اعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران پیکار شصت و نه ساله توده ای ها در راه تحقق حقوق کارگران و زحمتکشان، در راه بهروزی میهن و استقرار آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی هم میهنان عزیز! دهم مهرماه 1389، مصادف با شصت و نهمین سالگرد تأسیس حزب توده ایران، کهن ترین سازمان سیاسی کشورمان است. پایه گذاری حزب توده ایران، در مهرماه 1320، توسط گروهی از زندانیان سیاسی آزاد شده از زندان های رژیم رضا شاه و همچنین شماری از شخصیت های برجسته ملی و آزادی خواه، در دورانی که ایران در چنگال عقب ماندگی اجتماعی، مداخلات گسترده قدرت های استعماری دست و پا می زد، رخدادی بزرگ در تاریخ تحولات میهن ما بود که منشاء تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مهمی شد. اهمیت نقش حزب توده ایران در حوادث و رویدادهای تاریخ معاصر ایران آنچنان است که نمی توان هیچ واقعه تاریخی پر اهمیتی را در تمامی این سال ها یافت که نقش و تأثیر حزب ما بر آن اشکار نباشد. اگر چه دستگاه های تبلیغاتی حکومت های ارتجاعی، و بلند گوهای امپریالیسم جهانی تلاش کرده اند تا با قلب حوادث تاریخی، ماهیت انقلابی و رزمنده حزب طبقه کارگر و زحمتکشان کشور را واژگونه ترسیم کنند، با اینهمه، حزب ما توانسته است بر نیروی ویرانگر دشوارترین آزمون های تاریخ میهن ما فائق آید، و با وجود حملات گسترده ارتجاع، دستگیری، شکنجه و اعدام ده ها هزار تن از اعضاء و هواداران حزب همچنان پیگیر و استوار به مبارزات خود ادامه داده است. ارتجاع و امپریالیسم از بنیان های فکری و سیاسی حزب ما، و از کاربرد خلاق این بنیان های علمی در ارائه راه کارهای موثر برای پیشبرد امر مبارزه جنبش مردمی و همچنین از توان حزب در سازمان دهی کارگران و توده های محروم آنچنان هراسان بوده و هست که تنها سال های کوتاهی از حیات شصت و نه ساله حزب ما در شرایط علنی سپری شده است. از مزدوران رژیم وابسته پهلوی گرفته که شمار بزرگی انسان های والا و رزمندگان قهرمان توده ای همچون روزبه، سیامک، مبشری، و کیوان... را به جوخه های اعدام سپردند تا دژخیمان رژیم ولایت فقیه، که در بزرگ ترین کشتار سیاسی تاریخ میهن ما، هزاران مبارز راه عدالت اجتماعی و آزادی در بند را، از جمله شمار کثیری از قدیمی ترین زندانیان سیاسی جهان، اسطوره های پایداری زندان های شاه و رژیم ولایت فقیه، که بیش از سه دهه از عمر خود را به خاطر پایبندی به آرمان های طبقه کارگر و آزادی میهن در شکنجه گاه های شاه و رژیم جمهوری اسلامی سپری کرده بودند، قتل عام کردند. هفت دهه نبرد تاریخی حزب توده ایران برجسته ترین ویژگی هفت دهه مبارزه حزب ما پایداری قهرمانانه توده ای ها در مقابل یورش های ارتجاع و امپریالیسم و پافشاری بر ادامه پیکار در راه تحقق اهداف و آرمان های طبقه کارگر و زحمتکشان میهن ما بوده است. به گواهی اسناد منتشر شده دولت های امپریالیستی یکی از مهمترین اهداف کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332، که به سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق و سرکوب خونین جنبش ملی ایران منجر شد، نابودی کامل حزب توده ایران و توان آن برای ادامه فعالیت سیاسی بود. رژیم وابسته پهلوی بیست و پنج سال برای نابودی حزب توده ایران تلاش کرد و سرانجام به دست توانای انقلاب مردم میهن ما، که توده ای ها در تدارک و برگزاری آن نقش مهم و فعالی را ایفاء کردند، سرنگون شد. رژیم ولایت فقیه نیز خیلی زود کار نیمه تمام رژیم شاه را، در سال های دهه 60، پی گرفت و سران رژیم در سال 1361، سرکوب حزب توده ایران را مهم تر از پیروزی در جبهه های جنگ ایران و عراق اعلام کردند. هراس ارتجاع و دشمنان مردم و میهن ما از حزب توده ایران به سبب تأثیرات مهم حزب در دگرگون کردن حرکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. انتشار صدها کتاب و جزوه علمی، نشریات و مجلات پر محتوای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نشر گسترده اندیشه های دوران ساز مارکسیسم-لنینیسم در جامعه، سازمان دهی سندیکاهای کارگری و دهقانی، سازمان دهی فعالیت های صنفی دانشجویی و ایجاد تشکل های پیشرو برای رهایی زنان میهن از چنگال واپس گرایی و ستم جنسی و طبقاتی، طرح برنامه های انقلابی و مبارزه برای به رسمیت شناختن حقوق کارگران و تصویب قانون کار، مبارزه برای تحقق اصلاحات ارضی به نفع دهقانان، بهره مند شدن زنان از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، بهداشت و آموزش رایگان برای همه، تقسیم عادلانه ثروت و تحقق عدالت اجتماعی، تحقق حق خودمختاری، در چارچوب ایرانی آزاد، برای همه خلق های کشور و آزادی احزاب و جمعیت های صنفی، از جمله نظرات دوران سازی بودند که برای نخستین بار توسط حزب ما در میهن ما در شکل و محتوایی سازنده و خلاق مطرح شد و از سوی گسترده ترین قشرهای جامعه مورد استقبال قرار گرفت، و در راه تحقق آنها هزاران توده ای و نیروهای مترقی مبارزه ای متشکل را سازمان دهی کردند. سیاست های حزب توده ایران در بوته آزمون های تاریخی معیار تأثیر مبارزه احزاب و سازمان های سیاسی کشور بر حوادث تاریخی میهن مان را می توان از بررسی سیاست های مبارزاتی و عملکرد این سیاست ها در پیشبرد برنامه های جنبش مردمی استنتاج کرد. در طول شصت و نه سال گذشته حزب توده ایران با گذشت از فراز و نشیب های فراوان و با وجود برخی کاستی ها، توانسته است راه کارهای نو آورانه و یگانه ای را در پیش روی جنبش مردمی گذاشته و مهر و نشان خود را بر حوادث برجای گذارد. در دهه 1320 و 1330 این حزب توده ایران بود که در میهن ما نخست ماهیت ضد انسانی فاشیسم را افشا کرد و سپس با روشن بینی به افشای برنامه های امپریالیسم، از جمله امپریالیسم آمریکا در ایران پرداخت. این در شرایطی بود که بخش وسیعی از نیروهای سیاسی و ملی کشور درباره سیاست ها و برنامه های امپریالیسم آمریکا دچار خوش بینی های خطرناکی بودند. در سال های دشوار مبارزه بر ضد حکومت پلیسی شاه در دهه چهل این توده ای ها بودند که ماهیت رفرم های سرمایه داری شاه را بر ملاء کردند و سپس این حزب توده ایران، یگانه سازمان کشور بود، که در تیرماه 1354، برنامه همه جانبه ای را برای تحولات مترقی و بنیادین در ایران تدوین و ارائه داد. تحولاتی که به باور حزب ما لازمه اش پیروزی انقلابی ملی و دموکراتیک بود. پیروزی انقلاب بهمن 57، در حالی که اکثریت نیروهای چپ رو در آن زمان ارزیابی های نادرستی از مرحله انقلاب داشتند و همچنین بخش بزرگی از نیروهای ملی اصولاً به انقلاب معتقد نبودند، نه تنها نشانگر درستی ارزیابی های علمی حزب ما از شرایط کشور بود بلکه مهر و نشان جدی خود را بر خواست های نیروهای شرکت کننده در انقلاب، خصوصاً کارگران و زحمتکشان برجای گذاشت. طرح شعارهایی همچون اصلاحات ارضی، ملی شدن صنایع و بانک ها، تدوین قانون کار مترقی، به رسمیت شناختن حقوق خلق ها و زنان از جمله شعارهایی است که حزب ما در برنامه سال 1354 ارائه داده بود. حوادث سال های پس از پیروزی انقلاب و مبارزه دشوار حزب ما در شرایط بغرنج توطئه های امپریالیسم جهانی برای به شکست کشاندن جنبش و مانورهای نیروهای ارتجاعی برای منحرف کردن انقلاب از آرمان هایش نشانگر مبارزات خستگی ناپذیر توده ای ها در راه تحقق خواست های جنبش مردمی است. حزب توده ایران از معدود احزاب و سازمان های سیاسی کشور است که در سال های اخیر با دیدی روشن به نقد سیاست های حزب در این دوران پرداخته است و در برخی عرصه ها به کاستی های جدی این سیاست ها اشاره کرده است. تأکید بر ادامه حمایت از خمینی در حالی که سران رژیم به سرعت به آرمان های انقلاب پشت می کردند، کم توجهی به امر سرکوب خشن آزادی ها و حقوق دموکراتیک، با تأکید بر اصل عمده بودن تضاد با امپریالیسم و همچنین قبول ضمنی اصل ولایت فقیه، تا زمان حیات خمینی، از جمله عرصه هایی است که در دهه های گذشته از سوی حزب ما به نقد کشیده شده است. در همین دوران دشوار در عین حال حزب ما از جمله معدود نیروهای سیاسی کشور بود که با جسارت در مقابل سیاست های خانمان برانداز ”جنگ، جنگ تا پیروزی“ رژیم ایستاد و آن را سیاستی غیر ملی و مخرب ارزیابی کرد. رهبری جنبش کارگری و سندیکایی کشور در مقابله با ”قانون کار“ ضد کارگری احمد توکلی، در اوایل سال های