زحمتکشان ایجاد میکند، و نکته مهمتر اینکه، هیچیک از جناحهای حکومتی نمیتوانند واقعیت نارضایتی کارگران و پیامدهای اجتماعی آن را نادیده بگیرند. هراس از نقش و جایگاه جنبش کارگری و تلاش برای تاثیرگذاری بر آن و کنترل آن، درمجموعه رویدادهای کشور، بهویژه اکنون و در آستانه انتخابات آینده ریاست جمهوری، ازجمله عاملهایی است که دراین زمینه باید با دقت مورد توجه قرارگیرد. به هرروی، خواست احیای حقوق سندیکایی و ایجاد و احیای سندیکاهای مستقل کارگری، امروزه به یکی از اصلیترین مطالبههای کارگران و زحمتکشان تبدیل شده است و این واقعیت را نمیتوان در ارزیابی عرصه های گوناگون جنبش کارگری- سندیکایی موجود و حرکت و فعالیت آن، از دیده پنهان داشت. این امر گویای تحولهای بسیار جدی در سمت و سوی فعالیت کلیه تشکلهای کارگری اعم از زرد و ارتجاعی تا مستقل و واقعی است. کوشش وزارت کار دولت احمدی نژاد برای مداخله در فعالیت شماری از تشکلها مانند انجمنهای صنفی، و واکنش این تشکلها در بطن و چارچوب این تحولها و فعل و انفعالها، شایسته بررسی است. باید تاکید کنیم که، به موازات این بحثها و اقدامها، فشار بر تشکلهای مستقل و سندیکالیستهای گرفتار در بندِ رژیم، شدت یافته است. ارتجاع میکوشد تاحد ممکن از اثرگذاریِ سندیکاهای مستقل بر روندهای جاری در جنبش کارگری- سندیکایی جلوگیری کند. انواع فشارها، تهدیدها، و تطمیع به شکلهای مختلف در مورد کارگران آگاه و پیشرو و سندیکاهای مستقل از سوی نهادهای امنیتی- اطلاعاتی به کار برده میشود. تمام تمرکز ارتجاع حاکم بر مهار جنبش کارگری- سندیکایی و ممانعت از رشد و تکامل آن در مسیر عینی و واقعی است. در چنین وضعیتی مبارزه برای زنده کردن حقوق سندیکایی با چالشها و مانعهای معینی روبهرو میگردند که البته غلبه بر آنها، درصورت هوشیاری و بالا بردن سطح همبستگی، امکانی دور از دسترس نیست. جنبش سندیکایی زحمتکشان میهن ما در مرحله کنونی از سویی با پدیدههایی مانند ضعف کمی وکیفی طبقه کارگر براثر تضعیف بنیه تولیدی و رواج اقتصاد غیرمولد روبهرو است که تحریمهای ویرانگر و مداخلهجویانه آن را تشدید میکند، و ازدیگرسو با فشار پلیسی و امنیتی و فعالیت خرابکارانه تشکلهای ارتجاعی وابسته به رژیم نظیر جامعه اسلامی کارگران، انجمنهای اسلامی، و کانون عالی شوراهای اسلامی کار دستوپنجه نرممیکند. این امکان برای سندیکاهای مستقل وجود ندارد که ارتباط منسجم و تنگاتنگ با تودههای کارگر در سطح کارگاهها و کارخانهها داشتهباشند. هرفعالیت سندیکایی باشدت و خشونت سرکوب میشود. نمونههایی چون سرنوشت اسالو، شهابی، زمانی، ابراهیمزاده و علی نجاتی پیش روی ماست. با همه اینها، وجود زمینههای عینی و ذهنی مناسبِ مبارزه برای زنده کردن حقوق سندیکایی، کتمان ناپذیرند. بنابراین، میتوان ازاین زمینهها سود جست و در راه تقویت و تحکیم نقش جنبش سندیکایی کارگران گامهای عملی به پیش برداشت. رشد و قوام جنبش سندیکایی در ارتباط با تحولهای همه جانبه جامعه قرار دارد. جنبش سندیکایی در خلاء و بنا به میل و اراده این یا آن به وجود نیامده و به وجود نمیآید. مجموعه عاملهای عینی و ذهنی و مشخص تاریخی در قوی و یا ضعیف کردنِ آن نقش ایفا میکنند. به علاوه، نیاز امروز کارگران میهن ما به سندیکای مستقل و رزمجو که برپایه صحیح طبقاتی شکلگرفته باشد، واقعیتی آشکار بهشمار میآید. تشکل وسیع زحمتکشان در سندیکاها و اتحادیهها برخاسته از ضرورتها و نیازهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و رفاهی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان است. فعالیت سندیکایی ثمربخش میباید بر خواستها و حقوق تودههای وسیع کارگران و زحمتکشان متکی باشد. تامین وحدت در صفهای جنبش سندیکایی و رشد و شکوفایی آن به مبارزهیی خستگیناپذیر و به حد اعلایِ هوشیاری و تعهد طبقاتی نیازمند است. باوجود تمام دشواریها و مانعها، با پیکاری پیگیر میتوان و باید در راه احیای حقوق سندیکایی و تامین منافع صنفی- سیاسی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان، با ارزیابی صحیح هر مرحله مفروض، گامهای موفقیتآمیز به پیش برداشت! به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 پرواز برفراز آشیانه سیمرغ یادواره رفیق مرتضی کیوان (۱۳۳۳ - ۱۳۰۰) گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند جرمش این بود که اسرارهویدا می کرد حافظ مرا نمی شناسید! من سرگرد زیبایی ام. همان که دو پای وارتان سا لاخانیان را با دست های خودم قطع کردم. حرف بزنید! برگه ”خیانت“تان را امضا کنید!(۱) من هم سیاحتگرم، کسی که در روزنامه هاتان به دشنامم می کشیدید! زن و مرد اما روی برمی تابند. سیاحتگر و چند سرباز ساده دل به شاعر استوره ها یورش می برند: مشت است و لگد است و قنداق تفنگ. مادر، شیون سر می دهد و زانو سست می کند. تهمتن ولی در زیر سم ضربه های دشمن در هم می پیچد، بی که شیونی، ناله ای و حتا یک آخ هم از دهانش برآید: - داستان ژولیوس فوچیک و همسرش به یادم آمد و استوار ایستادم.(۲) این را همسرش می گوید: دست از شکنجه که بر می گیرند – زن – ناباورانه می بیند که سخن سنج زمانه از زیر آوار مشت و لگد دژخیمان سربر می افرازد. پنداری ”سروی آراسته از زمین سربرکشیده و می رود تا به فلک برسد“.(پیشین) در بازداشتگاه، بازهم پافشاری دشمن است و سکوت معنادار زن و مرد. با اشاره سرهنگ امجد (جانشین فرمانداری نظامی تهران) مرد را می آورند. دست هایش را از پشت بسته اند. چهره اش چنان درهم کوفته و خونین و مالین است که زن نمی شناسدش. - بازهم امضا نمی کنی؟ زن: نه! -پس ببریدش! و این، واپسین دیدار دو دل داده عاشق، دو رفیق جان بر کف و دو انسان تراز نو است. اینک اما سال ها گذشته است و زن دارد یادمانده هایش را بر کاغذ می آورد: - در زندان، همچون سنگ خارا ایستاد و حلاج وار،هرشکنجه ای را برتافت. هرجا دستش رسید: بر دیوار گرمابه زندان، روی لیوان مسی، ته بشقاب فلزی و... با ناخن ها و هرچیز دیگر، کَند و نوشت : درد و رنج تازیانه، چند روزی بیش نیست/ رازدار خلق اگر باشی همیشه زنده ای(م. کیوان) هم از این گونه بود که تهمتن حزب توده ایران- مهندس مرتضا کیوان – دو ماه و هشت روز پس از آغاز زندگی مشترکش با پوری سلطانی و تنها ۵۵ روز پس از بازداشتش به جاودانه ها پیوست.(داده گان۲) بامداد شست و هشتم ای آتش افسرده فروختنی/ ای گنج هدر گشته اندوختنی/ ما عشق و وفا را زتو آموخته ایم/ ای زندگی و مرگ تو آموختنی! (ه.ا. سایه) کودتاییان اما ۲۷مین روز را برمی گزینند (۲۷ مهر ۱۳۳۳). روزی که خون نه دلاور توده ای میدان تیر لشگر دو زرهی تهران را گل باران کرد. به راستی راز شماره ۲۷ در چی است؟ در چنین روزی است که دو رفیق توده ای- پوری و کیوان –پیوند زناشویی می بندند (۲۷ خرداد ۳۳). نیز در همین روزست که رفیق کیوان به شهادت می رسد (۲۷مهر ۳۳). گفتی دژخیمان می خواهند با یادآورند این روز در ذهن پرس و جوگر استوره ایستادگی، به زانویش درآورند که اما کور خوانده اند. ۵/۳0 بامداد؛ واپسین ترانه شاعر سال بد/ سال باد/ سال اشک/ سال شک/...سال اشک پوری/ سال خون مرتضی/...زندگی دام نیست/ عشق دام نیست/ حتا مرگ دام نیست/ چرا که یاران گم شده آزادند/ سیامک و مرتضا و دیگران.../ وارتان و دیگران.../ آزاد و پاک....(احمد شاملو )۳ دژخیمی، در سلول انفرادی کیوان را می گشاید و آوار دشنام و فریاد را بر سرش می ریزد:“وصیت نامه ات را بنویس خاین توده ای! ”و کاغذ و قلمی را به سویش پرت می کند. تهمتن، روی زانوانش می نشیند. لبخندی به زیبایی گل های بهاری بر لبش می شکفد. یاد مانده ای از ذهنش می گذرد: ”دل من کوهساری است. چه باران های تند بر آن باریده. لاله ها بر آن دمیده. خارها بر آن خلیده. هزاران هزار خاطره آن را پوشانده. ظلم ها دیده. تلخی ها چشیده... اما روزی این کوهسار، آتش فشان می شود و دردها و حرف ها و پرسش ها چون سرب بیرون می جهند...“۴ برای دقایقی، درد دست های شکنجه دیده اش را از یاد می برد و آنگاه، واپسین ترانه هستی اش را بر کاغذ می آورد: ”مادر عزیزم، یار و همسر عزیزم، خواهر عزیزم! به دنبال زندگی و سرنوشت و سرانجام خود می روم. همه شما برای من عزیز و مهربان بودید اما... نتوانسته ام جبران کنم. اکنون که پاک و شریف می میرم، دلم خندان است که برای شما پسر، دوست، شوهر و برادری نجیب بودم. همین کافی است. دوستانم زندگی ما را ادامه می دهند و رنگین می سازند. همه را دوست دارم زیرا زندگی پاک و نجیبانه و شرافتمندانه را می پرستیده ام. زن عزیزم... عمو تیغ تیغی تو راه را تا به آخرطی کرد... پوری جان... زندگی را دوست بدار و آن را پاک و خوب ادامه بده... انسان، نیروی همه معنویت ها را در خود احساس می کند... اکنون شعر زندگی را می خوانم که... به همه ما لذت واقعی می بخشد... خواهرم!...در این لحظات، تمام عواطف حق شناسی ام نسبت به مادرم و تو و پوری جانم در دل و ذهنم متجلی است و با یاد شما و همه خوبان، زندگی را به صورت دیگر ادامه می دهم. بوسه های بیشمار برای همه یاران زندگی ام.“۵ واپسین روزهای تهمتن ای عطر ریخته/ عطر گریخته/ دل، عطردان خالی و پر انتظار توست/ غم، یادگار تو است.(س. کسرایی) سایه های خشم و خطر سراپای شهر را گشت می زند. کودتا، فرهیخته ترین و دلیرترین فرزندان خلق را به زنجیر کشیده است. کرکس ها در آسمان می گردند و بوی خون دلاوران توده ای سرمست شان کرده است. کیوان اما از تکاپو نیفتاده و خانه اش پناهگاه ارتشیان توده ای است. پوری سلطانی رفیق و همسر کیوان از روزهای خون و خطر می گوید: عباسی را هم گرفته اند و همه نگرانند. کیوان تازه رفته است که مادرش نگران و آسیمه سر، خرید روزانه را رها می کند و بر می گردد. رنگش شده است گچ دیوار: ”در آغوشش کشیدم و گفتم: مادر چه شده است؟ گفت: پوری! من نگفتم از این خانه آتش می بارد؟ همسایه ها روی بام، سربازها را نشانم دادند.“(داده گان ۲). در آن روزها پوری و کیوان در یک خانه پنهان در خیابان خانقاه می زیستند. خانه ای که در آن به جز خواهر و مادر کیوان، سه رفیق نظامی محکوم به تیرباران نیز پنهان شده اند: سروان ها مختاری، محقق و مهدی اکتشافی: ”مرتضا این ها را مثل تخم چشم خود می پایید...“(پیشین). پوری به بهانه ای بر بام می رود: ”سربازها با سرنیزه روی بام مشترک...ما و همسایه راه می روند ولی توجه شان بیشتر به خانه همسایه است.“(همان جا). سپس باز می گردد و از رفقای حزبی اش می خواهد هرچه زودتر بگریزند. در کوچه کسی نیست. پوری، مختاری و محقق را می برد و سوار تاکسی می کند و باز می گردد. اکتشافی هم رفته است. مختاری به پوری گفته بود که آنها به خانه حاجی می روند: بعدها شنیدم افسری که هنوز شناسایی نشده بود سربازها را به خانه همسایه کشانده بود تا ما را از خطر پیگرد بیاگاهاند.(پوری، پیشین). سرانجام کودتاگران از راه می رسند و پس از سه ساعت وارسی، مشتی روزنامه و سند حزبی از پستوی خانه می یابند. کیوان را چنانکه آمد آش ولاش می کنند و می برندش به قزل قلعه. پوری و فاطمه(خواهر کیوان) و اختر(همسرسروان مختاری) و فرزند خردسالش را هم جداگانه به زندان قصر می برند: ”اختربه خاطر بچه اش بی تابی می کرد و من بیش از همه نگران او بودم. ما او را دختر خاله مرتضا و مهمان موقت مان معرفی کرده بودیم... تمام راه التماس کردم که اختر را آزاد کنند...{در زندان] یکی از افسران که شاید همان افسر ناشناخته{توده ای] بود چیزی در گوش سرهنگ امجد زمزمه کرد و او رضایت داد که اختر آزاد شود...“(پوری،پیشین). همه خرسندی پوری از این است که سه رفیق حزبی را به هنگام، گریزنده است. غافل که مختاری و محقق در همان روز در خانه حاجی دستگیر شده اند! ۵۵ روز بعد به فرمان مستقیم شاه، کیوان را همراه با گروه نخست افسران توده ای: سرهنگ ها سیامک، مبشری، عزیزی، سرگردها عطارد و وزیریان و سروان ها واعظ قایمی، شفا و افراخته تیرباران می کنند. زوزه گلوله ها اما نتوانسته بود فریادهای دلاوران توده ای را خاموش کند و آذرخش شعارهاشان تا دوردست آسمان را شکافته بود: مرگ بر شاه خاین، پاینده باد مردم، زنده باد حزب توده ایران! استوره کیوان کیوان من! به مرگ تو گریم هزار بار/ گریم به مرگ تو/ زیرا بهار عمر تو پژمرد و سوز مرگ/ توفان صفت به خاک سیه ریخت برگ تو/ دانی چه بوده ای؟/ آن شاخه ای که پنجه قهرش فروشکست/ آن خنده ای که بر لب این سهمگین سکوت/ یک لحظه، هم چو برق دمید و فرونشست...(نادرنادرپور،آبان۳۳) مرتضا کیوان در سپاهان(اصفهان) زاده شد. پدر آزاده و مهربانش دکاندار بود و پدر بزرگش – حاج ملا عباس علی کیوان قزوینی - آزاده مردی دانشور و از مشایخ بزرگ صوفیه بود. چندان که نشست های وعظ او شنوندگانی به انبوهی شهروندان قزوین داشت و در دانش تصوف کتاب ها نوشته بود. وی اما سرانجام از صوفیه دل برکند و کتابی نیز در رد آنان نوشت. کیوان در۱۶سالگی پدرش را از دست داد و شد نان آور خانواده: پدرم رفت و“مرا در میان...درد و رنج زندگی تنها و بی یاور گذاشت...“(۲). با این همه، مدرسه را رها نکرد و تا آن جا که توانست آن را پی گرفت(۶). پس از پایان دبیرستان به وزارت راه پیوست آنگاه دوره کارشناسی راه سازی را پیمود و به همدان گسیل شد. در همین شهر بود که خواهرش فاطمه از سرمای سخت، دچار روماتیسم قلبی شد. چندی نگذشت که پاکدامنی و پشتکار کیوان جایگاه اداری اش را چنان بر کشید که در بیست و دو- سه سالگی به جانشینی دفتر وزارتی وزیر راه در دولت دکتر مصدق دست یافت. کیوان شیفته شعر و ادب پارسی بود و در شیوانگاری(ادبیات) نوین ایران و جهان و به ویژه روسیه چیره دست بود و گاه نیز شعری می سرود: من عزت نفس را به مستی ندهم/ عقل و خردم، به دست پستی ندهم/ در باغ بسی نشیه و مستی باشد/ من مستی این، به نرخ هستی ندهم. بسیار پر خوانده بود و یک سوم درآمدش برای کتاب هزینه می شد:“چه می شود کرد؟ من عاشق کتابم... هفته ای نیست که کتابی نخریده باشم...“(۷). رفیق کیوان به یاری ذهن هوشیار و سخن سنج خود، بیش و کم، در ۲۰ سالگی به یکی از بزرگ ترین منتقدان کتاب آن سال ها فرا می روید و با بزرگان فرهنگ و ادب کشور نرد سخن می ریزد. وی همچنین نخستین ویراستار کشور و منتقد پر کارو پیگیر ادبیات ایران و جهان نیز هم بود. در آن سال ها که عکاسی حرفه ای هنوز در آغاز راه خود بود،عکس های هنرمندانه نیز می گرفت که این همه همراه با انبوهی از نوشته های وی در یورش کودتا از دست رفت. کیوان همچنین پایه گذار انجمن ادبی شمع سوخته (۱۳۳۰) بود و با بزرگانی همچون نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، دکتر محمد جعفر محجوب، سیاوش کسرایی و مهدی اخوان ثالث این انجمن را می گرداند. هم زمان، مدیر داخلی و سپس سردبیر رسانه های بانوو جهان نو بود و با نشریه های مردمی آن سال ها همکاری پیگیر داشت: دوهفته نامه کبوتر صلح، پیک صلح، هفته نامه سوگند، به سوی آینده، ماهنامه شیوه، مصلحت، شهباز، نامه راه(سپس به راه نو و جهان نو تغییر نام داد) و... در این زمره اند. وی اما انبوهی جستار ادبی، شعر، داستان، نقد کتاب و... را با این نام ها در رسانه های کشور نوشته بود: مرتضا کیوان، م.کیوان، کیوان، م.ک، م.فروردین، م.گرایش، آبنوس، دل پاک، سایه، بیزار، پگاه، سامان، مهتاب، آویده و.... در آستانه کودتا، چهار نقد کتاب برای ماهنامه شیوه نوشته بود که این واپسین شماره شیوه نیز همراه با دست نوشته های او به تاراج رفت. دغدغه اش برای فرارویاندن تراز علمی- ادبی رسانه ها چندان بود که یکبار برای شاملو نوشت برای بهبود کبوتر صلح بسیار کوشیده و این رسانه باید ”آخوند بازی ادبی را کنار بگذارد...“. و در اندیشه گسترش ”هنری باشد که از مردم در آید و به مردم ارایه شود...“۸ اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران سدای تیشه آمد/ گفت شیرین/ کنار ماهتابی ها به مهتاب/ سدای تیشه آمد/ ماه تابید.../ سدا از تیشه فرهاد افتاد/ سدای گریه شیرین/ میان باغ تنهایی هزاران لاله از باران فرو می ریخت. (م.مشرف آزاد تهرانی، برای کیوان). پی ریزی اتحادیه روزنامه نگاران ایران هرگز بی پشتکار و پیگیری کیوان به فرجام نمی رسید. با تک و پوی او بود که سرانجام پایه گذاران اتحادیه، هیات مدیره آن را برگزیدند: علی کسمایی(مدیر عامل)، علی زرین قلم(جانشین)، مسعود برزین و مرتضا کیوان(منشیان)، جهانگیر افخمی (خزانه دار)،فرهنگ ریمن(بازرس)و محمد علی شیرازی(رایزن حقوقی)۹ بیش و کم پنج سال پس از پی ریزی این نهاد مردمی بود که رفیق کیوان دبیر وقت اتحادیه، لایحه نوین قانون مطبوعات کشور را بازدارنده آزادی رسانه های ایران ارزیابی کرد و در یک نامه رسمی به دکتر محمد مصدق(مهر ۱۳۳۱)، از این مرد آزاده خواست که در آن بازنگری شود. او این لایحه را ”خلاف اصل دوازدهم قانون اساسی و اصل بیستم متمم آن و ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر“ خواند و نوشت دولت نباید ”آزادی ها و حقوقی را که قانون اساسی برای مردم شناخته است محدود سازد یا از بین ببرد...“. دبیر اتحادیه با اشاره به قانون سال ۱۲۸۴خورشیدی( بی نیازی رسانه ها به پروانه انتشار) نوشت: ”امروز که ۴۶سال از... وضع قانون مزبور می گذرد... باید قوانینی وضع گردد که متناسب با پیشرفت زمان و... آزادی های اجتماعی بیشتر برای مردم باشد...“. این لایحه اما دریافت همان پروانه پرسش برانگیز را هم در گرو موافقت یک شورای هفت نفره دولتی گذاشته بود، برای روزنامه نگاران ”جرایم و مجازات هایی“ پیش بینی کرده بود، انتقاد از ارتش و نشر باورهای اقلیت های دینی را درسایه گذاشته بود و.... کیوان از نگاه بزرگان شعر و سخن بیچاره ندانست که چون می گریم/ گریید و نه آگاه که خون می گریم/ چون شب بگذشت و مستی آرام گرفت/ دانست که من با چه جنون می گریم/ (نیما یوشیج، برای کیوان)*. مرتضا کیوان، رحمان هاتفی روزگار خود بود. هر دو در اوج نبوغ و نوآوری و جوانی سهیستند **، تراژدی مرگ هر دو نه هرگز از یادها گریخت و نه حتا به آسانی در باورها گنجید. هر دو چنان مردمی و مهربان و فداکار بودند که دوستان و دشمنان جهان بینی شان با شور و شیفتگی از آنان یاد می کردند و می کنند و سرانجام سخن ژرف بینانه دمکریتوس: ”یک تن برای من ده هزار تن است اگر بهترین باشد“ بر منش شیوای این هر دو راست می آید. کیوان به پاس شخصیتی از اینگونه تراز نو همواره کانون دوستی ها و مغز اندیشمند گروهی از بهترین های زمانه خود بود. از این دیدرس تنها با صادق هدایت و اندک شمارانی از این دست سنجیدنی است. این او بود که دگراندیشان حزبی وغیرحزبی را به هم می پیوست و دشواری هاشان را چاره جویی می کرد وکتاب هاشان را به چاپ می رساند. احمد شاملو در سوگواره ای برای کیوان گفته بود که نخستین روز آشنایی اش با او چنان بود که گویی ”سد سال بود هم دیگر را می شناختیم... من از او بسیار چیزها آموختم“. او برای من ”یک انسان نمونه بود... من هیچ وقت نتوانستم دردش را فراموش کنم، هیچ وقت... هر دردی برای آدمیزاد کهنه می شود. مرگ مادر، مرگ پدر، ولی هیچ وقت غم او برایم کهنه نشده است...“(۱۰). دکتر محمد علی اسلامی ندوشن:“کیوان همه را به هم پیوند می داد... ادبیات نو و چپ، ما را به هم...“ می پیوست. در خانه ای تهیدستانه می زیست ولی در بیرون خانه ”همیشه خوش لباس، اتو کشیده و با کفش واکس زده“ می گشت. بخشی از درآمدش برای رفقا هزینه می شد و از این رو همواره بدهکار بود. یکی از همین روشن فکران! گروه ما به او پول با بهره سنگین وام می داد. دست و دل بازی اش با درآمدش نمی خواند. با چالاکی حساب میز دوستان را می پرداخت: ”تا زمانی که حزب برو بیا داشت به سوی آن نرفت. زمانی آن را طالب شد که در فشار تعقیب قرار گرفته بود.