دهه شصت، از دیگر عرصه های فعالیت های درخشان توده ای در مقابله با برنامه های ارتجاع بود. یورش های گسترده و خونین رژیم ولایت فقیه برای نابودی حزب ما، در بهمن 1361 و اردیبهشت 1362، یکی از دشوار ترین آزمون ها در طول هفت دهه گذشته بوده است. دستگیری اکثریت رهبری و کادرهای آزموده حزب در کنار هزاران رزمنده توده ای و سپس شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه برای بی اعتبار کردن تاریخ و مبارزات حزب ما، و برنامه های مداوم و پیچیده دستگاه های امنیتی برای حزب سازی، دامن زدن به جو بی اعتمادی و هدف گرفتن باقی مانده رهبری حزب، حیات حزب توده ها را با مخاطرات جدی رو به رو کرد. بر رغم این توده ای ها توانستند پرچم رزم طبقه کارگر و زحمتکشان میهن را همچنان در اهتزاز نگاه دارند و به بازسازی سازمانی و سیاسی خود پرداخته و ققنوس وار از خاکستر این شکست برخیزند. یکی از مهم ترین اهداف دستگاه های امنیتی رژیم در این سال ها دامن زدن به اختلافات، انشعاب ها و شکاف ها در صفوف حزب ما و جلوگیری از انسجام سیاسی-تشکیلاتی آن بود. نگاهی به حوادث سال های اخیر و بخش عمده ای از تهاجمات تبلیغاتی سازمان دهندگان انشعاب ها و گسست ها که در راستای اهداف دستگاه های امنیتی رژیم عمل می کردند نشانگر وجوه مشترکی است که آنها را می توان در تهاجم بی امان به حزب ما خلاصه کرد. اما سئوال این است که چرا حزبی که آنچنان ضربه ای را متحمل شده و در پی فروپاشی کشورهای سوسیالیستی تمام بنیان های فکری و نظری آن به چالش کشیده شده است این چنین هدف جنگ روانی-تبلیغاتی دستگاه های سرکوب رژیم قرار می گیرد؟ پاسخ این سئوال را باید در پایفشاری حزب ما بر بنیان های نظری خود، در اهتزاز نگاه داشتن پرچم مارکسیسم-لنینیسم و انترناسیونالیسم پرولتری، و تدوین سیاست های روشن و راهگشای مبارزاتی و تأتیرات همه جانبه آن بر جنبش مردمی میهن ما جستجو کرد. نشست کمیته مرکزی حزب ما در فروردین ماه 1369، در دوران دشوار فروپاشی کشورهای سوسیالیستی و در دوران آشفته اندیشی نیروهای گوناگون سیاسی در زمینه چگونگی برخورد با حوادث کشور، در پی مرگ خمینی، برای نخستین بار شعار ”طرد رژیم ولایت فقیه“ را مطرح و اعلام کرد: ”گذشت زمان صحت و حقانیت سیاست مرحله ای حزب را دایر بر ضرورت مبارزه دامنه دار و وسیع علیه اصل ”ولایت فقیه“ به مثابه تئوری و پراتیک رژیم استبداد قرون وسطایی مذهبی به اثبات رساند... وظایفی که در برابر نیروهای سیاسی و از جمله حزب ما قرار دارد سترگ است: در زمینه سیاسی طرد رژیم تئوکراتیک ”ولایت فقیه“ به منظور پیشبرد اهداف دموکراتیک و تحقق شعار آزادی و صلح، در عرصه اجتماعی-اقتصادی هموار کردن راه رشد اقتصاد ملی به قصد پایان دادن به فقر و فلاکت کنونی، ایجاد کار برای میلیون ها انسان، تأمین سطح زندگی بهتر برای محرومان جامعه، دگرسازی علمی-فنی از طریق درهم شکستن نظام آموزشی کنونی در همه سطوح و بالاخره نجات فرهنگ ایرانی... (اسناد پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران، فروردین ماه 1369، نامه مردم های شماره 308-312). کم نبودند نیروهایی که از چپ و راست بر دیدگاه های راه گشای حزب ما تاختند و آنها را انحرافی معرفی کردند. دستگاه های امنیتی رژیم نیز از زبان قربانیان شکنجه و در نشریات زیر کنترل شان در خارج از کشور، از جمله نشریه ضد توده ای ”راه توده“ این سیاست حزب را سیاستی خانمان سوز اعلام کرده و توده ای ها را به ”شورش“ بر ضد مرکزیت حزب فراخواندند. امروز با گذشت بیست سال از انتشار این ارزیابی دقیق از حوادث کشور کمتر نیروی ملی و آزادی خواه و عادل کشور را می توان یافت که در اساس با برداشت های سیاسی ارائه شده از سوی حزب ما در آن دوران دشوار موافق نباشد. حوادث دهه 1370 و حمایت فعال حزب ما از جنبش مردمی در سال های اخیر نیز از جمله عرصه های روشن سیاست های حزب ما است. حزب ما انتخابات 1376 را، رفرنداوم تاریخی مردم بر ضد رژیم ولایت فقیه خواند و با انتقاد از سیاست های خوشباورانه خاتمی و دیگر نیروهای اصلاح طلب در تبلیغ ”اصل مترقی ولایت فقیه“ و تأکید بر تنظیم سیاست های دولت اصلاحات در چارچوب منافع نیروهای“خودی“ و طرد نیروهای ”غیر خودی“، یعنی خطوط قرمز تعیین شده از سوی ولی فقیه رژیم استبدادی، از هر حرکت مثبت این دولت، هر چند کوچک، در راه تحقق آزادی ها و حقوق دموکراتیک حمایت کرد. این حزب توده ایران بود که در جریان انتخابات 1384، با وجود همه تهاجمات تبلیغاتی از چپ و راست با قاطعیت از نامزدی آقای معین دفاع کرد و هنگامی که انتخابات با تقلبات آشکار احمدی نژاد به مرحله دوم رسید دولت خاتمی را به لغو نتیجه دور اول و تن ندادن به برنامه های نیروهای نظامی فراخواند. مبارزه ادامه دارد شصت و نهمین سالگرد حزب توده ایران در حالی فرا می رسد که بیش از یک سال از کودتای انتخاباتی 22 خرداد ماه 1388، و پیکار باشکوه و آگاهانه میلیون ها ایرانی برای درهم شکستن ماشین استبداد و تحمیل اراده مردمی بر رژیم می گذرد. سران ارتجاع، و در رأس آن ولی فقیه رژیم، با درک ابعاد شکست تاریخی یی که در انتظار آنها بود و هراسناک از نزدیکی پایان عمر استبداد فقاهتی با باطل کردن رأی میلیون ها ایرانی، عنصر منفوری همچون احمدی نژاد را برنده انتخابات اعلام کردند. ابعاد دخالت های نظامیان: سپاه پاسداران، بسیج و دستگاه های انتظامی، به رهبری علی خامنه ای، و سازمان دهی آشکار تقلبات گسترده انتخاباتی آنچنان بود که حتی اعتراض بخش های مهمی از روحانیت وفادار به ”نظام“ را نیز برانگیخت و بزرگ ترین شکاف در درون نیروهای حاکمیت جمهوری اسلامی را، از زمان تأسیس آن تا به امروز، پدید آورد. سرکوب خونین و خشن گردهمایی های اعتراضی میلیون ها شهروند خشمگین، در تهران و دیگر شهرهای مهم کشور، دستگیری و شکنجه هزاران تن از معترضان به تقلبات انتخاباتی، کشتار ده ها تن از تظاهر کنندگان، برپایی دادگاه های فرمایشی و نمایشات مسخره ”اعترافات“ قربانیان شکنجه و همچنین تشدید فضای امنیتی کشور تا حدی که بسیاری از مراجع تقلید شیعه عملاٌ در خانه های خود زندانی هستند، ابعاد گسترده بحران مشروعیت رژیم را نشان می دهد. در تمامی تاریخ سی ساله رژیم جمهوری اسلامی دورانی را نمی توان یافت که رژیم با چنین بحرانی رو به رو باشد و رهبر آن، علی خامنه ای، و اصل ولایت در میان ”نیروهای خودی“ تا به این حد بی اعتبار شده باشد. حوادث اخیر نشان داد که رژیم حاکم با تکیه بر سرنیزه و زور است که می خواهد به حیات خود ادامه دهد و از این رو نیز به سرعت به سمت بیش از پیش نظامی-امنیتی کردن حیات سیاسی کشور پیش می رود. حرکت های سرکوبگرانه اخیر نه تنها از سر قدرت نیست بلکه نشانگر ضعف های جدی رژیم و خطرات واقعی است که ادامه حیات آن را تهدید می کند. اگرچه اعتراضات خیابانی گسترده توده ها با حضور سنگین نیروهای نظامی و انتظامی پایان یافته است ولی انزجار و بی اعتباری رژیم آنچنان است که تنها با حفظ فضای شدید اختناق و سرکوب می تواند جلوی از سر گیری این حرکت ها را سد کند. جنبش مردمی در مقابل چالش های جدی یی که دستگاه های سرکوب رژیم در مقابل آن قرار دادند نه تنها با استواری و سربلندی ایستاد است بلکه نشان داده است که از بلوغ تحسین برانگیز سیاسی برخوردار است. مبارزه برای طرد رژیم ولایت فقیه و استقرار یک حکومت ملی و متکی بر آرای مردم نه تنها سرکوب نشده است بلکه هر روز اشکال جدیدی را می یابد و حیات رژیم ولایت فقیه را به چالش جدی کشانده است. نافرمانی همگانی و تحریم گسترده همه نهادهای وابسته به استبداد و همچنین ادامه اعتراض های مردمی، گسترش و تحکیم وحدت در صفوف نیروهای اجتماعی مدافع جنبش و در میان نیروهای سیاسی ملی و مردمی از جمله راه های ادامه موثر و ارتقای کیفی و کمی مبارزه کنونی است. رزمندگان توده ای! اعضاء و هواداران حزب زنده یاد رفیق حجت الله قریشی، که در سنگرهای انقلاب جان خود را باخت، می گفت: ”با حزب توده ایران، تاریخ و سرگذشت شگرفی همدوش است. چیزی مرموز و پر جاذبه، چیزی به تبرک روزبه، سیامک و وارطان در سطر سطر تاریخ این حزب موج می زند، چیزی شیبه موج و طوفان.“ حیات شصت و نه ساله حزب توده ایران بیش از هر چیز مدیون پیکار خستگی ناپذیر و قهرمانانه شماست. شما در شصت و نه سال گذشته در سهمگین ترین آزمون ها، وفادار به آرمان های والا و انسانی حزب طبقه کارگر ایران پرچم حزب توده ها را در اهتزاز نگاه داشتید و این راز روئین تنی حزب ماست، که بر رغم همه تلاش های غدارانه ارتجاع همچنان استوار و نیرومند در عرصه مبارزات سیاسی کشور حضور دارد. از بهمن ماه 1362، که یورش وسیع دستگاه های امنیتی رژیم به حزب ما آغاز شد تا به امروز, یعنی نزدیک به 25 سال است که رژیم ولایت فقیه همه امکانات گسترده خود را، از کشاندن قربانیان شکنجه به پای تلویزیون، تا حزب سازی و تلاش برای انشقاق و انفجار حزب از درون، و بی اعتبار کردن مرکزیت آن، به کار گرفته است و همچنان به این تلاش ها ادامه می دهد. هوشیاری و آگاهی تحسین برانگیز اعضاء و هواداران حزب سد اساسی موفقیت برنامه های رژیم بوده و خواهد بود. در آستانه شصت و نهمین سالگرد تأسیس حزب توده ایران با کاروان انبوه جان باختگان قهرمان حزب و همه جان باختگان راه آزادی تجدید عهد می کنیم و بار دیگر اعتقاد عمیق و خلل ناپذیر خود را به رسالت تاریخی حزب توده های کار و زحمت، برای رهایی ایران از چنگال استبداد و استقرار آزادی، استقلال واقعی و عدالت اجتماعی، اعلام می کنیم. درود آتشین به خاطره تابناک همه جان باختگان راه آزادی درود به زندانیان سیاسی قهرمان و همه خانواده های شهدا و زندانیان سیاسی پیروز باد مبارزه مشترک همه نیروهای آزادی خواه برای طرد رژیم ولایت فقیه! کمیته مرکزی حزب توده ایران 3 مهر ماه 1389 نامه مردم 852 شکست برنامه سرکوب گران، اولویت اصلی جنبش مردمی خبرها و گزارشات متعدد ارسال شده، در طول چند هفته گذشته، از تشدید فشارها به مهدی کروبی و میرحسین موسوی حکایت میکند. در پی هجوم وحشیانه نیروهای سرکوب گر به خانه مهدی کروبی، فشارهای دیگری از جمله قطع خطوط تلفنی منزل کروبی و ممنوعیت رفت و آمد به خانه وی را نیز اکنون شاهد هستیم ، که بدین نحو وی را عملا در یک حبس خانگی اعلام نشده قرار داده اند. اقدامات مشابهی نیز در مورد میر حسین موسوی نیز انجام گرفته که بستن دفتر وی و اعمال محدودیت های بیشتر از نمونه آنها است، و همچنین محدودیت هایی که در گزارش ها و خبرهای روزهای گذشته از آن با مطلع شده ایم. اینکه پس از گذشت یک سال و نیم از کودتای انتخاباتی، و این ادعاهای هر روزه که جنبش مردمی سرکوب شده است، چرا شاهد چنین فشارهایی هستیم، موضوع مورد بحث ماست. توجه به فعل و انفعالات سیاسی اخیر از آنجا که نقش تعیین کننده در مبارزه مردم ایران برای تحقق خواست های آنان دارد، با اهمیت است. سخنرانی سید علی خامنه ای در چندین هفته پیش، با مضمون جذب حداکثری و دفع حداقلی، و انعکاس این سخنان در نماز جمعه تهران توسط صدیقی، امام جمعه موقت تهران، باعث برآشفته شدن روزنامه”کیهان” گردید، و در سرمقاله خود ،۶ شهریور، این صحبت های صدیقی را که: از کسانی که از نظام جدا شده یا آزرده خاطر شده اند دلجویی به عمل آید، با لحنی آمرانه و به شدت رد کرد و نوشت: “وقتی سخن از وحدت در میان است، مرزبندی با دشمن یکی از ”باید“های ضروری آن است. این مرزبندی یک اصل عقلانی و منطقی است و بدون آن وحدت معنی ندارد.“ به نظر می آید دغدغه روزنامه کیهان، که منعکس کننده دیدگاه طیفی مهم از سرکوب گران حاکم است، هر گونه سازش با اصلاح طلبان را رد و نفی می کند. اما این تنها دغدغه کیهان از این بابت نیست. کیهان در نوشتارهای متعددی، علنی شدن اختلاف بین سرکوب گران را نگران کننده دانسته و خواستار چاره جویی برای آنها گردیده است. کیهان، ۱۹ مرداد، در سرمقاله اش با عنوان :“این بدعت باید متوقف شود“، در تشریح تشدید این اختلافات، مطرح شدن آنها در ”تریبون های عمومی“ را نفی و خواستار آن گردیده که این رویه به یک عادت ناپسند تبدیل نگردد. چنین نگرانییی را می توان در سرمقاله ۳ شهریور این روزنامه نیز مشاهده کرد. رجانیوز، ۲۹ شهریور، در مطلبی با عنوان: ”اختلاف تمام نشدنی قوا علی رغم نهیب صریح رهبر انقلاب“، در تشریح این فرآیند به طور تلویحی احمدی نژاد را مورد انتقاد قرار داده که در مصاحبه با روزنامه “ایران“، بهانه برای دامن زدن به این اختلافات را فراهم آورده است. اما روزنامه کیهان که با متهم کردن دیگران به بدعت گذاری، آنها را مورد انتقاد قرار داده است، عنان اختیار از دست داد و در سرمقاله ۲۹ شهریور این روزنامه، به قلم حسین شریعتمداری، سخنان احمدی نژاد قبل از سفر به نیویورک در باره تجلیل از کوروش را به شدت مورد حمله قرار داد تا این واقعیت را به اثبات برساند که این بدعت گذاری شامل خود همین روزنامه نیز گردیده و نشان دهنده این مهم است که اختلافات مزبور به نقطه غیر قابل بازگشت رسیده است. سرمقاله کیهان ، ۱۱ مرداد، با اشاره به همایش ایرانیان خارج از کشور که توسط رحیم مشایی برگزار شد، با حمله تند به این همایش و برگزارکنندگان آن، به طور غیر مستقیم به احمدی نژاد تاخت. این بدین معنی است که در طول یک ماه و نیم گذشته سرمقاله های متعددی از این روزنامه، متوجه حمله به شخصی شده است که قرار بود تمام قد از آن حمایت به عمل آید. احمدی نژاد قبل از سفر به نیویورک، در یک مصاحبه تلویزیونی و سپس در گفتگو با روزنامه ایران، بار دیگر به مسایلی اشاره کرد که مورد مناقشه جناح های درون حکومتی بود. سخنان احمدی نژاد آن جایی هشدار دهنده است که نقش مجلس در امور سیاسی را تنزل میدهد و بر برتری قوه مجریه صحه میگذارد. این همان مجلسی است که بیشتر اعضای آن توسط شورای نگهبان دستچین شده اند و در جریان تقلب انتخاباتی، به نفع احمدی نژاد موضع گیری کردند. هفته نامه “صبح صادق“، ۲ شهریور، بدون اشاره به سخنان احمدی نژاد، در مطلبی به آیت الله دستغیب حمله کرده و در مطلبی دیگر به سخنان رفسنجانی مبنی بر نگرانی نسبت به تحریم ها پرداخته و نوشت: “وی بر خلاف دیگر مسئولان کشور که تحریم ها را مانع جدی در برابر اراده ملت نمی دانند، نسبت به تاثیر تحریم ها ابراز نگرانی کرد.“ مطلب در ادامه، نقل قول هایی را از آنچه که رسانه های ضد انقلاب و رسانه های غربی نامیده است، میآورد و می نویسد که، این رسانه ها که همواره در تلاشند تا تحریم های ضد ایرانی را تاثیر گذار جلوه دهند دست به کار شدند و گفته های آقای هاشمی را به عنوان تایید ادعاهای خود تعبیر کردند. همزمان با این موضع گیری های حذفی، ما شاهد نوعی دیگر از گرایش در بین ”اصولگرایان“ نسبت به اصلاح طلبان هستیم. بادامچیان، در مصاحبه با خبرگزاری مهر، ۲۱ شهریور، معتقد است مجازات ”سرانه فتنه“ لازم نیست، و در ادامه میافزاید:“ چرا باید اصرار داشته باشیم کسی مجازات و محکوم شود. امروز وضعیتی برای سران فتنه در بین اجتماعات مردم بوجود آمده است که خودشان نمی توانند بیرون بیایند و مورد تنفر عمومی نسبت به اعمال و مواضعشان قرار دارند.“ وی در جایی دیگر در جواب این سوال که، چرا از نیروهای مؤتلفه در دولت نهم و دهم استفاده نشد، می گوید:“ مؤتلفه در جریانات گوناگون کشور در مراحل و دوره های تاریخی مختلف از جمله دوران سازندگی نقش بسزایی داشته است و در دولت نهم و دهم نقش حزبی خود را حفظ کرده اما اینکه در دولت حضور داشته باشیم، نه.“ وی در ادامه، استفاده نکردن از نیروهای مؤتلفه را از طرف دولت نامطلوب قلمداد کرده است. مرتضی نبوی، در مصاحبه با خبر آنلاین، ۱ شهریور، در رابطه با اصلاح طلبان می گوید:“ واقع بینی حکم می کند که آنها قابل حذف شدن نیستند، ممکن است برای بازیابی این جریان زمان لازم باشد ولی بالاخره جریانی که طی سه دهه دارای پایگاه اجتماعی بوده به این صورت قابل حذف شدن نیست.