“(۵ ،ص۸-۸۵). ایرج افشار: بیش و کم سد نامه و انبوهی عکس از کیوان داشتم که از ترس ساواک همه را به چاه انداختم. نامه هایی آکنده از نکته ها و نقدهای ادبی. او ”جوانی فرهنگمند، مستعد و... سخن شناس و عاشق تازگی“ بود. در مردانگی اش همین بس که چند روزی پیش از بازداشتش به خانه ما آمده بود و بسته ای از عکس ها و نامه ها و یادداشت های مرا داده بود که مبادا من هم گرفتار شوم.“بعدها از دوستان دیگر شنیدم همین جوانمردی... را در حق آنها هم کرده بود...“(۱۱). احمد جزایری: آشنایی ام با کیوان پس ”از دو- سه دیدار به نزدیکی و صمیمیت... چندین ساله تبدیل شد... مرا به ترجمه داستان های ماکسیم گورکی، جان اشتاین بک یا سینکلر لوییس، درایزر و...“برمی انگیخت. یک روز که با او قرار داشتم، نامه مادرم را می خواندم و از گلایه های او که چرا پاسخ نامه هایش را نمی دهم ”گویا قطره اشکی بر صورتم نشسته بود...“ که مرتضا سر رسید و پس از آگاهی ازموضوع پرسید چرا برای مادرت نامه نمی نویسی؟ ”بهانه کردم که فرصت نمی کنم... نمی دانم با چه تردستی... نشانی مادر مرا از پشت پاکت برداشت و در دیدار بعد ده پاکت تمبر شده با نشانی مادرم به دست من داد و گفت دیگر بهانه ای برای نوشتن نخواهی داشت...“ و افزود:“ما انسان های ویژه باید از هر لحاظ نمونه صمیمیت و محبت و رفتار خوش باشیم...“. در سال های ۱۳۳۲-۱۳۳۰ که بیکار بودم از من خواست ”به خواهرش انگلیسی تدریس کنم“، نشست های آموزش زبان در یکی از کافه قنادی ها برگزار می شد و اگر خودش نمی توانست بماند، حساب میزما را می پرداخت و به زور هم که شده بود ”حق تدریسی“ به من می داد. همیشه در این اندیشه ام که آموزش انگلیسی بهانه ای بود که مرا از بی پولی درآورد. در روز کودتا که من در خانه یک دوست مشترک لورفته پنهان شده بودم، هرگونه خطری را به جان خرید و یک کت و دوچرخه برایم آورد که در صورت نیاز بتوانم آسان تر فرار کنم. در آن روزها پیراهن سفید آستین کوتاه می پوشیدم واین ”نشانه وابستگی به ضد کودتا بود...“ بدین گونه توانستم فرار کنم و دست کم در آن روز ”از خطر در امان ماندم!“.(۵، ص. ۹۸-۹۶). نجف دریابندری: کیوان یکبار سر و ته یک نامه مرا زد و با امضای ن. بندر در کبوتر صلح چاپ کرد. بعدها چند نوشته و ترجمه دیگر را هم با همین امضا در آن رسانه به چاپ سپردم. ”او در واقع اولین ویراستار ایران بود و خیلی از شعرها و نوشته ها و ترجمه ها پیش از چاپ از نظرش می گذشت و دستکاری می شد. گاه نوشته روی شیشه مغازه ها را... ویرایش می کرد و ما از دستش می خندیدیم...“(۱۲) توانایی شکوفا شده اش، کشف و پرورش استعداد دیگران بود. خود من یکی از آنها بودم. این او بود که دست من شهرستانی گمنام را گرفت و راهی را که پس از او پیمودم پیش پایم گذاشت. کیوان می توانست از آدم های سرد و کم عاطفه، دوستانی با احساس بسازد. ”توده ای بود و توده ای هم مرد. بیشتر دوستان کیوان توده ای بودند، از جمله خود من...“ برخی از آنها با گذشته خود بد شده یا وانمود می کنند که بد شده اند، ”ولی هیچ کس را ندیدم که با خاطره کیوان بد شده باشد...“ پس از مهر ۱۳۳۳ که کسی نامی از او نمی برد، یک روز برگردان اولیور توییست چارلز دیکنز به دستم رسید. مترجمش را که از سنخ ما نبود می شناختم. در صفحه نخست این کتاب با حروف درشت چاپ شده بود:“به یاد مرتضا کیوان“، از گستره دوستان کیوان شگفت زده شدم و به دلیری آن مترجم آفرین گفتم. این کیوان بود که برگردان وداع با اسلحه همینگوی را از من گرفت و چاپ کرد.(پیشین) دکتر محمد جعفر محجوب: کیوان حقی بزرگ به گردن نسل من دارد.(۱۳)، بیش و کم همه قلم به دست ها پرورش یافته او هستند. قلم من نیز وامدار کیوان است. سال ها از سهیستن (شهادت) او گذشته و وجدان من ”هنوز این مرگ را نپذیرفته است.“ نخستین جستار جدی من نقدی است بر ”حافظ چه می گوید“ دکتر هومن که با پافشاری کیوان نوشتم. او این کتاب را به من داد که بخوانم و ببینم چگونه است؟ خواندم و چیزهایی در حاشیه اش نوشتم و دادم به کیوان. او گفت: بردار همین ها را بنویس! گفتم: تو که می دانی من نویسنده نیستم. پافشاری کرد که باید بنویسی و نوشتم و او آن را در بانو چاپ کرد. بدین گونه شدم نویسنده.(پیشین) شاهرخ مسکوب***: کیوان ”با مرگش زندگی را فتح کرد... و معلم زندگی من شد... در این سال های دراز نه تنها مرگ او از یاد نرفته که وجود ناموجودش پیوسته در خویشتن من حضور داشته و گاه و بی گاه چراغی فراراهم نهاده است...“(۵، ص۹). ”چرا یاد او... کهنه نمی شود؟ و مثل سروی در روح من ایستاده است؟ چرا داغ او از یاد نمی رود؟...“ پوری درباره نخستین دیدارش با او گفته بود: ”پس از نیم ساعت گفت و گو به نظر رسید سال ها است با هم دوست و آشنا بوده ایم...“ در آن سال ها منظومه سرود انسان را نوشته بودم که او از من گرفت و چند روزی بعد ویراسته آن را همراه با پیشنهادهایش پس داد. همین کار را با یکی از نخستین ترجمه های دکتر محجوب هم کرد. همچنین داستان پیام بالزاک را سراسر ویراست و برای چاپ آماده کرد.(۵، ص ۱۳ به بعد) نقدها و بررسی های کیوان ای شاعری که شمع جوانی ات شد خموش/ در زیر آسمان غمین سپیده دم/ بی شک نبود جان تو غافل ز سیر کار/ روزی که هشته ای به سبیل طلب قدم/ قلبی که بود منبع الهام و شعر و راز/ از جور خصم شد گل پولاد مامنش/ چشمی که بود پر زِ نگاهی زمانه سنج/ آویخت مرگ پرده تاری زِ روزَنش...(احسان تبری). رفیق کیوان چنان نکته سنج و ژرف کاو و نمونه وار بود که بسیاری از دانشوران آن روز ایران که این انسان فرهیخته و تراز نو را از نزدیک نمی شناختند او را شیوانگاری سالخورده می پنداشتند. او به یاری زیبایی شناختی رئالیستی و روش آزاده وار و مردم باورانه خود، هرگونه رویکرد شیوانگاشتی را به ارزیابی و رمزگشایی می نشست و آماج نقدهای استه تیستی و منشمند خود را، کاربست ”همدردی معنوی“ می دانست. هنگامی که در آهنگ شیوه نمایی ادبی برای نوکاوان داستان نویسی ایران بود به بررسی اسلوبی و سیستمیک رمان های نام آوران جهان می نشست: ”آدم از دست نوشته های گورکی آرام نمی گیرد... نرم و آرام و بی هیجان می نویسد...“ غوغایی از ساده نویسی و به گفته پوری جان(همسرش) خدای ابزرواسیون (نگرش و دید و بررسی...) است. برای گورکی هیچ چیز توصیف ناپذیر وجود ندارد. همچون بالزاک ”هیچ چیز از زیر دست و چشم گورکی در نمی رود...“(پیشین). در واگویه حالت های مردم و ”صحنه های داستان خود هیچ چیز را فراموش نمی کند...“(۵، ص ۲۲۰ به بعد). کیوان سپس به رمان آرتامانف های گورکی می پردازد ومی گوید که نویسنده در پس زمینه زندگی یک خانواده، از پدربزرگ تا نوه ها، پیدایش و فرارفت بورژووازی روسیه را به پرهیب کشیده و توصیف آدم های داستان او باور نکردنی است. بدین گونه، گرداندن داستان های گورکی، خوشه های خشم اشتین بک، تراژدی آمریکایی درایزر و کارهای سینکلر لوییس و آلبرمالتز و... را به دوستانش پیشنهاد می کند. رفیق کیوان در نامه ای به فریدون رهنما می نویسد: ”دلم می خواهد بالای بلندترین کوه ها بروم و به فضا، به آسمان و به افق سرکوفت بزنم که با همه بزرگی، فناوری و دوری، نصف بزرگی و وسعت عشق من نیستید حقیرها!... قرن ما بهترین آموزگار ما است و... شعارچنین است: ... واژگونی بساط پوسیده امروزی و برقراری دمکراسی توده ای“.(پیشین). آنگاه با اشاره به احمد شاملو می نویسد جستار فرمالیسم دشمن هنر را که در مجله ادبیات شوروی چاپ شده بود دادم برگرداند و در آهنگ صبح چاپ کند. در روزگار جبهه متحد خلق، شعر آراگون آموزنده است. شعرهای الکساندر پتوفی (شاعر انقلابی و سهیستای مجار) شراره ای است که می سوزاند. پتوفی همیشه حرف دلش را بی هیچ ترس بر زبان می آورد: ”چه خوشبختی توانایی!“. او در همین نامه می افزاید که نیما از مازندران آمده و ”قطعنامه جبهه واحد را امضا کرده است...“. کسرایی شعری برای قلب خود سروده است. برادر شاعر می گفت در این شعر سخنی از مردم نیست! در شگفتم که چگونه می شود این شعر از مردم جدا باشد؟ عشق شاعر ”چه به مردم و چه به معشوقش“، اگر گوهر هنر در آن باشد گیرا است. هنر، برکنار از مردم نمی تواند پدید آید. کیوان همچنین به فیلم های بیگانه و مکبث اورسن ولز می پردازد و می نویسد: ”خود شهاب را باید دید، تعریفش چه سودی دارد؟“: درباره زیرنویس فیلم ها با دوستم دکتر کوشان سردبیر مجله عالم هنر گفت و گو خواهم کرد، شاید بتوان برای بهبود نریشن های فیلم کاری کرد. از پاریس و ژنو درباره جستارهای تازه ژان پل سارتر برایم نوشته اند. این آقا از سایه رسانه هایی که کمونیست ها را خشمانده ثروتی به هم زده و حالا گویا در اندیشه دلجویی بر آمده است: ”من دیگر از این مرد محترم نه چیزی می خوانم و نه کاری {با او} دارم...“(همان جا). نیز در نامه ای به شاملو می نویسد که سیاوش شعر با تقدیم احترامات فائقه اش را برای کارگران خوانده و آنها ”آن را پسندیده اند. جرقه ها شروع شده اند. امید ما روشن می شود. به دنبال راهی می رویم که کارگران بپسندند... مردم، هنر اصیل می خواهند و هنرمندان از آنها نیرو. این داد و ستد است که هنر را به شکل شایسته زمان خود خواهد رساند...“. همچنین در نامه ای برای سایه به شعر پایان برای آغاز او می پردازد و می گوید: ”هنرمند می تواند معشوقش را با همه مردم دوست بدارد. کافی است شاعر، رضوی دردها و رنج های بشر باشد و در این میانه، با یکی از مردم- معشوقه خود- نیز سخن بگوید. فدا کردن یکی برای دیگری“ نادرست است. مردم شاعری می خواهند که پردازنده ”دردها، خشم ها، امیدها و شادی های آنان باشد...“. رفیق کیوان در نامه ۲۷ دی ۳۲ خود به سیاوش کسرایی می نویسد: ”این توقیف و تبعید و زندان{ پیش از واپسین دستگیری اش] را از خودم بیرون آورد... آموختم که... بیهوده گذراندن ها را باید با کارکردن و آموختن جبران کرد... وطن ما نه تهران است و نه بابلسر. هم این دو شهر است هم خارک، هم فلک الافلاک و هم سایر زندان ها...