“ محمد نبی حبیبی نیز می گوید:“ عده ای هستند که جزو جریان اصلاح طلبی اند ولی به هیچ وجه به ساختار شکنی روی نیاورده اند که ما معتقدیم نه تنها حزب مؤتلفه بلکه مجموعه اصولگرایان باید با این دسته از اصلاح طلبان ارتباط داشته باشند“ (ایسنا، ۳۰ شهریور). روزنامه “خبر“، ۱۲ شهریور، در مصاحبه با غفوری فرد، عماد افروغ و خوش چهره، دیدگاه های آنها را مطرح کرده که معتقدند اصولگرایان باید به اصلاح طلبان میدان بدهند. همزمان با نشست مجلس خبرگان، آینده رفسنجانی کمابیش مورد گمانهزنی قرار گرفت. احمد خاتمی، در مصاحبه ای که سایت “فردا“، ۲۲ شهریور، آن را منتشر کرده است، این نکته را متذکر میشود که در اجلاس شهریور قرار نیست موضوع ریاست مجلس خبرگان مورد بحث قرار گیرد، اما در ادامه مصاحبه می توان به این ارزیابی رسید که در اجلاس اسفند، وجود چنین بحثی احتمال خواهد داشت. نگاهی به تحولات، نوشتارها و گفتارهای اخیر نشان می دهد که، جناحی در حاکمیت خواستار حذف تمامی رقبا است، جناحی دیگر هیچ گونه امکانی را برای اصلاح طلبان یا ”سران فتنه“ بر نمی تابد، و جناحی دیگر تز مدارا با اصلاح طلبان را به نفع آینده خویش ارزیابی می کند. آن چیزی که در این باره با قاطعیت می توان ابراز داشت این است که، شکاف های موجود، ترمیم ناپذیر گردیده و جناح های سیاسی در صدد هستند یا بر دیگران تفوق حاصل کنند و یا از تفوق دیگران به طور کامل جلوگیری کنند. ادامه این روند، فرسایشی شدن این شکاف ها و اختلافات است که به طور مداوم، به خصوص در طول شش ماه گذشته، ادامه و افزایش داشته است. سوال اساسی و مهم این است که، آیا این روند می تواند همچنان ادامه داشته باشد؟ مسلما ادامه چنین روندی در طولانی مدت پیامدهای بسیار سنگینی برای رژیم ولایت فقیه در بر دارد. رژیم ولایت فقیه در وضعیتی است که پروژه حذف جناح یا جناح هایی باید به مرحله عمل درآید. جناحی که از احمدی نژاد و همفکرانش حمایت می کند به دلیل اینکه خطر بالقوه و اصلی را از طرف مردم ارزیابی می کند، با تحت فشار قرار دادن موسوی و کروبی در صدد است مرحله، سرکوب و حذف را به مورد اجرا بگذارد. این جناح چنانچه موفق شود به این خواسته خویش جامه عمل بپوشاند، برای حذف دیگران مشکل چندانی پیش رو نخواهد داشت. جوان آنلاین، ۲۲ شهریور، در مطلبی با عنوان: ”نیروهای خودسر از ابتدا تاکنون“، اقدامات انجام شده بر ضد کروبی و موسوی را خودسرانه توصیف کرده و چون به فرمان ولی فقیه نیست، قابل دفاع هم ارزیابی اش نمی کند. مسلما چنین موضع گیرییی از طرف ارگان وابسته به سپاه، حاوی پیام های مشخصی است. یکی اینکه ریسک چنین اقداماتی را بسیار بالا ارزیابی می کند و دیگر اینکه نگران از اقدامات نیرویی است که بدون توجه به ساختارهای موجود، فضا را برای یکه تازی در آینده مهیا می کند. بنابراین، سلسله اقدامات اخیر بر ضد موسوی و کروبی باید با حساسیت بسیار بالایی دنبال شود. اگر ما بخواهیم واقع بینانه به مسایل جاری میهن مان نظر بیفکنیم، باید اذعان کرد که، جنایت کاران حاکم هنوز از قدرت سرکوب بسیار بالایی برخوردار هستند. چنانچه این مهم از دید فعالان سیاسی طرفدار مردم با اهمیت تلقی نگردد، پیامدهای خطرناک و زیانباری را متوجه جنبش مردمی خواهد کرد. یک دست شدن حاکمیت، آن هم به نفع هارترین و جنایت کار ترین جناح، میهن ما را به پرتگاه نابودی و نیستی خواهد کشاند. باید در برابر چنین اقدام خطرناکی که آهسته و پیوسته بر ضد جنبش مردمی، در حال شکل گیری است با تمام قوا به مقابله برخاست. جنبش مردمی این توان و پتانسیل را دارد و باید با سازمان دهی آن در داخل و خارج از کشور، برنامه های جنایت کاران را با شکست رو به رو کند. نامه مردم 852 روزنه ای به دالان شگفت انگیز تاریخ عوام فریبی، از رضاخان تا احمدی نژاد تاریخ معاصر میهن ما در حرکت پرپیچ و قانونمند خود، شاهد رویدادهای بزرگ و کوچک فراوان و تجربیات پرارزشی بوده که توجه به آنها برای همه مبارزان راه سعادت و ترقی مردم ایران نه تنها سودمند، بلکه لازم و ضرور است. در سرزمین کهن سالی چون ایران، از آنجا که ضعف حافظه تاریخی که معلول گسست هایی است که براثر هجوم و ایلغار بیگانگان و در دوران اخیر نفوذ و مداخله استعماری در پیوند با استبداد، پدید شده و به یک بیماری مزمن و خطرناک فرا روییده، درک صحیح روند تاریخ و نقش نیروهای درگیر آن در هر لحظه مفروض تاریخی یک نیاز، یک اولویت، یک وظیفه ملی و میهنی است. شناخت تاریخ و به کارگیری تجربیات آن خود سلاح موثری به سود پیشرفت و تکامل مادی و معنوی در پیکار با نیروهای زوال یابنده و میرنده است. از این روست که در دوران کنونی نیز می توان با استناد به برخی تجربیات تاریخی، عیار اقدام ها و سیاست های دولت نامشروع برآمده از کودتا را محک زد. در هفته های اخیر و پس از تبلیغ حساب شده ”مکتب ایرانی“ از سوی عناصری چون اسفندیار رحیم مشایی، باردیگر موضوع تاریخ و هویت ملی و تبلیغ هدفمند دولت احمدی نژاد پیرامون این موضوع به بحث داغ روز تبدیل شده است. حضور رییس دولت کودتا در مراسم پرده برداری از منشور کوروش بزرگ در موزه ملی ایران و حاشیه های آن، بازتاب گسترده ای در رسانه های داخلی یافت. در این مراسم که از قبل و با هدف معین سیاسی برنامه ریزی و تدارک دیده شده بود، احمدی نژاد از کوروش و نقش تاریخی او تقدیر کرده و به صورت سمبلیک برگردن سپاهی هخامنشی و کاوه آهنگر چفیه بسیجی انداخت. این حرکت نمادین معنا و مفهوم مشخص و بار سیاسی معینی را داراست و صرفاً یک حرکت تبلیغی گذرا نبوده و نیست. ستایش ظاهری و دروغین احمدی نژاد از هویت ملی، که در پس آن اهداف سیاسی نهفته، با انتقاد و مخالفت دیگر بخش های کودتاچی رو به رو شد و شاهد بر خورد قلمی میان آنها هستیم. کیهان، ۲۹ شهریور ماه، در یادداشت روز خود به قلم پاسدار شکنجه گر حسین شریعتمداری، دولت احمدی نژاد را به باد انتقاد گرفت و نوشت: ”... درحالی که اسلام عزیز با قرآن، یعنی تنها کتاب آسمانی تحریف نشده و حکمت ها و آموزه های شناخته شده و غیرقابل تردید در میان ما حضور دارد، چرا باید کوروش را جایگزین آن کرده و منشور او را به عنوان الگو به جهانیان معرفی کنیم. ...“ و یا فاطمه رجبی، همسر غلامحسین الهام، که از مدافعان شناخته شده خط فکری باندهای کودتاچی و نیز دولت احمدی نژاد است و کتاب: ”احمدی نژاد معجزه هزاره سوم“ را نگاشته، در مصاحبه با خبرگزاری فارس، ۲۸ شهریورماه، ضمن حمله به احمدی نژاد خاطرنشان می سازد: “معتقدم دولت در یک ورطه هولناک باستان گرایی گرفتار شده است... من بارها گفته ام تا زمانی از احمدی نژاد دفاع خواهیم کرد که بر گفتمان امام زمانی خود تاکید داشته باشد اما اگر او بخواهد بنا به آنچه که آقای بقایی (حمید بقایی مشاور احمدی نژاد) گفته است، کوروش زمان باشد، باید بگویم ما سال هاست که فاتحه کوروش را خوانده ایم چرا که اینجا مملکت امام زمان است. ...“ این هیاهوها برای چیست؟ چرا ”معجزه هزاره سوم“ ناگهان و پس از تحولات سیاسی یک سال اخیر، در ”ورطه هولناک باستان گرایی“ قرار می گیرد؟ جستجو برای یافتن پاسخ مناسب به این پرسش ها ما را به کنه ماجرا و اهداف سیاسی چنین تبلیغات رهنمون می شود. در اینجا ما با یک عوام فریبی شناخته شده در تاریخ معاصر کشور رو به رو ایم. عوام فریبییی به قصد پیشبرد آماج های سیاسی. در حیات یک صد سال اخیر ایران، نمونه چنین عوام فریبی های مشمئزکننده در مقاطع حساس و سرنوشت ساز تاریخی به چشم می خورد. در دوران های حساسی که جامعه نیازمند تحول بوده و کشاکش تعیین کننده میان نیروهای ترقی و پیشرفت با نیروهای ارتجاع و واپس ماندگی و وابستگان استعمار و امپریالیسم جریان داشته، سیاست عوام فریبی و جعل هویت و دستاویز قراردادن وجوه مختلف هویت ملی برای پیشبرد مقاصد سیاسی و فریب مردم به شیوه و روش اصلی دشمنان استقلال و آزادی و حق حاکمیت مردم بدل می شود. به عنوان مثال می توان به دوران رضاخان و محمدرضا پهلوی اشاره کرد. زنده یاد محمد تقی بهار، ملک الشعرای بهار، در کتاب خود ” تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران- انقراض قاجاریه“ در فصل های مربوط به دوران عروج رضاخان و تلاش او برای کسب مقام سلطنت، که از حمایت امپریالیسم انگلیس برخوردار بود، نمونه های شگفت آور و قابل تاملی از سیاست عوام فریبی و جعل هویت برای فریب مردم را بازگو کرده است. اجرای مراسم ”احیا“ توسط رضاخان و اعطای تمثال امیرمومنان یا جشن تمثال حضرت علی از آن جمله اند، که شباهت حیرت انگیزی با انداختن چفیه برگردن سپاهی جاویدان و کاوه آهنگر توسط احمدی نژاد دارد. ملک الشعرای بهار در جلد دوم کتاب خود می نویسد: “... بعد از دوم حمل، در نتیجه آن حرکت دور از حزم و زدن و زندانی کردن مردم، حس طرفیت و عنادی برضد سردار سپه در طبقه سوم (منظور بهار توده های مردم است) بوجود آمد... درج اشعار مرحوم عارف و مقاله مارشال چشه و مقالات ماه و گل و شتر جمازه و غیره در جراید... این حس را بیدارتر ساخته بود... رییس دولت (رضاخان) که مشغول تهیه اسباب کامل برای مقصود آخرین خود بود، ضرری نمی دید که روی خوشی هم به توده های مردم نشان دهد و دستی هم به سر و روی دوستان (هواداران) مدرس بکشد... نمایشهای دیگر هم برای عوام فریبی شروع گردید که ما چند چشمه ای از آن ها را اینجا یادآوری می نماییم... اجرای مراسم احیا، در لیالی متبرکه احیا از طرف اهالی احترامات لازمه نسبت به شعائر اسلامی بعمل آمده... از طرف اداره قشون در میدان مشق چادری برافراشته شده... آقای رییس الوزرا (رضا خان سردار سپه) و اغلب اعضای کابینه و بعضی از روسای ادارات، در شب قبل در میدان مشق حاضر و در موقع، قرآن برسر شرکت جستند... اتفاقا در زمان تصدی وزارت جنگ آقای سردار سپه نیز دیده بودیم که ایشان شب عاشورا با پای برهنه، و جمعی از همگنان با دسته های شمع چهل و یک منبر را بر طبق سنت و عادات توده ملت طی کرده... هنگام ورود دسته معروف چاله میدان که یک دوره تراژدی واقعه کربلا را تا ساعات بعد از قتل و آتش زدن مجسم می ساخت... باز وزیر جنگ (سردار سپه) در مقابل یکی از چادرها ناظر ختام عمل دسته چاله میدان گردیده و به سردسته ها خلعت داد و تشویق کرد... یکمرتبه دیده شد که باردیگر، عادات دیرینه و مراعات افکار عامه و یک حالت مرتجعانه صریحی از طرف ایشان (رضاخان) عود کرده، قضیه لیالی احیا و از آن بالاتر داستان تمثال که اسباب استهزاء جراید متجدد اقلیت گردیده بود، بروز و ظهور نمود.... ” اینکه تا چه حد این فریبکاری و عوام فریبی با رفتار و سیاست احمدی نژاد (با تفاوت های تاریخی مشخص ناشی از سطح رشد جامعه ایران) در صحنه سیاسی امروز قابل مقایسه است را به خوانندگان واگذار می کنیم. ملک الشعرای بهار در ادامه به جشن اعطای تمثال امام اول شیعیان اشاره می کند که بی شباهت به پرده برداری از منشور کوروش بزرگ و انداختن چفیه برگردن کاوه آهنگر نیست. بهار ادامه می دهد:“ روز جمعه ۱۷ خرداد، رییس الوزرا از وزرا و معاونین و روسای ادارات و گروهی از مردم در باغشاه دعوتی کرد و جشنی گرفت و این جشن (بزرگ) به شادی ورود تمثال مولای متقیان بود... حج اسلام ... که عازم نجف بودند... در حین بازگشت تمثالی از مولای متقیان، علی علیه السلام تدارک دیده، به نام علمای اعلام آن را... به افتخار رییس دولت (سردار سپه) تقدیم معظم له نمایند.. روز مزبور جشن تمثال برپا شد... جشن با صرف شیرینی برگزار شد و از همه عجیب تر این که شتری در جلو تمثال قربانی گردید و مضمون به دست جراید فکاهی اقلیت داد... این تظاهرات که گفتیم اساسی نبود. سردار سپه آن مرد ساده و ملی پایبند سنن و عادات قدیم نبود... برای او شکی نبود... تا رجال صاحب نفوذ زنده اند، محالست او بتواند صاحب اختیار مطلق ایران گردد. پس با این وصف بر کسی که او را از نزدیک می شناسد جای تردید باقی نیست که این نمایشها صوری است و می خواهد مردم را و اگر بشود روسای ملت و علما و اصناف و تجار را فریب دهد ... ”[ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران- انقراض قاجاریه ، جلد دوم، صفحات۹۱ – ۹۶ ]. نمونه و مثال دیگر مربوط به دوران محمدرضا پهلوی و عوام فریبی مشابه است. محمد رضا پهلوی که با برپایی جشن دوهزار و پانصد ساله ریاکارانه خود را ادامه دهنده راه کوروش بزرگ می خواند و داد سخن می داد: ”کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم“، در سال های پایانی حکومت استبدادی خود و با اوج گیری بحران سیاسی به عوام فریبی دیگری دست یازید. استاد ارجمند و گرانمایه محمد ابراهیم باستانی پاریزی در اثر دقیق و خواندنی خود به نام: ” کلاه گوشه نوشیروان“ در پژوهش های ژرف و همواره جذاب خویش، به این نکته اشاره می کند که در اواخر سلطنت محمدرضا پهلوی کوشش می شد برای فریب مردم و نجات از بحران، با جعل و دروغ پردازی، هویت نوینی برای خانواده سلطنتی با هدف سیاسی مشخص تراشیده شود. استاد باستانی پاریزی از جمله می نویسد: “... در مملکت ما، تاریخ سلسله های بزرگ با روحانیت پیوند خورده است... هیچ خاندانی در تاریخ ایران قدرت نیافته اند، مگر آنکه به صورتی خود را پیوند زده باشند با عالم روحانیت، و نسبت عترت، و این امری است که حتی در همین اواخر- و آخرین سلسله های سلطنت - هم می خواست انجام شود، پیوند هم زده شد، منتهی به قول باغبانها، از بس پر زور بود، ”پیوند پراند“ ... بعض روزنامه ها که نسبت بعضی (خانواده پهلوی) را سال ها پیش به پارتیان و ناطقین به فهلویات رسانده بودند، به فکر تجدید نظر در نظر خود افتاده، نسبت آن قوم را به ابناء محمدی... اعلام کردند. ...“ درکتاب مذکور برای تایید این نظر تصویری از مجله خواندنی ها، شماره ۱۸ سال ۲۸، منتشر شده که در آن از جمله می خوانیم:“ ولیعهد ایران (رضا پهلوی) از ابناء محمدی و سلاله هاشمی است. مثل اینکه تقدیر چنین خواسته تا هر چه شاهنشاه می کنند بی سابقه و بکر و در جهت منافع مادی و معنوی ملت باشد: زیرا به حکایت تواریخ متقن از صدر اسلام تاکنون سابقه نداشته تا یکی از ابناء محمدی و سلاله هاشمی به ولایتعهدی این کشور برگزیده شود و باز برای اولین بار است که ولیعهد گرامی ایران از طرف پدر عظیم الشان خود به نژاد پهلوی و از ناحیه علیا حضرت فرح شهبانوی ایران به محمد بن عبدالله پیغمبر مقدس اسلام و مربی بشریت منسوب می شوند...“ [ کلاه گوشه نوشیروان، صفحات ۳۸۴، ۳۸۵ و ۳۸۷ ]. ظاهرا اینک نیز احمدی نژاد با تبلغ مکتب ایرانی و کوروش بزرگ برای تقویت موقعیت خود به چنین پیوندی نیازمند گردیده است. هنگام گذر از دالان تاریخ و نگاه به گذشته، این سیاست های عوام فریبانه را در می یابیم که اتفاقا در لحظات حساس تاریخی از سوی ستمگران و مرتجعان برای فریب مردم و پیشبرد مقاصد سیاسی اتخاذ و اجرا شده و می شود. تاریخ تصویر روشنی در برابر ما گشوده است. نقطه اشتراک و اتصال نمایشات عوام فریبانه میان ”جشن تمثال” رضاخان با ”پرده برداری از منشور کوروش بزرگ“ از سوی احمدی نژاد، در کجاست؟ برای پاسخ به این پرسش لازم نیست راه دشواری پیموده شود، کافی است به تجربه و درس های تاریخ نظری بیافکنیم. نامه مردم 852 رفیق هانیبال الخاص، انسان، نمادِ هنرمند مردمی ، ابداعگرِ برجسته نقاشی معاصر ایران، درگذشت این هنرمند مردمی و فرهیخته خدمت های ارزندهای به هنر و ادبیات میهن ما، به ویژه نقاشی معاصر، انجام داد. بی شک کار او صفحه های درخشانی در تاریخ هنر ایران رقم خواهد زد. یادش گرامی باد. رنگهایش ناپیراسته، تند و خاماند ، به رنگآمیزی نقاشی کودکان، یا وَنگوگ، میمانند، و به لحاظ موضوع هم همان گونه: صریح، بیپیچیدگی و فَهما، یکراست برآمده از متن زندگی. در برابر تابلو هایش که میایستی، روشنی و گرما هجوم میآورد: آفتابی دوباره بر تو میتاباند، گفتی از روزنه خصیصه های انسانیاش: رفاقت، یکرنگی، و مردمدوستی. جز به طنز سخن نمیگفت – بافت کلامش طنزآمیز بود ـ اما طنزی شادیآور و آموزنده. داستان ( ”تکنی کالر جو“) و نقد هنری مینوشت (چهار سال در کیهان)، ترجمه میکرد، به آسوری و انگلیسی(حافظ، رستم و سهراب فردوسی، عشقی، ایرج میرزا، پروین اعتصامی، و جز اینان). و این غیر از آموزش نقاشی به کودکان و بزرگسالان بود که سی و پنج سال بدان مشغول بود: در هنرستان، دانشکده هنر های زیبا، و جز این جاها. اما عشق و اشتغال اصلیاش نقاشی بود. ... این اصلا غلطه، به نظر من، تفکری که هنرمند خودش را در جای بالاتری و دور از حرکت مردمی قرار بده و خودش را فراتر در زمان بسنجه؛ و اینکه خدمت به سیاست خیانت به هنر است بسیار فلسفه منفی و غلطی است... یک امکان کوچکی هم برای[به] مثبت انجامیدن اش[اگر] باشد باید انجام بدهد رهگذری در پیادهرو اگر بودی، و آدرسی از او میپرسیدی، حتی آدرس را هم اگر نمیدانست، تو را راضی و خندان راهی جستجوی بیشتر میکرد، و با خود میگفتی: چه مردم خوبی بین هموطنان ما پیدا میشوند، بی آنکه به ذهنت خطور کند که او از هنرمندان پرآوازه میهن ماست. در باره گرایشاش به حزب گفت: ”خیلی دیر به این شکوفایی رسیدم، مقصودم از شکوفایی اینکه فهمیدم دو جبهه بیشتر نیست، باید یکیش را انتخاب کرد....