“(پیشین). نیز در یادداشتی برای مصطفا فرزانه (۸، ص ۱۵۷ به بعد) از دختر رعیت به آذین و سروده طنزآمیز ابراهیم از استاد ابوتراب جلی یاد می کند و می نویسد که با سایه و سیاوش، فیلم شب هزار چشم دارد ادوارد جی رابینسون را دیده و فیلم ”به جز موزیک و چند میزن سن عالی چیزی ندارد. اما بازی این مرد{رابینسون } به راستی تماشایی است...“. وانِگری به اشاره های جسته- گریخته کیوان به سینمای آن روز ایران و جهان نشانگر چیرگی او بر رسانه سینما نیز هست. در آن سال ها که اندک شمار منتقدان سینمایی همچون زنده یاد طغرل افشار، بازنمایی داستان فیلم ها را – بیش و کم – با نقد و سنجش آن یکی می گرفتند(!) بی گمان رفیق ارجمند ما کیوان نخستین منتقد کارآزموده سینما نیز بوده و این خود بر تابنده منش سنجشگر و چند سویه او است. وی با بیشتر ناشران و کتب فروشان تهران آشنا بود و از همین رهگذر، ده ها کتاب ارزشمند را به چاپ رساند. این او بود که زمینه ساز ترجمه و نشر گروهه چه می دانم؟ از زبان فرانسه شد. نیز با رایزنی و پیگیری وی بود که انتشارات امیرکبیر چاپ آفرینه های صادق هدایت را به گونه ای آبرومندانه به گردن گرفت. عبدالرحیم جعفری مدیر وقت امیرکبیر(که بنیاد مستضعفان آن را بالا کشید) گفته بود که میانجی امیرکبیر و پدیدآورندگان کتاب، کیوان بود.(۱۴) در میان نوشته های پراکنده کیوان همچنین به نقدهای او بر آفرینه های بزرگان فرهنگ و ادب کشور و پاسخ های آنان بر می خورم که این همه نمودار تیزنگری و ارزش سخن سنجی های استه تیستی(زیبایی شناسانه) و جامعه انگارانه او است: محمد علی جمال زاده، م. فرزانه، دکتر نصرالله فلسفی، فریدون رهنما، دکتر مهدی حمیدی شیرازی، حسینقلی مستعان، احمد شاملو، سیاوش کسرایی، علی کسمایی و... از آن زمره اند. دریغ که نامه مردم حتا گنجایش فهرست کردن تیترهای شماری از این همه را نیز ندارد. در این نوشته ها به بیش از ۳۲ نقد ادبی و ۳۴ نوشته فرهنگی و اجتماعی برمی خوریم که بیش از ده جستار آن درباره زنان و دست کم چهار نوشته آن دیباچه و زیست نامه بر کتاب های مروارید جان اشتین بک (گردیده دکتر محجوب)، دیوان های شعر رضوان همدانی و غبار همدانی و سیاه مشق شاعر فرهیخته هوشنگ ابتهاج (سایه) است. نیز از او انبوهی نامه به همسرش رفیق پوری سلطانی و بزرگان شعر و ادب آن روز ایران در دست است که یکایک آنها آکنده از مردم باوری، سوسیالیسم، دمکراسی و بهترین آرمان های انسانی است. کیوان ازنگاه همسرش پوری سلطانی کیوان من! به مرگ تو گریم هزار بار/ گریم به مرگ تو/ زیرا بهار عمر تو پژمرد و سوز مرگ/ توفان صفت به خاک سیه ریخت برگ تو.../ قربانی ستوده این نسل سرکشی/ کز مرگ جان نبردی و مردی به کارزار.../ (نادرنادرپور، آبان ۳۳). رفیق سلطانی زندگی نوینش را با کیوان در یک خانه مخفی آغاز کرد. خانه ای که به جز سه ارتشی گریخته از حکم غیابی مرگ، برگزار کننده گاه و بیگاه نشست هایی بود که در آن سرهنگ ها سیامک و مبشری وسبزواری و سرگردها وکیلی و بهزادی می آمدند و می رفتند: ”مرتضا یک دقیقه بیکار نبود. از ۳۰ تیر به بعد، فقط سری به اداره می زد و تقریبا تمام اوقاتش را برای حزب کار می کرد...“(۵، ص ۷۳). ”...به نهضت زنان معتقد بود و شاید به همین دلیل مدت ها سردبیری مجله بانو را داشت... مرا تشویق می کرد مقالات خانم فاطمه سیاح را جمع آوری کنم... شدیدا فعال بود و من به او غبطه می خوردم. روزی به مرتضا گفتم چرا من نباید مثل سابق کار کنم؟ گفت در این باره با حزب صحبت خواهم کرد و دلداریم داد که ”کاری که می کنی خود بسیار ارزشمند است...“ کیوان در یادداشتی نوشته بود: ”من پوری را خیلی بیشتر از یک همسر، به چشم یک رفیق والای خودم نگاه می کنم... پیش... هیچ کس این قدر فروتن... و پر آزرم نبوده ام که پیش پوری هستم. من پوری را جوهر عشق خود می بینم...“. اوهمه مردم را دوست می داشت. به انسان- این جوهر هستی- عارفانه احترام می گذاشت...“ دوستانش با ”اندیشه های گوناگون به او اعتماد و اعتقادی عجیب داشتند...“ با دوستان کارگر و ادیبش بیش از دیگران اخت بود.(پیشین) در منطق الطیر عطار، سخن از انبوه پرندگانی است که ستیغ ها و گریوه های توفانی و سخت گذر را در می نوردند و سرانجام بر فراز چکاد برف پوش و گیج کننده قاف، هنگام که پرده از آینه رازناک البرز کوه بر می گیرند به جای سیمرغ افسانه ای خود را و تنها خود بالنده و فرازپوشان را در می نگرند. رفیق ژرف بین ما مهندس کیوان اما سیمرغی بود که فرهیخته ترین های روزگار او بربلند آشیانه شورانگیز و شگرف وی هرچه درنگریستند جز او و شخصیت شیوا و شگفت وار او ندیدند. سخن از بودن و نبودن یا وسوسه این هر دو نیز هم نیست که طرحی نو در افکندن است و پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ: باید از رود گذشت/ باید از رود اگر چند گل آلود گذشت ------------------------------------- ۱) در سراسر این جستار، نامه ها، نوشته ها و گفتارها برای یکدستی متن و تا آنجا که بایسته می نمود- در عین وفاداری به درون مایه ها – ویرایش شده اند. واگویه های هم سنگ با شیوه نوشت این یادنامه اما در میان گیومه آمده اند. در این جستار همچنین، واژه های فارسی مانند: سد(صد)، شست(شصت)، سدا(صدا)، تبری(طبری) و... با الفبای فارسی – و نه تازی- نوشته شده اند. ۲) پوری سلطانی، ماهنامه دنیا، ارگان حزب توده ایران، شماره سوم، آبان ۱۳۵۸، ص ۶۱ تا ۷۹ پوراندخت سلطانی، زاده ۱۳۱۰ خورشیدی، از پایه گذاران دانش کتابداری و داده رسانی ایران و برنده جایزه گسترش دانش از انجمن کتابداری واطلاع رسانی ایران است. پس از شهادت کیوان، یک چند به آن سوی مرزها رفت و در بازگشت، مرکز کتابداری کشور را پی ریخت و خود نیز عضو هیات علمی آن شد. سپس به عضویت گروه علمی دانشگاه تهران درآمد و نیز بر کرسی استادی گروه کتابداری کتابخانه ملی ایران نشست . ۳) بندهایی که نام دلاوران توده ای در آنها آمده، در همه نسخه های شعرهای شاملو سانسور شده و از نسخه دست نویس شاملو نزد پوری سلطانی گرفته شده اند. ۴) از نامه ۲۳ فروردین ۱۳۳۳ کیوان به پوری ۵) کتاب مرتضا کیوان، شاهرخ مسکوب، نشر کتاب نادر، چاپ دوم ۱۳۸۲، ص ۵۳ به بعد ۶) م. کیوان، جستار حساب زندگی، تهران۱۸دی ۱۳۳۲ ۷) م. کیوان، یادداشت ۲۰دی ۱۳۳۲ ۸) کتاب بن بست، م. فرزانه، چاپ سرشار پاریس ۱۹۹۱، ص ۲۳۵ به بعد ۹) روزنامه ستاره، ۲۰ اسفند ۱۳۲۶ *این رباعی در دفترهای شعر نیما نیامده و از نسخه دست نویس نیما نزد سیاوش کسرایی آمده است **شهادت، معرب واژه پهلوی سهیستن و سهیستا (شهید) است *** شاهرخ مسکوب در یادداشت درمقام دوستی در کتاب مرتضا کیوان و نیز در بخش یاد کیوان در همین کتاب کوشیده است به شیوه ی فکت گزینی( خواست اندیشی) و ” تحلیل ” پرسش ناک خود از تصویر کیوان در دادگاه نظامی، چنین وانماید که گویا کیوان پس از دستگیری، از حزب خود که تا به آن اندازه شیفته اش بود دل سرد شده است! غافل که واپسین شعار رفیق کیوان در برابر جوخه ی آتش ” زنده باد حزب توده ی ایران ” بود. ۱۰) مجموعه اشعار شاملو،چاپ اول، آلمان غربی، ص ۶۰۶ ۱۱) ماهنامه آینده، سال ۱۳۷۱ ۱۲) گفت و گوی ناصر حریری با ن. دریابندری، چاپ کارنامه ۱۳۷۶، ص ۴۶ به بعد. ۱۳) ایران نامه، سال ۱۴، ش ۲، بهار ۱۳۷۵ ۱۴) ماهنامه بخارا، بهمن و اسفند ۱۳۷۷ به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 تحریم های اقتصادی به زیان چه کسانی است؟ مجری برنامه می پرسد: ”ما شنیده ایم که [در عراق، بر اثر تحریمها] بیش از نیم میلیون کودک جان خود را از دست دادهاند، یعنی بیش از تعداد کودکانی که در هیروشیما مردند؛ آیا این اقدام ارزش چنین هزینه ای را داشت ؟“ ”مادلین آلبرایت“، وزیر خارجه آمریکا در سال های۱۳۶۸( ۱۹۹۰)، با صراحت پاسخ میدهد: ” ما معتقدیم که ارزش آن را داشت“ [برنامه ”۶۰ دقیقه ”، ۲۳اردیبهشتماه ۱۳۷۵(۱۲ماه مه ۱۹۹۶)]. به دنبال اعلام و به کارگیریِ سیاست تحریم نفتی ایران از سوی ”اتحادیه اروپا“ در بهمن ماه سال گذشته، بار دیگر و در ادامه عدم توافق بین ایران و اتحادیه اروپا در مورد مسئلههای مورد اختلاف، اتحادیه اروپا در جلسه خود در ۲۴مهرماه، تحریمهای بیشتری را برضد ایران آغاز کرد که شرکت ملی نفت ایران و ۲۵ شرکت وابسته به آن، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ملی پالایش و پخش فراوردههای نفتی ایران را دربر میگیرد. در همین باره، وزیر امور خارجه انگلستان، ویلیام هیگ ”، با قبول تاثیر این تحریمها بر زندگی مردم، بدون پرداختن به پیامدهای فلاکت بار آن در زمان حال و در دراز مدت در آینده، تحریمها را در نهایت به سود مردم ایران می داند، و می گوید: ”همان طور که پیشتر گفتم من از اینکه تحریمها بر اقتصاد ایران تاثیر گذاشته را رد نمیکنم. ولی هدف نخستین ما برای فشار آوردن بر حکومت ایران ضربه زدن به مردم عادی نیست. واضح است که بر زندگی مردم عادی تاثیر میگذارد. اما حل مناقشه هستهای به نفع همان مردم ایران نیز هست. بدترین چیز برای مردم ایران این است که حکومتشان برنامه هستهای را ادامه دهد. چرا که این موضوع یا به جنگ ختم میشود یا به گسترش تسلیحات هستهای در خاورمیانه“(مصاحبه با “رادیو فردا”، ۲۴مهرماه ۱۳۹۱). به رغم آغاز این تحریمها، ”اتحادیه اروپا“، در روز ۲۸ مهرماه، و در نشست سران خود، بار دیگر ایران را به تحریمهای بیشتر تهدید کرد. به دنبال تصمیم های اخیر اتحادیه اروپا، دایره تحریم های اقتصادی ایالات متحده و کشورهای اروپایی به دور کشورمان هرچه تنگ تر شده است، که نتیجه آن افزایش نابسامانی های بیشتر اقتصادی، تورم در قیمت کالاهای ضروری، و تلاطم بی سابقه در بازار سکه و ارز بوده است. قیمت ارزهای معتبر خارجی به بیش از ۳ تا ۴ برابر رسیده است، قیمت ارزاق عمومی نجومی شده اند و بیماران نیز در دست یابی به داروهای ضرور خود با