“ و در باره تأثیر زنده یاد رفیق طبری در این انتخاب گفت: “... این همان تلنگری بود که طبری به من[زد]، گفت که با تمام میل باید در خدمت این تفکر باشم“ (سایت جرس، نوا و نما، اول مهر، مصاحبه با هانیبال الخاص، در ۳ بخش). او گفت:“ در آینده هم هیچ خجالتی من از بابت کارهایی که بر دیوار سفارت کردم یا بر بعضی بوم های بزرگ کشیدم” ندارم. پس از یک بار لغو مراسم بزرگداشت از سوی سازمان میراث فرهنگی، و عدم حضور میزبانان در بار دوم، و بررغم آن، ادامه مراسم از سوی دوستداران این نقاش نامی، او را بر آن داشت تا بگوید:“ صد در صد بدانید دلسوزی من برای کسی است که شصت سال نقاشی کرده است... اگر من در اروپا شصت سال نانوای موفقی بودم، احتمالا در بزرگداشت من دکانی با تنوری زیبا برای پختن نان به من میدادند. خدا را شکر که من زیرزمینی برای زندگی دارم. اما بهترین جایزه برای من نگاههای گرم و مهربان شماهایی است که به نمایشگاه من میآیید و مرا میشناسید.“ انقلاب در موزه هنرهای معاصر (در واقع سانسور آن)، نقاشی روی دیوارهای دانشگاه تهران و مدارس جنوب شهر- همگی در همگامی با انقلاب مردم میهنش - گفت:“ از همان اول گفتم قسمت اول انقلاب را میکشم.“ سهم اش را از دیوار سفارت برای نقاشی، به ترسیم دهات، فقر، توده های دهقانی و کارگری و دیگر قشرهای زحمتکش ایران اختصاص داده بود که تأکیدی برنقش و سهم اصلی مردم در انقلاب بود [رفیق الخاص میگفت: در حال نقاشی روی دیوار بودم که زنی چادری همراه پسر کوچولویش آمد و گفت: این خیلی دوست داره عکسش رو دیوار باشه. من هم به پسرک گفتم بایست و مشتت را بالا ببر. و او را جزو کمسال ترین نسل انقلابی روی دیوار کشیدم]. در بخش دیگر دیوار، که شخص دیگری نقاشی میکشید، تأکید بر مراسم عبادی بود. هنرمند ارجمند میهن ما بیان این نظر را لازم میدید: ”ما در آن زمان با این صمیمیت در خدمت پیشبرد مقاصد انقلابی شما بودیم و شما با ما این جور تا کردید.“ این دیوارنگاره ها که مظهر ابراز احساسات یک هنرمند نسبت به فرو پاشی استبداد شاهی، و نماد صلحآمیزترین، مدنی ترین و انسانی ترین نوع اعتراض به دخالت های یک قدرت بزرگ خارجی در روندهای داخلی میهناش بود، پس از یک سال زیر پردهیی از رنگ سفید قرار داده شد، نه توسط ”عوامل امپریالیسم“، بلکه از سوی به اصطلاح ”ضد امپریالیست“ هایی از نوع دولت کودتایی کنونی. ” . . . به مدارس جنوب شهر میرفتیم... شاگردهای کوچولوی زیادی نشسته بودند روی زمین و ما یک دیوار بزرگ را نقاشی میکردیم، و با سکوت، همه[ در] سکوت، ما را تماشا می کردند... عکس های خیلی قشنگی دارم وسط بچه های کله تراشیده جنوب شهری [که] بغلمان کرده اند و جلو تابلو ایستاده ایم.“ رفیق زنده یاد الخاص با کار دیوار نگارهها، هدفی عامتر از ابراز نظری صرفا سیاسی در آن پی میگرفت. او به دنبال یافتن راهی برای بردن هنر نقاشی نو ایران در منظر مردم بود. او میگفت: “متأسفانه یکی از بدبختی های یک هنرمند اینه که وقتی میاد نقاشی های طبقه کارگری میکنه اینو باز خود کارگر قبول نداره و باز بورژوا بش توجه میکنه یا میاد میخره. گفتیم چکار کنیم که هنرمون مستیقما به عموم مردم برسه، اونا که نمیان برن موزه یا نمایشگاه گروهی تماشا کنن، اصلا نمایشگاه برو نیسن. ما بیائیم روی دیوارها اینارو [آثار هنری نقاشی را] گنده کنیم مثل سینما، و مردم ضمن اینکه میرن نامه هاشون رو پست کنن و [یا] وقتی میرن سر کار اینارو ببینن، توی راه تو دیوارها [وقتی] نقاشی خوب ببینن، در معرض دیدشون قرار بگیره، سطح شناختشون از هنر نقاشی خود به خود ارتقا پیدا [می] کند. من به این کار عقیده دارم.“ (سایت جرس، همان). این هنرمند مردمی و فرهیخته خدمت های ارزندهای به هنر و ادبیات میهن ما، به ویژه نقاشی معاصر، انجام داد. بی شک کار او صفحه های درخشانی در تاریخ هنر ایران رقم خواهد زد. یادش گرامی باد. نامه مردم 852 غرفه ”نامه مردم“، در هشتادمین جشنواره “اومانیته“ همبستگی پرشکوه بین المللی با مبارزات برحق مردم ایران برای: صلح، آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی ”پاتریک لوهیاریک“، سردبیر اومانیته و عضو پارلمان اروپا، در مراسم افتتاحیه رسمی اومانیته: من به هیئت نمایندگی حزب توده ایران که برای آزادی و دموکراسی در ایران مبارزه می کند، خوش آمد می گویم. * حضور بی وقفه و پر هیجان صد ها هوادار و علاقمند به سیاست ها، مواضع و فعالیت های حزب در غرفه، و بحث های زنده و مسئولانه در رابطه با سمت و سوی مبارزات اعتراضی مردم * بازدید هیئت های نمایندگی احزاب کمونیست - کارگری از تونس، مراکش، انگلستان، هندوستان، عراق، لبنان، بلژیک ودیگر حزب های برادر، از غرفه “نامه مردم“ حضور هیئت های نمایندگی سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت، سازمان اتحاد فدائیان، و حزب دموکرات کردستان در غرفه “ نامه مردم“ صدها هزار تن از شهروندان و ترقی خواهان فرانسه و دیگر کشورها، در روزهای ۱۹ - ۲۱ شهریور ماه، سرود خوانان و امیدوار به آینده جهان، جشن سالانه روزنامه ”اومانیته“، روزنامه حزب کمونیست فرانسه، را پر رنگ تر از سال های گذشته در پارک شهرک ”کورنوو“ در حومه پاریس، پایتخت فرانسه، برگزار کردند. حضور پر جنب و جوش جوانان در همه عرصه های فعالیت فستیوال، امسال نیز کاملاٌ برجسته و مشخص بود. فستیوال اومانیته امسال هم به دلیل کارزار وسیع جنبش کارگری فرانسه بر ضد دولت راستگرا و نولیبرالی نیکلای سارکوزی، و هم به دلیل مقارن بودن با هشتادمین سالگرد انتشار روزنامه ”اومانیته“، جوش و خروش ویژه ای داشت. حضور غرفه های متعدد، برپا شده از سوی ساختارهای حزب کمونیست و اتحادیه های کارگری فرانسه، و بحث ها و جلسات وسیع مناظره بین نمایندگان نیروهای چپ فرانسه، انعکاس دهنده این جو مبارزه جویی بود. شعارها، سخنرانی ها و گفتگوها بر سر چگونگی تشکیل اتحادهای وسیع تر نیروهای چپ یا در رابطه با کارزار برضد سیاست دستبرد به دستاوردهای زحمتکشان فرانسه و یا در رابطه با ضرورت دفاع از صلح و مخالفت با جنگ و نظامی گری دور میزد. طبق سنت همه ساله، مراسم رسمی افتتاحیه ”دهکده بین المللی“ روز شنبه با حضور هیئت های نمایندگی احزاب برادر، هیئت های دیپلماتیک مدعو، و اعضای رهبری حزب کمونیست فرانسه برگزار شد. ”پاتریک لوهیاریک“، سردبیر اومانیته، در سخنرانی همه جانبه ای، بینش حزب کمونیست فرانسه و نشریه تاریخی آن را در قبال مسائل مختلف جهانی و داخلی مورد بررسی قرار داد. او که قبل از شروع مراسم رسمی با هیئت نمایندگی حزب توده ایران ملاقات کرده بود، در آغاز سخنرانی خود از تریبون مراسم رسمی اظهار داشت: ”من به هیئت نمایندگی حزب توده ایران که برای آزادی و دموکراسی در ایران مبارزه می کند، برای حضور در فستیوال اومانیته خوش آمد می گویم.“ او سپس خطاب به حضار گفت: ” اینجا، دهکده جهانی، جایگاه ابراز همبستگی بین المللی فعال، از آنِ شماست. امسال پنجاهمین سالگرد استقلال آفریقا از سیستم استعماری، یا بهتر بگویم، مبارزه مردم آفریقا برای آزادی کامل از سلطه امپریالیسم را گرامی می داریم... بعد از برده داری و استعمار، استعمار نو، اگرچه با چهره ای تازه، همچنان ادامه دارد... زمان آن رسیده است که با صدای رسا بگوئیم استثمار کارِ انسان ها و طبیعت از سوی عدهیی قلیل، راه به جائی نمی برد، و با صدای بلند بگوئیم که نیاز به روش تولیدی نوین، اجتناب ناپذیر است... به منظور اجرای عدالت اجتماعی و محیط زیستی لازم است که مواد غذائی، آب، انرژی، کار، آموزش، فرهنگ، سلامتی، حمل و نقل، و حتی پول بانک ها در حُکمِ ارزش های بشری در نظر گرفته شوند... آری، برای ایجاد دنیائی دیگر، دنیای عدالت اجتماعی، محیط زیستی، آزادی و صلح متحد شویم. برای اروپایی مردمی، در راه صلح و خلع سلاح، اروپائی که بپذیرد جنگ عراق با دروغ قرن تحمیل شده است و جنگ افغانستان به بن بست رسیده است متحد شویم... اروپا باید به طور ثمر بخشی برای امنیت و صلح در خاور میانه کوشش کند. زمانی که رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد شروع مذاکرات بین رهبران اسرائیل و فلسطین را می دهد، نگران سکوت نهادهای اروپائی هستیم. آیا نباید تمام امکانات را به کار گرفت تا این بار این مذاکرات وهم و خیالی از برای گذراندن وقت نباشد؟