مشکلهای جدیای روبهرو شده اند که زندگیشان را در معرض خطر قرار داده است. کشورهای اروپایی و ایالات متحده مدعیاند که، با افزایش تحریم های اقتصادی می توانند رژیم ولایت فقیه را به تجدید نظر در ”سیاست های اتمی ” خود وادار کنند، و در نتیجه امیدوارند که از طریق آن زمینه های ”تغییرهای سیاسی“ در ایران را فراهم آورند. و البته سران رژیم ولایت فقیه با دروغ پردازی و عوامفریبی و به رغم وخیم تر شدن جدی شرایط اقتصادی برای زحمتکشان، تحریم ها را بی اثر می خوانند و همچنان مدعیاند که مردم در شرایط ”خوبی“ به سر میبرند، و تلاش می ورزند تا بر نابسامانی اقتصادی حاکم بر کشورسرپوش بگذارند. محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری دولت کودتا، چندی پیش مدعی شد که، ذخیره های ارزی کشور آنقدر وسیع است که اگر تحریم ها سال ها هم ادامه پیدا کند، ایران تحمل آن را خواهد داشت[!] با نیم نگاهی به خبرهای منتشر شده در مطبوعات مجاز کشور، بی اعتباری گفتههای احمدی نژاد و سران رژیم به روشنی آشکار میشود. صدمه های ناشی از به کارگیری تحریم در عرصههای اقتصاد و تولید، به توقف تولید در برخی صنایع، و پائین آمدن محسوس سطح تولید در دیگر واحدهای تولیدی منجرگردیده است. کمبود مواد اولیه، ماشین آلات صنعتی، و لوازم یدکی، تعطیلی برخی شرکت های تولیدی، از جمله در عرصه تولید برق، را به طورعملی موجب شدهاند. میلیون ها کارگر یا شغل خود را به دلیل تعطیلی واحد های تولیدی از دست داده اند و یا اینکه ماهها حقوق نگرفته اند. به عنوان مثال، می توان به نمونه فیلم ویدئوئییی که روز۳۰ فروردینماه روی شبکه اینترنت قرار گرفت اشاره کرد. در این فیلم ویدئویی که در جریان سفر استانی هیئت دولت کودتا به استان هرمزگان برداشته شده بود، به وضوح دیده می شود که پیرمرد کارگری خود را به خودروی محمود احمدی نژاد و هیات همراه او در بندر عباس می رساند، و فریاد می زند: ”احمدی نژاد من گرسنه ام، گرسنه ام، حقوق نگرفته ام.“ به راستی سیاست تحریم ها به سود چه کسانی تمام می شود؟ نگاهی به تاثیر این تحریم ها در چند مدت اخیر به خوبی نشان می دهد که بالاترین صدمه ها در حال حاضر به مردم عادی و زحمتکش کشور وارد شده است، صدمه هایی که در آینده به طور یقین بُعدهای وسیع تر و هولناک تری به خود خواهد گرفت . تجربه سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۲، در رابطه با کشور همسایه مان، عراق، در دوره حکمروائی صدام حسین، حاکی از آن است که تحریم های اقتصادی در خلال بیش از یک دهه نه تنها قشرهای وسیعی از مردم عادی کشور عراق را به فقر سیاه کشاند، بلکه در نهایت به ویرانی اقتصادی کشور و ایجاد ناهنجاریهای دیرپا و غیر مرسوم، از نظر اجتماعی- فرهنگی، انجامید. آغاز تحریم های سیستماتیک برضد یک کشور، در عمل جنگ تمام عیاری است که نه با رژیم حاکم بلکه برضد مردم و زحمتکشان آن کشور صورت می گیرد. آنچه که تجربه عراق نشان می دهد آن است که حمله به عراق در اسفند ۱۳۸۱، اشغال و کنترل آن، سر آغازِ جنگ ایالات متحده با مردم عراق نبود، بلکه این جنگ سال ها پیش از آن و با شروع تحریم ها از سوی ایالات متحده و متحدانش بر ضد مردم عراق آغاز شده بود، جنگی بر ضد مردان، زنان، و کودکان عراقی؛ جنگی که در وهله اول به آسیب پذیرترین قشرهای یک جامعه، به زحمتکشان، سالمندان، کودکان و معلولان، صدمه زد. جنگی که با آغاز خود، و سال ها پس از پایانش، فاجعههای عظیمی را به صورتی خشن و دردآور در حیات اجتماعی و فرهنگی عراق موجب شد و اثرهای خود را باقی گذاشت، فاجعههایی که همچنان و با شدت تمام با زندگی مردم این کشور عجین شدهاند. شاید نزدیک به یک دهه پس از حمله و اشغال نظامی عراق دیگر سخنی از تحریم ها در رابطه با این کشور درمیان نباشد، و شاید دیگر بمبارانهای هوایی و شلیک گلولههای توپهای دوربُرد را شاهد نباشیم، و شاید به ندرت یک تانک آمریکایی را در خیابان های بغداد ببینیم، و یا در حال حاضر، سربازان آمریکایی کمتری در معرض دید مردم باشند، سربازانی که در زمان اشغال عراق، با خشن ترین، غیر انسانی ترین، و وحشیانه ترین شیوه ها، علاوه بر به دست گرفتن کامل مهارِ سیاسی و اقتصادی کشور، وقیحانه ترین اهانت ها را به مردم عراق روا داشتند. شاید برای بسیاری در خارج از مرز های عراق واقعیتِ اثرهای مخربِ بهجا مانده از یک دهه تحریم ها و پس از آن جنگ و اشغال این کشور بر زندگی مردم، و فاجعههای انسانی، اجتماعی، و اقتصادیِ بر آمده از آنها، چندان ملموس نباشند، فاجعههایی که اشاره به بخش کوچکی از آنها می تواند عمق مصیبتهایی را که زخم ها و نشانه هایِ آن نسل ها بعد از نسل بر حیات اجتماعی- سیاسی عراق نقش و حک کرده است، بسیار نمایان تر سازد. روزنامه ”اینترناشنال هرالد تریبون“، تیرماه ۱۳۸۶(ژوییه ۲۰۰۷)، در باره شرایط انسانی مردم عراق نوشت: ” یکی از بزرگترین فاجعههای انسانی، و به سرعت در حال گسترش، در عراق جریان دارد که در زمره کوچکترین کشورها است. بیش از ۴میلیون نفر، یک نفر از هر هفت نفرعراقی، از خانه های خود گریخته اند، که این گریز وسیع ترین جابه جایی مردم در چند دهه اخیر در خاور میانه بوده است. ادامه خشونت ها نه تنها سبب مرگ بسیاری از غیر نظامی ها شده است( قریب یک صد کشته در هرروز)، بلکه همچنین سبب کُندیِ نقل و انتقال ها و محدویت نیروهای کمک رسان، از جمله مددکاران، شده است که این امر نیز دسترسی به خدمات عمومی را محدودتر ساخته است، و این به مفهوم وخیم تر شدن شرایط زندگی مردم است ... تمامی اینها به این معناست که قریب ۸ میلیون عراقی در حال حاضر به کمک های انسانی و امنیت نیازمندند؛ از جمله بیش از ۲میلیون نفر از آنان به کشورهای همجوار پناهنده شده اند و ۲/۲ میلیون نفر نیز در داخل کشور آوارهاند، و اکثریت آنان نیز زنان و کودکان اند.“ پیش از اشغال نیز روند طولانی تحریم ها آسیب های انسانی و اجتماعی جبران ناپذیری را به مردم عراق تحمیل کرد که برای جبران بخش بزرگی ازاین آسیب ها، در بهترین شرایط، به ده ها سال برنامه ریزی دقیق، سرمایه گذاری های وسیع، و کار سخت نیاز است. ”یونیسف“ در گزارشی با اشاره به تحولهای عراق و شرایط کودکان مینویسد: ”... به دلیل ده ها سال جنگ و تحریم... ۱۵ میلیون کودک عراقی با چندین مسئله جدی مواجهاند، که از آن جمله اند: هر ساله حدود ۳۵ هزار نوزاد پیش از رسیدن به یک سالگی می میرند؛ بیش از ۵/۱ میلیون کودک زیر ۵ سال دچار سوءِ تغذیه اند؛ نزدیک به ۷۰۰هزار کودک از تحصیلات ابتدایی محرومند و صدها هزار نفر پیش از پایان تحصیلات وادار به ترک تحصیل می شوند؛ ۵/۲ میلیون کودک دسترسی به آب سالم ندارند و ۵/۳ میلیون نفر دیگر به سیستم فاضلاب دسترسی ندارند؛ قریب ۸۰۰هزار نفر بین سنین ۵ تا ۱۴ سال کار می کنند[گزارش یونیسف،۱۹اردیبهشت ۱۳۹۰(۹ ماهمه ۲۰۱۱)]. نیز، بنا به گزارشی از ”بی بی سی“، ۵ خردادماه ۱۳۷۹(۲۵ماه مه ۲۰۰۰)، میزان مرگ نوزادان در عراق بین سال های۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸(۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹) برابر با ۴۷ نوزاد در هر هزار تولد بود که پس از به اجرا در آمدن تحریم ها، این رقم بین سال های۱۳۷۳ تا ۱۳۷۸(۱۹۹۹ تا ۱۹۹۹) برابر با ۱۰۸ کودک در بخش جنوبی عراق بود و در شمال کشوراین رقم بر۱۳۱ کودک بالغ می شد. همچنین بنا به گزارش دیگری از یونیسف، در سال۱۳۸۲( ۲۰۰۳) بیش از ۲۰ درصد از کودکان عراقی ، به دلیل شرایط اقتصادی وخیم، مهاجرت های عمومی و اجباری از تحصیل باز مانده اند، که به دنبال آن افزایش بی سابقهای در تعداد کودکان کارگر دیده شده است، و این در حالی بود که در سال۱۳۵۹(۱۹۸۰) در عمل ”هیچ“ کارگر خردسالی در عراق وجود نداشت. بنا به همین گزارش، میزان درآمد سرانه در عراق از ۳۵۱۰دلار در سال۱۳۶۸(۱۹۸۹)، به ۴۵۰دلار در سال۱۳۷۵(۱۹۹۶) کاهش یافت، که دلیل آن اُفت سریع ارزش دینار عراق بود. این کاهش دینار در واقع از کاهش شدید قدرت خرید مردم حکایت می کرد. گزارش در ادامه می گوید: ”عراق در زمره معدود کشورهای خاورمیانه بود که بر تحصیل زنان سرمایه گذاری کرده بود، اما با وخیمتر شدن شرایط اقتصادی و با افزایش نظامیگری، عده زیادی از زنان خانه نشین شدند، و در نتیجه، روندی افزایشی در کاهش موقعیت های شغلی برای زنان آغاز گشت.“ پس از به کارگیری نوع های متفاوتی از تحریم، از نوع گسترده تا ”هوشمند“ در طول بیش از یک دهه، و بمباران های ایالات متحده و انگلستان و متحدان ناتویی آن ها، شرایط زندگی مردم هرچه وخیم تر شد، و صدمههای آن علاوه برتخریب محل زندگی و کار مردم، فاجعههای دراز مدت اجتماعی و انسانی را نیز به همراه داشت. مردم عراق هنوز با این فاجعهها درگیرند، و به طور یقین تا سال های متمادی با پیامدهای آن دست به گریبان خواهند بود. در سال۱۳۷۷ ( ۱۹۹۸)، بین روزهای۲۵ تا ۲۸ آذرماه ( ۱۶ تا ۱۹ دسامبر)، عملیاتی به نام ”روباه صحرا“ آغاز شد که بنا به گزارش روزنامه گاردین، از آغاز این عملیات تا آبانماه ۱۳۷۹ (نوامبر ۲۰۰۰)، انگلستان با بیش از ۸۴ تُن بمب، منطقههای جنوبی و شمالی عراق را بمباران کرده بود، در حالی که در شش سال پیش از آن، در جریان پایان دادن به اشغال کویت از سوی عراق، این رقم برابر با ۵/۲ تُن بود. ایالات متحده نیز در همین مدت با بیش از ۸۵۰ تن بمب این منطقهها را بمباران کرد( گاردین، ۲۱ آبانماه ۱۳۷۹ [ ۱۱ نوامبر ۲۰۰۰] ). طبق گزارش رسانه های جهان، مواد رادیو آکتیو به کارگرفته شده در ساختمان برخی از این بمبها، آلودگی های جدی و دیرپای محیط زیستی را باعث شده اند. آلودگی محیط زیست در پس این بمباران ها، فاجعه انسانی دیگری را پدید آورد که از نمونه های بارز آن، افزایش سرطان خون و سرطان سینه بود که در واقع بالا ترین آسیب ها را به کودکان و زنان تحمیل کرد. بنا به یک گزارش تحقیقی که از سوی دانشکده پزشکی بصره، در سال۱۳۸6 (2007)، انتشار یافت: ” حداقل ۴۵ درصد از مرگ و میرها در استان های جنوبی، به دلیل سرطان بودند ... بیشترین تعداد مرگ ها در بصره و میسان به دلیل سرطان بود (منطقههایی که بیشترین بمباران ها در آنجا صورت گرفت). در آنجا سرطان خون در میان کودکان در مقایسه با سال ۲۰۰۵ ، ۲۲ درصد افزایش نشان می داد. در میان زنان نیز سرطان سینه در مقایسه با سال۱۳۸۴ ( ۲۰۰۵ )، بیش از ۱۹ درصد افزایش یافته بود.“ همچنین: ”به دلیل نشر مواد رادیو اکتیو [ناشی] از بمباران های ایالات متحده و انگلستان عده زیادی از کودکان با نقص عضو متولد شدند. هر روز سه کودک (در منطقههای بمباران شده) به هنگام تولد یا با نقص عضو ارگان های داخلی به دنیا می آمدند و یا بدون اندام های خارجی بودند. اینها تنها بخش ناچیزی از فاجعههایی است که به دلیل تحریم ها و سپس جنگ اعلام نشده، قبل از آغاز تجاوز نظامی و اشغال نهایی عراق در اسفندماه ۱۳۸۱، بر سر مردم عراق آمده است، و بررسی عمیق تر آنها نمایانگر اعتقاد واقعی ایالات متحده و انگلستان، و متحدان ناتویی آن ها، به ”دمکراسی“ ، ” حق حاکمیت ” کشورها، و ”حقوق بشر“ خواهد بود. نمونهیی از این اعتقادها را می توان در نظرهای خانم ”مادلین آلبرایت“، سفیر وقت ایالات متحده در سازمان ملل دید. درپاسخ به سئوال مجری برنامه ”۶۰ دقیقه ”، ۲۳ اردیبهشتماه ۱۳۷۵ ( ۱۲ماه مه ۱۹۹۶)، که پرسیده بود: ” ما شنیده ایم که بیش از نیم میلیون کودک[در اثر تحریمها] جان خود را از دست داده اند ، یعنی بیش از کودکانی که در هیروشیما مردند، آیا این حرکت ارزش چنین هزینهای را داشت ؟“، خانم ”آلبرایت ” با صراحت پاسخ داد: ” ما معتقدیم که ارزش آن را داشت.“ این همان باوری است که در پسِ شعارهای به ظاهر ”عدالت جویانه”، ”خیر خواهانه ” و ”انسان دوستانه” سران کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری بینالملی در رابطه با میهن ما نیز نهفته است. سرمایه داری جهانی تنها به دنبال منافع چپاولگرانه خود و به کنترل در آوردن کشورهای منطقه، و به دنبال آن، دست یابی به منبعهای عظیم نفتی و دیگر ذخیرههای غنی این کشورهاست، کشورهایی که در پسِ خرابی و ویرانی های وسیعشان می توانند بازارهای پر درآمد و جدیدی را نیز برای سوداگریهای آنها باز کنند. در این میان سران بی کفایت، واپس گرا، و ضد مردمی این کشورها هم با سنگر گرفتن در پشت شعارهای عوام فریبانه و به ظاهر ” ضد امپریالیستی“ و دم زدن از دفاع از ”استقلال ملی”، و با بیدرایتی به تنشها افزودن، زمینه دخالت کشورهای امپریالیستی را فراهم می سازند. حقیقت اینست که، رژیم حاکم بر میهن ما برای ادامه حیات سرکوبگرانه خود سیاست هایی را در پیش گرفته است که می تواند آیندهیی نظیر عراق در دوران حاکمیت صدام حسین را برای میهن ما رقم زند. نیروهای میهن پرست از اینکه جناح های جنگ طلب رژیم که ”جنگ را نعمت“ می دانند بر این تنش ها هرچه بیشتر دامن می زنند، نمی توانند نگران نباشند. تحریم های به کارگرفته شده به ضد کشورمان در سال های اخیر، در واقع جنگی است اعلام نشده به ضد مردم که علاوه بر تحمیل بار سنگینی از فاجعههای انسانی و اجتماعی، امکان نیروهای دمکرات و مترقی را به منظور سازماندهیِ ضروری مردم و زحمتکشان دشوارتر کردهاست، و دامنه نفوذ جنبش حق طلبانه را محدودتر خواهد ساخت، ودر نتیجه، زمینه را برای فشار هرچه بیشتر رژیم ولایت فقیه برضد مردم فراهم خواهد کرد. حزب توده ایران، از همان ابتدای شروع اعمال سیاست تحمیل تحریم های اقتصادی کشورهای امپریالیستی در رابطه با ایران، آن را مغایر با منافع زحمتکشان میهن ارزیابی کرد و مخالفت اصولی خود را با آن اعلام داشت. حزب توده ایران در این رابطه کارزار تبلیغاتی بینالمللی وسیعی را به منظور خاتمه دادن به این سیاست خشن امپریالیستی، که قربانیان اصلی آن مردم زحمتکش میهن و اقتصاد کشور است، سازمان داده است. به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 برگزاری جشن هفتادویکمین سالگرد بنیاد گذاری حزب توده ایران در اتریش سالن جشن با شعار های گوناگون و عکس هایی از رفقای جانباخته تزئین شده بود.عکس هایی از رفقا حیدرعمواغلی، تقی ارانی، خسرو روزبه و فاطمۀ مدرسی. بر پیشانی سالن نوشته شده بود: ”فرخنده باد هفتادویکمین سالگرد بنیادگذاری حزب تودۀ ایران“ جشن هفتادویکمین سالگرد بنیادگذاری حزبمان در اتریش در روز شنبه 13 اکتبر با شرکت ده ها تن از هم میهنان ایرانی و همچنین مهمانان خارجی در شهر وین برگزار گردید. سالن جشن با شعار های گوناگون و عکس هایی از رفقای جانباخته تزئین شده بود.عکس هایی از رفقا حیدرعمواغلی، تقی ارانی، خسرو روزبه و فاطمۀ مدرسی. بر پیشانی سالن نوشته شده بود: ”فرخنده باد هفتادویکمین سالگرد بنیادگذاری حزب تودۀ ایران“ و در اطراف سالن شعار هایی برای آزادی زندانیان سیاسی به فارسی و آلمانی به چشم می خورد. رفقایی از راه های دور خود را به شهر وین رسانده بودند تا در جشن بنیادگذاری حزبشان شرکت کنند. در میان مهمانان شرکت کننده در جشن دوستانی با اندیشه های گوناگون نیز دیده می شدند. جشن با نواختن سرود حزب و به پا خواستن یکسره سالن آغاز شد: ”حزب ما توده را سازد پيروز- می رسد فردايی از پس امروز“. پس از آن مجری برنامه در سخنرانی کوتاه خود به فارسی و آلمانی از جمله چنین گفت: ” رفقا تردید نباید داشت که حزب ما علیرغم همۀ اعدامها، شکنجه ها، پیگرد ها و همچنین علیرغم بحران جنبش کارگری و کمونیستی جهان امروز بار دیگر از خاکستر خود برخاسته است و به عنوان یکی از سازمان یافته ترین و منسجم ترین نیروهای سیاسی چپ میهن، زنده و فعال نقشی مهم در پیکار با رژیم جمهوری اسلامی ایفا می کند. ... و این همه در کنار مبارزه عاشقانه توده ای ها به انسان و انسانیت و دلبستگی ژرفشان نسبت به حزبشان، پیش از هر چیز و بیش از همه مدیون زنان و مردان توده ای است که در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی با گذشتن از جان خود از اندیشه ها و از حقانیت حزبشان دفاع کردند.“ سپس سخنران از مهمانان در خواست کرد تا به یاد تمامی جانباختگان حزب و تمامی جانباختگان راه استقلال، آزادی، صلح و عدالت اجتماعی در ایران برای یک دقیقه سکوت، بپاخیزند. پس از آن رفیقی دیگربه سخنرانی پرداخت و در بخش نخست سخنرانی خود فرازهایی ازاعلامیه کمیتۀ مرکزی حزب به مناسبت هفتادو یکمین سالگرد بنیادگذاری حزب را به همراه بخش هایی از بیانیه مصوب آخرین پلنوم کمیته مرکزی حزب، که چندی پیش برگزار گردید را قرائت کرد. در بخش دوم سخنرانی، رفیق از تاریخچه جنبش سوسیال دمکراسی و سپس حزب تودۀ ایران سخن گفت و نکاتی را مورد اشاره قرار داد. در بین دو بخش سخنرانی و همچنین در پایان آن یکی از دوستان به دکلمه چند شعر پرداخت. پس از آن نمایندۀ حزب کمونیست عراق پیام مشترک حزب کمونیست عراق و حزب کمونیست کردستان عراق در اتریش را به فارسی قرائت کرد که مورد استقبال حاضران قرار گرفت. در این پیام او از جمله چنین گفت: ”ما ارزشی والا برای مبارزۀ قهرمانانه و پایدار حزب شما و فداکاری های هزاران شهید حزب شما برای آزاد سازی ایران از تسلط امپریالیسم و ارتجاع، دیکتاتوری و دمکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی قائلیم. به مناسبت سالگرد بنیادگذاری حزب برادر، حزب تودۀ ایران ، ما بار دیگر حمایت خود را از آرمان های بر حق مردم ایران برای دستیابی به صلح، دمکراسی، آزادی، حقوق بشر، استقلال، عدالت اجتماعی و طرد رژیم ولایت فقیه و اعلام می کنیم.“ پس از این پیام، سخنرانی دیگری تحت عنوان ”حزب تودۀ ایران در آینۀ ادب و هنر“ توسط یکی دیگر از دوستان ایراد گردید که در آن نقش برجستۀ حزب در صحنۀ ادب و هنر معاصر ایران و بویژه نقش هنرمندان توده ای در این عرصه به تصویر کشیده شد. دوستان و رفقا پس از صرف شام با بوفه خوراک های رنگین ایرانی، که به همت چند تن از هواداران حزب تهیه شده بود به برنامه یک گروه هنری اتریشی گوش فرا دادند. پس از آن دوتن از دوستان با تار و آواز به اجرای برخی ترانه ها و موسیقی سنتی ایرانی پرداختند. برنامه جشن هفتاد و یکمین سالگرد بنیادگذاری حزبمان در اتریش در فضایی آکنده از شور و نشاط با بریدن کیک تولد حزب و تا پاسی از شب در محیطی صمیمی و با خواندن آواز و سرود ادامه داشت. بدین گونه شبی بسیار موفق به پایان رسید. به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 اعتراض نویسندگان اتریش برضد زندانی کردن نویسندگان ایران مجمع عمومی انجمن نویسندگان گراتس اتریش در نشست سالیانه خود در روز 20 اکتبر بر علیه زندانی کردن منیژه نجم عراقی و دکتر فریبرز رئیس دانا قطعنامه ای اعتراضی به تصویب رساند و خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط آنان شد. این انجمن نویسندگان که در سال 1973 میلادی در شهرگراتس (دومین شهر بزرگ اتریش) بنیادگذاری شده است، یکی از قویترین انجمن های نویسندگان اتریش است و هم اکنون سالها ست که مقرش در شهر وین می باشد. این انجمن توسط نویسندگان پیشرواتریشی به مثابه جایگزینی در برابر انجمن قلم اتریش (پن کلوپ) که انجمنی محافظه کار است به پا گردید. این انجمن با داشتن بیشترین تعداد اعضا، عضوسازمان مرکزی اتحادیه نویسندگان اتریش نیزمی باشد. متن قطعنامۀ اعتراضی این انجمن به شرح زیر است: ”مجمع عمومی انجمن نویسندگان گراتس، اعتراض قاطعانۀ خود را بر علیه دستگیری خودسرانه و حکم مجازات دو تن ازاعضای کانون نویسندگان ایران، اقتصاددان معروف دکتر فریبرز رئیس دانا و مترجم و دبیر کانون منیژه نجم عراقی به یک سال حبس اعلام می کند. جرم آنان عضویت در کانون نویسندگان ایران، که به معنای تبلیغ بر علیه سیستم سیاسی جمهوری اسلامی تعبیرمی شود، عنوان گردیده است. این گام دیگری است تا با ایراد فشار به کانون نویسندگان ایران صدای آنان را خاموش سازند. مجمع عمومی انجمن نویسندگان گراتس خواهان آزادی بی درنگ و بدون هرگونه قید و شرط منیژه نجم عراقی و فریبرز رئیس دانا است.