“ “ سردبیر اومانیته آنگاه خواستار آزادی ”مروان برقوتی، رهبر فلسطینی از زندان اسرائیل شد. او سخنرانی پرشور خود را با اعلام اینکه: ”جشن ما جشن آزادی است. آزادی برای روزنامه نگاران در بند در ترکیه، در آمریکا. آزادی برای زنان ایرانی از جمله سکینه و شیوا و نجاتشان از مرگ... ” به پایان رسانید. محوطه وسیع دهکده جهانی که غرفه های متنوع نیروهای سیاسی چپ و مترقی از سراسر جهان را در خود جای داده بود، در حقیقت نمادی چشمگیر از ارکستر هماهنگ و دلنشین صلح طلبان و ترقی خواهان جهان بود که دوستی خلق ها و همبستگی بین المللی را تجلی می داد. فعالیت غرفه های عظیم کشورهای سوسیالیستی و مترقی، از جمله کوبا، چین، ویتنام، ونزوئلا و بولیوی، که با غذاها و موسیقی ملی، و ارائه اطلاعات متنوع در باره سرزمینشان از مراجعه کنندگان پذیرایی می کردند، نمایشگر مبارزه تحسین برانگیز خلق های این کشورها برای ادامه راه ساختمان یک جامعه یی عادلانه تر بود. همچون سال های گذشته، غرفه حزب توده ایران که با پلاکاردها، پوسترهای افشاگر در رابطه با رخدادهای کشور، شعار های اصلی حزب و تصویر رهبران جنبش کمونیستی ایران تزئین شده بود، محل حضور و پذیرایی از صدها هموطن ایرانی ساکن فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی بود. ده ها عضو و هوادار حزب در کنار ارائه غذاهای سنتی ایرانی، با توزیع اعلامیه ها، نشریات و مطبوعات حزب به زبان های فارسی، فرانسه و انگلیسی در بین مراجعه کنندگان، آنان را در جریان تحلیل و نظرهای حزب توده ایران درباره تحولات کشور می گذاشتند. بر میز نشریات غرفه نامه مردم، ده ها جزوه و تراکت های توضیحی به زبان فرانسه در رابطه با سیاست های رژیم و دولت کودتا، آشنایی با حزب توده ایران، تاریخ و نوشتارهای آن، و نیز ضرورت مبارزه متحد برای تغییرات پایه ای در کشورمان، ارائه میشد. هیئت های نمایندگی احزاب کمونیست- کارگری از کشورهای مختلف، از جمله تونس، مراکش، انگلستان، هندوستان، عراق، لبنان، بلژیک و دیگر حزب های برادر، از غرفه نامه مردم بازدید کردند و با هیئت نمایندگی حزب مان در رابطه با تازه ترین تحولات ماه های اخیر، تحلیل حزب از مسیر و ماهیت این تحولات تازه، و چگونگی گسترشِ همبستگی با جنبش مردم میهن مان به گفتگو نشستند. بازدید نمایندگان احزاب و نیروهای مترقی و چپ افغانستان از غرفه “نامه مردم” و بحث و گفتگو با نمایندگان حزب توده ایران در رابطه با تحولات خونین افغانستان، کوشش های نیروهای مترقی و چپ افغان برای ایجاد یک جنبشِ متحد چپ در جریان فستیوال، از گوشه های جالب توجه جشنواره اومانیته بود. امسال به همه هیئت های نمایندگی احزاب برادر حاضر در فستیوال پوشه ای حاوی آخرین نشریات توضیحی حزب توده ایران به زبان های فرانسه و انگلیسی تقدیم شد. در طول ۳ روز جشنواره ، بحث های زنده و مسئولانه با صد ها هموطن ایرانی که خواهان اطلاع دقیق از جزئیات تحلیل حزب از سمت و سوی مبارزات اعتراضی مردم بودند، در غرفه نامه مردم لحظه یی پایان نگرفت. هیئت های نمایندگی سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت، سازمان اتحاد فدائیان، و حزب دموکرات کردستان نیز از غرفه نامه مردم بازدید کردند، و در رابطه با تحولات کشور با رفقای مسئول غرفه گفت و گو کردند. هیئت نمایندگی حزب توده ایران، در طول مدت برگزاری جشنواره، به دعوت حزب های شرکت کننده و نیز حزب کمونیست فرانسه، در چندین جلسه سیاسی شرکت کرد. در جلسه یی که روز ۱۹ شهریورماه در غرفه اصلی شورای ملی حزب کمونیست فرانسه و با حضور نمایندگان احزاب برادر برگزار شد، رفیق ژاک فتح، مسئول امور بین المللی حزب کمونیست فرانسه، تحلیل جامعی از شرایط جهان و ضرورت توسعه همبستگی بین المللی ارائه داد. او با تشریح شرایط حاکم بر جهان در بیست سال گذشته و متعاقب فروپاشی دولت های سوسیالیستی در اتحاد شوروی و اروپای شرقی، به کوشش های نولیبرالیسم برای کنترل جهان سخن گفت و اظهار داشت: ”برپا ساختن یک جهان مبتنی بر عدالت و دموکراسی بدون مستحکم ساختن روابط بین المللی بین نیروهای مترقی و سوسیالیست ممکن نخواهد بود... امروز شاهد این هستیم که امپریالیسم با نیرویی خشن در حال تهاجم است.“ جشنواره رنگارنگ و مترقی کمونیست های فرانسوی پس از سه روز فراموش نشدنی کار و فعالیت و شادمانی، بحث و تبادل نظر، و نیز توافق بر سر پیشبرد مبارزه در راه صلح و سوسیالیسم، با گردهمایی عظیم طرفداران حزب کمونیست و خوانندگان “اومانیته“ به پایان رسید. روز یکشنبه، در برابر ده ها هزارنفر از شرکت کنندگان جشنواره، که در میدان بزرگ اجتماعاتِ پارک جمع شده بودند، پیر لوران، رهبر جدید حزب کمونیست فرانسه، فراخوان برای مبارزه متحد چپ فرانسه را اعلام کرد: ”ما شاهد دگردیسی جهان هستیم. زمانی که سرمایه داری ادعا میکرد که به پایان تاریخ رسیده ایم به سر آمده است. به تمدنی دیگر نیاز داریم... به همین دلیل است که مبارزات چند ماه اخیر در فرانسه چنین توانی گرفته است. نقاب از چهره حاکمیت برداشته شده، و در هر صورت، هیچ چیز مثل سابق نیست و برگشتی هم وجود ندارد. باید اکنون با هم تاریخ را بنویسیم. ۱۵ و ۲۳ سپتامبر در خیابان، باید از ۷ سپتامبر پر توان تر باشیم... ما باید با هم پیمانی روشن و بدون ابهام ببندیم که نیروهای چپ به اجرا درآورند. ما همه می دانیم که چپ هنوز در سطحی که مبارزه می طلبد قرار ندارد. به این خاطر است که حزب کمونیست فرانسه، حزب چپ و اتحاد چپ، ساختار یک جبهه چپ را بنا کردند... تمامی انرژی مان را برای جهشی تازه بسیج خواهیم کرد. آری، اتحاد مردمی برای ارضای نیاز انسان ها، جامعه ای با آزادی های نوین، اتحاد مردمی برای اجرای برابریِ حقوق و توزیع عادلانه ثروت. از تک تک شما که در این بسیج عمومی شرکت دارید می خواهم که تمام انرژی خود را به کار گیرید. می توانید روی حزب ما برای رسیدن به آرزویمان حساب کنید.“ نامه مردم 852 یاد احمد اعطا (احمد محمود)؛ نویسنده و انسان ترازنو ”دیکتاتور بزرگ میدانست که اگر جنگ ستیزانه بودن رمان محمود را بهانه نکند و حقیقت تودهای بودن این بزرگ ترین رماننویس زمانه را بر زبان آورد ـ آنگاه ـ انبوه شیفتگان داستانها و شخصیت سترگ و دگرخواه نویسنده، به حزبی که فرزندانی از اینگونه را در دامان فرهنگ پرور خود میپرورد، با نگاهی مهرآمیزتر مینگرند....“ احمد عطا( احمد محمود) (اهواز، ٤ دی ١٣١٠ـ تهران، ۱۲ مهر ١٣٨١) پرواز در ”مدار صفردرجه“ پردهی اول) در رمان رئالیستی ـ سوررئالیستی (رئالیسم جادویی!) ”پاییز پدرسالار“ نوشتهی گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی، فرازی است که با همهی کوتاهیاش به کوهی وهمگین میماند و نشان میدهد دیکتاتورها در هر بزنگاهی از زمین و زمان چه شگفتگونه شبیه هماند: آنجا که دیکتاتورِ نمادین آمریکای لاتین از کسی میپرسد: ”ساعت چند است؟“ و مردکی چاپلوس و فرومایه، چار ـ هرزگندِ دهاناش را میگشاید که ساعت چند است؟ ”هرساعتی که شما بخواهید ژنرالِ من!“ پردهی دوم) در پهنهای دورتر اما چاپلوسی دیگر در گوش دیکتاتور بزرگ خوانده است که این یک، ماکسیم گورکی و شولوخف ایران است؛ گرچه برجستهترین رمانپرداز امروز ایران است، اما جایزهی بیست سال شیوانگاری (ادبیات) داستانی کشور، زیبندهی او نیست! آخر رهبر معظمِ من! میدانید که او تودهای است... و دیکتاتور بزرگ ابرو درهم کشیده و به مردک فرومایه و دیگر چاپلوسانِ گرداگرد خود گفته بود پس ما کِی از دستِ این تودهایها راحت خواهیم شد؟! شــاه تــرکان ســخن مدعیــان میشــنود شرمی از مظلمهی خون سیاووشاش باد ”حافظ“ پردهی سوم) ”فرموده بودید جشنواره متوقف شود؛ با شما... دربارهی نویسندگان صحبت کردم... خوشبختانه دربارهی نوزده نفر راضی شدید و پذیرفتید که جایزه بدهیم. تنها نقطهی مقاومت شما، مدار صفردرجه احمد محمود بود که ... به عنوان رمان برگزیدهی بیست سال ادبیات داستانی انتخاب شده بود. و من هیچگاه نگاه بهتزده و غمآلود احمد محمود را از یاد نمیبرم... فرمودید این رمان، ضد جنگ است. گفتم مگر شما ضد جنگ نیستید؟! جنگ، یک شر ناگزیر است و نه یک خیر لازم...