“ مجمع عمومی انجمن نویسندگان گراتس Grazer Autorinnen Autoren Versammlung (GAV) به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 ورشکستگیِ تولیدکنندگان و صنعتگران پس از گذشت بیش از دوسال، که برنامه آزادسازی اقتصادی با نام ”قانون هدفمندی یارانهها“ و با دستور “صندوق بینالمللی پول“ و “بانکجهانی“، به اجرا درآمد، بنیه تولیدی کشور در سراشیب اضمحلال قرارگرفتهاست. تاوان این وضعیت را تولید داخلی و صنعتگران میهن ما میپردازند. تشدید تحریمهای مداخلهجویانه خارجی به وخیمتر شدن این وضعیت تاسفبار کمک کردهاست. روزنامه دنیای اقتصاد، ۸مهرماه، گزارشداد: ”تامین نقدینگی معضل تولیدشدهاست. رشد ۲۴درصدی نقدینگی که به تازگی از طرف بانک مرکزی تایید شدهاست و به گفته کارشناسان یکی از عوامل نوسانات بازارهای طلا، سکه و ارز به حسابمیآید، هنوز راهی به سوی بخش تولید صنعتی پیدانکردهاست . . . مدیران و بنگاههای صنعتی معتقدند عدم پرداخت یارانه نقدی به صنعت که درقانون هدفمندی یارانهها برآن تاکیدشدهبود، افزایش نرخ ارزهای معتبر به ریال و ناتوانی شبکه بانکی در تجهیز منابع تازه برای تزریق به صنعت، دلایل اصلی کمبود نقدینگی [صنایع و تولید] است. ... نرخ سود فعالیتهای صنعتی در برابر نرخ سود فعالیتهایی مثل خرید و فروش ارز، سکه و طلا و حتی مسکن بسیار کمتراست . . . علاوه براین مناسبات سیاسی، خارجی و تشدید اعمال محدودیتها برای فعالیت اقتصادی ایران توسط کشورهای خارجی، ورود سرمایهخارجی و (داخلی) را به صنعت با اختلال بزرگ مواجه کردهاست. نرخ سود بالای فعالیت در بانکداری موجب شدهاست که تقاضا برای سرمایهگذاری تازه یا توسعه فعالیتهای بانکداری جذاب شده و مانعی برای ورود نقدینگی به بخش صنعت شود.“ فروپاشی بنیه تولیدی و ورشکستگی صنایع مختلف با سیاستهای اقتصادی دولت احمدینژاد که با رهنمودهای ولیفقیه اجراشده و میشود، ارتباط تنگاتنگ دارد. اختصاص میلیاردها تومان از درآمدهای ارزی به تجار عمده و واردکنندگان کالاهای خارجی طی چندسال اخیر، همواره با اعتراض صنعتگران کشور روبهرو بوده است. درحالی که تجارعمده بازار، نهادهای نظامی- امنیتی دستاندکار واردات کالا به کشور، و دلالهای وابسته به حکومت به راحتی و بدون کمترین مشکل اعتبارات هنگفت از سیستم بانکی جمهوری اسلامی دریافت میکنند، صدها واحد بزرگ و کوچک تولیدیِ محروم از تسهیلات بانکی، یا ورشکسته شدهاند و یا درحالت تعطیلی و رکود بهسر میبرند. مطابق آمار رسمی منتشر شده، بیش از ۷۵درصد واحدهای تولیدی سراسر کشور با مشکل نقدینگی مواجهاند. ایلنا، ۲۸شهریورماه، گزارش دادهبود: ”معاون وزیرصنعت، معدن و تجارت در زنجان خبرداد، طبق آمار و بررسیهای بهعملآمده ۷۵درصد واحدهای تولیدی در سطح کشور با مشکل نقدینگی مواجه هستند.“ ازسوی دیگر، ایلنا، ۸مهرماه، در گزارشی از وضعیت وخیم صنایع تولیدی در رشتههای گوناگون، با اشاره به افزایش نرخ ارز و سقوط ارزش پول ملی، از جمله تاکید کرد: ”طرحهای نیمهتمام [صنعتی] موضوعیاست که سرنوشت آنها این روزها به گرانی ارز گرهخوردهاست . . . ۵هزار یا ۱۰هزارطرح نیمهتمام در کشور وجوددارد، پیمانکاران و صنعتگران ناچارند کالاهای واسطهای خود را با ارز گران تامینکنند.“ نتیجه این وضعیت، رشد روزافزون بیکاری و رواج سوداگری و دلالی در اقتصاد کشور به زیان رشد و تقویت بخشهای مولد صنعت و کشاورزی است. ورشکستگی صنعتگران و تضعیف بنیه تولیدی درحالی ادامهدارد که مطابق اعلام رسمی، فعالیتهای غیرمولد و دلالی مانند فروش ارز و سکه که با خروج سرمایه از کشور همراه است، بُعدهای بسیار نگرانکنند یافتهاست. این اوضاع فقط و فقط بهسود لایههای انگلی سرمایهداری ایران، بهخصوص سرمایهبزرگ تجاری و متحد آن و کانونهای قدرت متکی به این لایهها بوده و هست! ولی فقیه و دولت برگُمارده او، عاملهای اصلی این وضعیت وخیماند. به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 تأملی بر رویدادهای ایران * ایجاد فضای رعب، با شدت دادن به جو سرکوب و اختناق * افزایش نرخ مسکن: تامین مسکن آرزویی دستنیافتنی * ایجاد فضای رعب، با شدت دادن به جو سرکوب و اختناق با اوجگیری بحران اقتصادی و سقوط ارزش پولملی که منجر به تنگناهای جدی معیشتی و گسترش فقر درجامعه منجر شده است، ارگانها و نیروهای امنیتی- همراه با دادگاههای انقلاباسلامی- اعمال فشار به نهادهای مستقل، شخصیتها، و جنبشهای اجتماعی را به شکلی آشکار و ملموس افزایش دادهاند. سندیکاهای مستقل کارگری و فعالان این تشکلها، مبارزان جنبش دانشجویی و زنان، درکنار گروهی از وکیلهای مستقل و مردمی، اعضای کانون مدافعان حقوقبشر، روزنامهنگاران و نویسندگان دگراندیش، طی هفتههای اخیر با انواع فشارها و پیگردها روبهرو بودهاند. با نزدیکشدن به زمان برگزاری انتخابات آینده ریاست جمهوری و شدت یافتن درگیری و نزاع بین جناحهای حاکمیت، اعمال فشار و پیگرد هدفمند جنبشهای اجتماعی و نهادهای مستقل مردمی که امکان اثرگذاری بر روندهای سیاسی را میتوانند داشته باشند، در دستورکار ارتجاع حاکم قرارگرفته است. دراین زمینه علاوه بر زیر فشار قراردادن زندانیان سیاسی، بهخصوص سندیکالیستها و فعالان سیاسی و اجتماعی گرفتار در بندِ رژیم، پیگرد و زندانیشدن عدهیی از وکیلان شجاع و عضو کانون مدافعان حقوقبشر را شاهدیم. در هفتههای گذشته، محمدعلی دادخواه، حقوقدان و از چهرههای طیف ملی، که عضو کانون مدافعان حقوقبشر نیز است، برای گذراندن حکم محکومیت ۹ساله، روانه زندانگردید. سایت “کانون مدافعان حقوقبشر”، ۱۰مهرماه، دراین باره گزارشداد: ” محمدعلی دادخواه، وکیل بسیاری از زندانیان و فعالان سیاسی، مطبوعاتی و دانشجویی، ازسوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۹ سال حبس تعزیری، ۱۰سال محرومیت از وکالت، ده سال محرومیت از تدریس، جزای نقدی و شلاق محکوم شدهاست . . . دادخواه . . . برای اعترافات تلویزیونی علیه کانون مدافعان حقوقبشر تحت فشار قرارگرفتهبود . . . او پیش از اینکه به زندان برود . . . گفتهبود، میگویند اگر در مقابل دوربین علیه کانون مدافعان حقوقبشر صحبت کنی به زندان نمیروی، درغیر اینصورت حکمات را به اجرا درمیآوریم. اما من ترجیح میدهم به زندان بروم و کلامی سخن نادرست و دروغ بر زبان نیاورم.“ علاوه براین حقوقدان سرشناس، سه تن دیگر از وکیلان عضو کانون مدافعان حقوقبشر نیز هماکنون در زندان بهسرمیبرند. محمد سیفزاده، نسرین ستوده، و عبدالفتاح سلطانی، همگی وکیلانیاند که درسالهای اخیر وکالت مبارزان سیاسی، روزنامهنگاران، و فعالان سندیکایی را برعهده داشتهاند. دستگیری و صدور حکمهای ناعادلانه برای این وکیلهای مستقل، در واقع انتقامگیریِ ارتجاع از نقش ستایش برانگیز آنان است. علاوه براین، صادر کردن حکمهای سنگین برای اعضای سازمانها و نیروهای ملی – مذهبی، نظیر حکم ۱۱سال حبس برای محمد توسلی، رئیس دفتر سیاسی “نهضت آزادی ایران”، از دیگر موردهای شدت یافتن سیاست سرکوب است. بالا گرفتن سختگیری و فشار، همراه با مستولی کردن جو رعب و وحشت، سیاست شناختهشده واپسگرایان در رویارویی با جنبش مردمیاست. تمرکز امنیتی – اطلاعاتی و پیگرد هدفمند وکیلان مستقل، سندیکالیستها، و رونامهنگاران، ازاین واقعیتِ نهفته پرده برمیدارد که، تاریکاندیشان درهراس از اثرگذاریِ گردانهای جنبش مردمی، میکوشند با توسل به شگردهای مختلف، صدای مخالفان را خاموش سازند و امکان هرگونه تحرک را از جنبش سلب کنند. اعمال فشارهای اخیر کاملاً برنامهریزی شدهاست. این، سیاستی است در چارچوب کنترل، مهار، و سپس حذف “جنبش مردمی“ از معادلههای سیاسی میهن است. بیتردید درماههای آینده، این “برنامه“ با روشهای گوناگون بازهم بیشتری، ازسوی رژیم ولایت فقیه بهاجرا گذاشته خواهد شد. * افزایش نرخ مسکن: تامین مسکن آرزویی دستنیافتنی در پی موج گرانیهای سرسامآور اخیر و کاهش ارزش پول ملی در برابر ارزهای خارجی، شاهد افزایش نرخ مسکن و رشد نرخ اجاره بها در اغلب شهرهای کشور هستیم. ایلنا، ۴مهرماه، در گزارشی اعلامداشت: ” افزایش نرخ مسکن در اصفهان از نرخ تورم پیش افتاد . . . نرخ خرید و فروش، رهن و اجاره ملک در اصفهان به ۳۰درصد هم رسیده.“ در ادامه این گزارش تصریح میشود: ”فشار اصلی بر جمعیت زیادی از خانوادههاست که جوان یا کم بضاعت [بخوان مزدبگیر] هستند و نمیتوانند از نیاز اولیه خود یعنی تامین سرپناه بگذرند.“ همچنین ایسنا، ۵مهرماه، نوشتهبود: ”امسال افزایش نرخ مسکن در شهر تبریز باعث نگرانی اغلب خانوادهها شدهاست. نرخ اجاره ملک و خرید و فروش در تبریز از ۲۵ تا ۳۰ درصد هم گذشتهاست.“ در گزارش دیگری روزنامه آرمان، ۳ مهرماه، یادآوری کرد: ”مرکز آمار ایران قیمت آپارتمان در فصل بهار امسال در تهران در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته رشدی ۳۱درصدی و نرخ اجاره بها رشدی ۲۶درصدی داشتهاست. قیمت خرید و فروش هر مترمربع زمین یا زمین ساختمانهای مسکونی کلنگی برای فصل بهار سال ۱۳۹۱، حدود ۲میلیون و ۲۴۴هزارتومان بودهاست که نسبت به فصل قبل دو درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل ۳۵درصد افزایش داشتهاست.“ یک مقایسه ساده میان نرخ مسکن و آمارهای رسمی ارایه شده دراین زمینه با میزان دستمزد ماهیانه کارگران، کارمندان ادارات، آموزگاران، فرهنگیان، و دیگر مزدبگیران سراسر کشور حاکی ازاین واقعیت تلخاست که، اکثر مردم میهن ما قادر به تامین سرپناه مناسب برای خود نیستند. علت این وضعیت وخیم را باید در سیاستها و برنامههای اقتصادی – اجتماعی رژیم ولایت فقیه جستجوکرد. ایسنا، ۳مهرماه، با انتشار گزارشی درخصوص معضل مسکن از قول یک اقتصاددان خاطرنشان ساخت: ”گروه زیادی از افراد جامعه فدای درآمدزایی قشری شدهاند که در بازار مسکن فعال هستند[بخوان دلالهای عمده]. اصولاً حذف یارانهها اثرهای تورمی قابل توجهی درهمه زمینهها به خصوص اقتصاد دارد و همه کالاهای مورد نیاز از قبیل سوخت، مواد غذایی، و مسکن را تحت تاثیر قرارمیدهد . . . افرادی وارد بازار ساخت و ساز شده و درآمدهای هنگفتی دراین عرصه کسب کردهاند. سودهای کلان موجب میشود تا بخش قابل توجهی از سرمایههای ملی و سرگردان به عبارتی نقدینگیهای کشور . . . وارد بازار مسکن میشود. اقتصاد ما یک اقتصاد غیرتولیدیاست . . . یک اقتصاد زدوبندی، بورسبازی و سفتهبازی است.“ افزایش سرسامآور نرخ مسکن و رشد دایمی نرخ اجاره بها درحالی ادامهدارد که میلیونها تن از زحمتکشان فکری و یدی با سقوط ارزش پول ملی و نوسانهای بازار ارز قدرت خریدخود را دمبهدم ازدست میدهند. ایلنا، ۴مهرماه، گزارشداد: ” نرخ تورم مسکن در سبد خانوار کارگری بیش از ۵۰درصد افزایش یافتهاست. افزایش افسارگسیختهُ نرخ تورم موجب افزایش هزینه اقلام مصرفی خانوارهای کارگری گردیده و تمامی دستمزد کارگران باید صرف هزینه اجارهبهای مسکن در کلان شهرها شود.“ کارگران و زحمتکشان قربانیان اصلی بحران اقتصادی ازجمله افزایش نرخ مسکن بهشمار میآیند. معضل مسکن یکی از جدیترین مسایلی است که اکثر مردم کشور با آن مواجهاند و از فشارهای ناشی از افزایش نرخ مسکن در تنگنای معیشتی قرارگرفتهاند. به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 ”معضل خاورمیانه، دگرگونیهای منطقه و احتمال بروز یک جنگ تازه“ [متن سخنرانی ایاناکیس کولوکاسیدِس، عضو هیئت سیاسی کمیته مرکزی ”آکل“] رفقا و دوستان گرامی، از سوی کمیته مرکزی حزب مترقی زحمتکشان قبرس ”آکل“، به سخنرانان اصلی نشست ”معضل خاورمیانه، دگرگونیهای منطقه و احتمال بروز یک جنگ تازه“، صمیمانه خوش امد میگویم. از آنان سپاسگزاریم، بهویژه برای پذیرفتنِ دعوت ”آکل“ و “اتحاد چپ اروپا“ و “گروه سبز چپ شمال اروپا”(” GUE/NGL ”) برای شرکت در این نشست. همچنین، به نمایندگان گروه سیاسیمان در “پارلمان اروپا“ و کارکنان آن خوشامد میگوییم. امروز مبرمترین ضرورت برای ما آن است که تصویری واقعی از اوضاع خاورمیانه داشته باشیم، چرا که تلاشی عمدی از سوی رسانههای همگانی بزرگ بینالمللی در جریان است تا واقعیت اوضاع را تحریف کنند و با تبلیغات خود، آن را طور دیگری جلوه دهند. فقط حزبهای پیشگامِ زحمتکشان در کشورهای منطقه میتوانند این سیمای واقعی را به ما عرضه کنند. آنگاه، با توجه به سیمای واقعی اوضاع، ما خواهیم توانست نتیجهگیریهای عینی کنیم و همبستگی بینالمللی خود را تحکیم و تقویت کنیم. رفقای گرامی، امروز ما بار دیگر رخدادهای تاریخی پراهمیتی را در منطقه خاورمیانه شاهدیم: خیزشهایی مردمی در کشورهایی در حال وقوع است که تلاش دارند خود را از شرّ رژیمهای ضددموکراتیک رها کنند، اما در عین حال، رژیمهایی هم هستند که با پشتیبانی امپریالیسم به بقای خود ادامه میدهند. مداخلههایی آشکار از سوی ائتلاف ”ناتو“ در جریان است، که به نام بهاصطلاح دموکراتیک کردن، در پی کسب کنترل بر ثروت طبیعی کشورهای منطقه و استقرار رژیمهای بنیادگرا هستند؛ همانطور که در مورد لیبی دیدیم، از سوی مرکزها و شبهِمرکزهای گوناگونِ قدرت، یکپارچگی کشور تهدید میشود. هدف از استقرار سامانههای بهاصطلاح محافظ ضدموشکی آمریکایی در کشور ترکیه، کنترل و زیر نظر داشتن کل منطقه است. استقرار سامانههای مشابه دیگری در لهستان و رومانی به منظور متوقف کردن موشکها، و نیز یک سامانه موشکی در اسپانیا، هماینک در جریان است. ایالات متحد آمریکا مذاکره درباره استقرار یک سامانه محافظ موشکی در کشورهای خلیج فارس را آغاز کرده است که چیزی نیست جز تدارک زمینه برای تجاوزی دیگر، احتمالاً برضد ایران. افزون بر این، مناقشه و جنگ داخلی مستمر در سوریه را داریم که در آن بهاصطلاح ”ارتش آزاد سوریه“ از راههای گوناگون از سوی حکومتها و دولتهای منطقه و ”ناتو“ حمایت میشود. سوریه البته به اصلاحات دموکراتیک ژرف نیاز دارد، اما این اصلاحات باید به خواست آزادانه و به دست مردم سوریه صورت گیرد و نه از راه مداخلههای خارجی. موقعیت سوریه، اهمیت آن و نقش راهبردی آن، در اجرای نقشه راهی که ایالات متحد آمریکا به منظور ایجاد یک ”خاورمیانه جدید“ و حکومتهای دستنشانده ترسیم کرده است، اهمیتی حیاتی دارد. همسایه سوریه، یعنی لبنان، که سرنوشت آن به سرنوشت سوریه گره خورده است، مانند دیگی است که هر آن ممکن است به جوش آید. احتمال زیاد دارد که در زنجیره دگرگونیهای چشمگیر منطقه، کشور بعدی لبنان باشد. در تلاش همهجانبه و اجحافآمیزی که به منظور تقسیم و بازتقسیم غنیمتها در این منطقه صورت میگیرد، به ترکیه نقش درجه اولی داده میشود، که البته این روند هزینههای زیادی در بر خواهد داشت، که از آن جملهاند تشدید تضادهای درونی ترکیه، تشدید تقابل آن با همسایگانش، و احتمال تجزیه کشورهای همسایه. حکومت اسرائیل و دولت آن، قصد خود را برای به راه انداختن یک جنگ قطعی با ایران، در تمام سطحها، به بهانه برنامه هستهای این کشور، اعلام کرده است. نیروهای صلحدوست اسرائیل، به رهبری “حزب کمونیست اسرائيل“، از هر راه ممکن در برابر نقشههای جنگطلبانهیی که به طور جدّی نهتنها بر اوضاع منطقه، بلکه بر سراسر جهان اثر خواهند گذارد، مقاومت میکنند. در خود ایران، رژیم کهنهگرای مذهبی کشور سیاست غیرمنطقی نظامیگریای را دنبال میکند که آن کشور را در پهنه جهان منزوی کرده است. حق برخورداری صلحآمیز از انرژی [هستهای] یک چیز است، اما تحریک به برخورد و مناقشه، امر کاملاً متفاوتی است. فلسطینِ رنجکشیده از اشغال اسرائیل، به پیکار خود در راه رهایی و استقرار دولتی فلسطینی ادامه میدهد. ما بار دیگر بر موضع اصولی خود و پشتیبانی خود از خواست حکومت خودگردانِ ملی فلسطین، مبنی بر ایجاد دولتی مستقل با پایتختیِ “اورشلیم“ در درونِ مرزهای ۱۹۶۷، که در کنار کشور اسرائیل به توسعه صلحآمیز خود خواهد پرداخت، تأکید میکنیم. رفقای گرامی، مداخلهیی نظامی و جنگ تازه احتمالی در سوریه و ایران، همه کشورهای منطقه را درگیر خواهد کرد، موجب ریختن خون ملتها خواهد شد، تفرقه بیشتری بین ملتها خواهد انداخت، آنها را ضعیف خواهد کرد، موجهای تازهای از پناهندگان آسیبدیده به راه خواهد انداخت، موجب افزایش بیشتر قیمت بنزین و غارت بیشتر زیرساختهای انرژی خواهد شد، و احتمالاً به تغییر مرزها منجر خواهد شد، یعنی چیزی که سرچشمه برخوردها و تنشهای دائمی خواهد بود. اگر چنان جنگی رخ دهد، به قوانین بینالمللی، و به استقلال و یکپارچی ارضی کشورها ضربه شدیدی وارد خواهد شد. کوتاه سخن آنکه، سِیلی از رویدادها و پیامدهایی مؤثر به راه خواهد افتاد که بر همه دنیا تأثیر خواهد گذارد و صلح و پایداری جهانی را تهدید خواهد کرد. قبرس به خاورمیانه بسیار نزدیک است. پایگاه بریتانیا در قبرس هماکنون در خدمت طرحهای امپریالیستی قرار دارد. چیزی که در حال حاضر مردم قبرس- که برضد اشغالگری ترکیه و برای رسیدن به هدف اتحاد کشور خود مبارزه میکنند- به آن نیاز ندارند، درگیر شدن در ماجراجوییهای تازهای است که ریشه در رخدادهای خاورمیانه دارند. پیام ما- حزبهای ترقیخواه منطقه و بیانگران منافع اصیل مردمی- در رویارویی با هر آنچه ائتلاف امپریالیستی ”ناتو“ در برنامه دارد، پیام صلح است. کمبودهای دموکراتیک برخی از رژیمهای منطقه را نمیتوان از راه جنگهای بهاصطلاح پیشگیرانه یا از طریق جهاد برای دموکراسی برطرف کرد. نمونههای عراق و افغانستان گویای این واقعیتاند. جهادگران راه بهاصطلاح دموکراسی و حقوق بشر نخست باید توجه خود را به متحدان و همدستانشان در منطقه معطوف بدارند. باید دست از حمایت و پشتیبانی از دیکتاتوریهای پادشاهی در کشورهای خلیج فارس بردارند. باید از تقویت تجاوزگری اسرائیل و ادامه نقض تمامی حقوق مردم فلسطین از سوی این کشور دست بردارند. باید از مماشات با ترکیه- این قدرت اشغالگر در قبرس- و پشتیبانی از آن و میدان دادن به آن دست بردارند. رفقا، امروز پیکار در راه صلح در خاورمیانه بر پایه اصول و قوانین بینالمللی وظیفه اصلی ماست که اهمیتی جهانی دارد. در پایان، بار دیگر حضور شما را در قبرس را خوشآمد میگویم و برای این نشست آرزوی موفقیت کامل دارم. نیکوزیا، قبرس ۱۱ مهرماه ۱۳۹۱ ( ۲ اکتبر ۲۰۱۲ ) بیانیه ”آکل“ در چارچوب ”نشست مطالعاتی“ نمایندگان چپ ”پارلمان اروپا“ درباره خاورمیانه بالا گرفتن درگیریها در سوریه، آن کشور را به سوی ویرانی میراند. زمینه پیدایش وضعیت کنونی، به دلیلهای سیاسی و اجتماعی- اقتصادی داخلی از یک طرف، و نقشههای امپریالیستی از خارج برای ایجاد ”خاورمیانه جدید“ از سوی دیگر است. ما اعلام میکنیم که، مسیر حل این بحران، از راه صلح میگذرد. یک آتشبس کامل، ضرورت مبرم دارد، و راه را برای گفتوگوی ملّی میان حزبهای سیاسی کشور خواهد گشود؛ ما از کشورهای درگیر میخواهیم که از پشتیبانی و طرفداری از جنگ به خاطر منافع خودشان دست بکشند، و از مشارکت در یک روند صلح زیر نظارت سازمان ملل متحد حمایت کنند؛ ما همبستگی قاطع خود را با مردم منطقه، و بهویژه نیروهای صلحدوستی که فعالانه در برابر شعلهور شدن یک جنگ تازه در منطقه مقاومت میکنند، اعلام میکنیم؛ ما از دولت اسرائیل میخواهیم که از هرگونه برنامه ریزی برای جنگ با ایران دست بکشد، و به اقدام جمعی برای ایجاد منطقهیی عاری از سلاحهای هستهای در خاورمیانه بپیوندد؛ ما از دولت ایران میخواهیم که از در پیش گرفتن هرگونه اقدامی برخلاف قوانین بینالمللی بپرهیزد؛ ما از حلوفصل فوری مسئله فلسطین حمایت میکنیم. حل مسئله فلسطین باید پشتوان تشکیل یک دولت مستقل و خودمختار فلسطینی در سراسر منطقههای اشغال شده از زمان ۴ ژوئن ۱۹۶۷(۱۴ خرداد ۱۳۴۶) تا کنون، به پایتختی “اورشلیم شرقی“، در کنار کشور اسرائیل باشد. به نقل از نامه مردم، شماره 906، 1 آبان ماه 1391 |