“ (از نامهی سرگشادهی عطاءاله مهاجرانی، وزیر فرهنگ و ارشاد زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی). پیش درآمد) دیکتاتور بزرگ میدانست که اگر جنگ ستیزانه بودن رمان محمود را بهانه نکند و حقیقت تودهای بودن این بزرگ ترین رماننویس زمانه را بر زبان آورد ـ آنگاه ـ انبوه شیفتگان داستانها و شخصیت سترگ و دگرخواه نویسنده، به حزبی که فرزندانی از اینگونه را در دامان فرهنگ پرور خود میپرورد، با نگاهی مهرآمیزتر مینگرند. در فیلم رشک برانگیز و انسانگرای فرانچسکو رُزی ”مسیح هرگز به اِبولی نیامد“ ـ ١٩٧٢ (Cristo Fermato a Eboli)، یک پزشک دگراندیش ایتالیایی به شهرکی بختباخته و دوردست در جنوب کشور تبعید میشود. به تنگنایی گویی در تها راه (انتهای) جهان هفت عنصری که دهها دگراندیش ـ و بیشتر از همه کمونیستها ـ را در خود فشرده است. جنگ پایان میگیرد، موسولینی فاشیست سرنگون میشود و فرمان آزادی تبعیدیها به اِبولی میرسد. فرمانی اما با یک تبصرهی ویژه: همه آزادند مگر کمونیستها. به یادآوریم که در سپیده دم پیروزیِ انقلاب ایران نیز، یک دولتمرد بلندپایه ”نوید“ داده بود که همهی گروههای سیاسی آزادند مگر تودهایها! سرانجام دیکتاتور بزرگ هم گفته بود همه جایزه بگیرند مگر این نویسندهی تودهای! گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتام گر به آب چشمهی خورشید دامن تر کنم ”حافظ“ زیست نامهی کوتاه) اهواز، چهار دیماه ١٣١٠: زایش نویسندهی انسانگرای و مردمی از پدر و مادری دزفولی. از این دیدرس، بیشتر خود را یک دزفولی میدانست تا اهوازی؛ هرچند، قلب جهان در سینهاش میتپید. بازتاب نگاه مهرآمیزش به دزفول (دژپیل)، در داستانهایش موج میزند: بیشتر واژهها و گویهها (اصطلاحاتِ) بومی دزفولی را به ویژه میشود در رمان شورانگیز و ناهمتای همسایهها و نیز در مدار صفردرجه وی دید. نیز کاراکتر نعمت در غریبهها و پسرک بومی برگرفته از یک ستیهندهی دزفولی ـ نعمت علائی ـ است که در سال ١٣٢٣ به دست یک ناشناس ترور شد. در اهوازبود که دورهی دبستان و دبیرستان را پینوردید و به دانشکدهی افسری ارتش و سپس به سازمان افسران حزب تودهی ایران پیوست. کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ اما اورا نیز به همراه انبوهی دیگر از افسران تودهای به زنجیر کشید. رفته رفته بسیاری از این افسران آزاد شدند مگر سیزده نفر که محمود یکی از آنها بود: رژیم کودتا بر کسانی که نه توبهنامه پی مینگاشتند (امضا میکردند) و نه از در همکاری برمیآمدند، سخت میگرفت. بدینگونه، تا سال ١٣٣۶ را در زندان و تبعید ـ به ویژه در کرانههای خلیج فارس و بندر لنگه ـ گذراند: بیماری دیرپای ریوی که سرانجام هم دشنه بر گلوگاهاش کشید، یادگار همین سالها بود؛ یادگاری برتافته در بنمایه همسایهها که کاراکتر کانونی آن ـ خالدـ نیز شخصیت رنجپرورد نویسنده ِ رمان را برمیتابد. احمد محمود به ویژه در پسین سالهای زندگیاش دچار تنگی دم و بازدم شده بود. بیماریای که سرانجام در سال ١٣٨٠ او را روانهی بیمارستان کرده بود؛ بار دیگر نیز در آغاز مهر ١٣٨١ همین سرنوشت را بر وی رقم زد. این بار، چند روزی را در بیهوشی به سر برد و به زودی در آدینهی دوازده روز بعد، براثر بیماری سخت ریوی در بیمارستان مهراد تهران برای همیشه آرام گرفت. تُندر و توفان) شـد آن که اهـل نظـر بر کناره میرفتنـد هزارگونه سخن در دهان و لب خاموش ”حافظ“ درسالهای سخت خودکامگی اما، احمد محمود با همه فرازپوییهای شیوانگارانه (ادبی)اش، سایهنشین سانسور خامدستانی بود که از دو سو ـ دست در دست هم ـ بر او میتاختند: ١. رژیم خودکامهی اسلامی؛ ٢. روشنفکران راستباور چپنما. شاعر ارجمند ما سعدی شیرازی به درستی گفته بود: چو بهمن به زاولستان خواست شد چپ آوازه افکنـد و از راست شـد در آن سالها، کمتر فرهیخته ادیبی بود که نداند احمد محمود بزرگترین رمان نویس تاریخِ شیوانگاری ایران است. برخیها، جایگاه آفرینههای وی را پس از بوف کور هدایت والاترینها ارزیابی میکردند و شماری دیگر، او را از هدایت هم برتر میدانستند. راست این است که بوف کور هدایت رمانی سوررئالیستی و درونگرای است و آفرینههای احمد محمود رئالیستی. و از این دیدرس همسنجی این هردو سخت ناروا است. ”راست“باوران پهنهی ادبی ایران که نمیتوانستند سترگایِ شخصیت شیوانگارانهی وی را برتابند، چاره درآن دیدند که در رسانههاشان نویسندگانی دیگر را همچون غولهای ادبی ایران از شیشهی پندارهای کژروانهشان فراز آورند و برکشند. احمد محمود، یک سال پیش از خاموشیاش، هنگامی که برای راهیابی در آیین بزرگداشت خود به اهواز میرفت، دزفولیها که شیفتهی مرامِ خاکی و مردمیاش بودند او را به زور به شهر خود بردند و دوـ سه روزی را همچون مهمانی ارجمند و بلندپایه در میان گرفتند. تنها اینگونه بود که وی توانست به اهواز برود. جریانهای راست روشنفکری پس از خاموشیاش به بزرگ نمایی فرازی از یک گفتهی وی پرداختند: ”درجوانی به قولِ خودش (!) گرفتار امر سیاست شد و بعد زندان و زندان و تبعید...“ که رویکرد وی به سیاست و نیز به حزب تودهی ایران به روزگار جوانی و گویا ”خاص“ او بازمیگردد و محمود در میان سالی دیگر ”گرفتار امر سیاست“ نشده بود! مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش کِلکِ ما نیــز زبــانـی و بیــانـی دارد ”حافظ“ خامدستی است اگر بند بند نوشتههای محمود را که پژواک دردها و رنجهای تهیدستانِ شهری و روستایی است از نگاه بیندازیم و تنها گوشهای از یک گفتار موهوم را بزرگنمایی کنیم. از این منظر، حق با لنین بزرگ است که میگفت: ”آنقدر محو درخت نشوید که جنگل را نبینید!“ برخی رویههای ادبی احمد محمود گفته بود: ”... باهمه اشتیاقی که داشتم نشد و نتوانستم به تحصیل ادامه دهم. بیقراری و ناسازگاری، وجوه مشخص روزگار جوانی من بود. همین بود که در هیچکاری نتوانستم پایدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشتهام تعداد کنم از بیست میگذرد... گرچه در مشاغلی که لازمهی تامین هزینهی زندگی بود ناپایدار بود ولی در اندیشیدن به نوشتن پایدار و حتی سمج“ (حکایت حال، گفت و شنود لیلی گلستان با احمد محمود). پایداری و سماجتی از اینگونه بود که وی را با همه رنجها و شکنجههای زندان و تبعید، به آفرینش داستانهای مردمی برانگیخت: محمود توانایی شگرف ادبیاش را در همان نخستین داستان کوتاه خود ـ صُب میشه ـ که در نشریهی امید ایران به پیشنهاد نویسندگان این رسانه، نام احمد محمود را برگزید، آشکار ساخت. وی بیش و کم تا بیست سال بعد، نویسندهی داستانهای کوتاه با تکنیکی پخته و جاافتاده بود. در سال ١٣٥٣ اما یک رویآمد بزرگ ادبی، وی را برکشید و بیبرو برگرد به اوج برد. در این سال، نخستین رمان بلند او همسایهها همچون رویکردی شگفت، کانونهای ادبی کشور را غافلگیر کرد. رمان که از چاپ درآمد با شتابی باورنکردنی نایاب شد. دکتر بهمن مقصودلو، سینماگر و هنرمندی که بیش از چهل سال دوست و همدمِ وفادار نویسنده بود در زمینهی چاپ نخست همسایهها گفته است که ساواک به دو شرط اجازهی چاپ همسایهها را داد: در دیباچهی کتاب نوشته شود که این داستان حقیقی نیست! و بخشهایی از آن سانسورشود. با این همه ساواک هرگز اجازهی چاپ دوم کتاب را نداد. (شهروند، شماره ١١٧٩، ٢٩ مَی ٢٠٠٨) هنوز هم که هنوز است این پرخوانندهترین رمان تاریخ ادبی ایران ـ شاید پس از بوف کور هدایت اجازهی چاپ ندارد. احمد محمود در بیشتر داستانهایش که درکالبد رئالیسم اجتماعی ـ انتقادی جان گرفتهاند، راه بر تکنیکی چنان پخته و رشک برانگیز میبرد که به گفتهی شماری از منتقدان ادبی، در تاریخ شیوانگاری ایران بیمانند و نمونهوار است. آلکسی تولستوی ـ آفرینندهی گذر از رنجها ـ گفته بود: ”شخصیت، فراتر از تیپ، این است آماج ادبیات.“ و تیپهای اجتماعی داستانهای محمود گاه تنگنایِ سنخیت را در مینوردند و تا آستانه یا فراخنای شخصیت میبالند و میفرازند. رمانهای محمود به گونهای شگفتناک آکنده از کاراکتراند. کاراکترها یی نه سطحی و من درآوردی که تودرتو و چند بُعدی. و این، به جوشش نویسنده با طبقهها و لایههای گونهگون اجتماعی برمیگردد. وی با یادسپار (حافظهیی درخشان، لحظه لحظهی زندگی تودهها را با گویشها و گویهها، میمیکِ چهرهها، پوشاک و رفتار و آداب و ... همه و همه را در گنجینهی تجربههای آکندهی خود مینگاشت و این همه را در کالبد آفرینههای داستانیاش میریخت. نیز به پشتوانهی دانش مردم شناختی خود که بیشتر برآیند تجربههای دیدگانی (عینی) او بود، در کاربرد فرایند زبان و گویش، دقتی موشکافانه داشت. دکتر مقصودلو با اشاره به این که در شیوانگاری امروز ایران میشود احمد محمود را با فیودور داستایفسکی همسنجی کرد گفته است: ”در رمانهای محمود هر کاراکتری با زبان همان کاراکتر و طبقه حرف میزند؛ نه مثل خشت و آینهی گلستان که [درآن] همهی کاراکترها ـ از شوفر و خانهدار و... با زبان روشنفکری حرف میزنند.“ گوته در فاوست مینویسد: ”کسی که به راستی چیزی برای گفتن دارد، بینیاز از آن است که در پی واژهها بدود.“ و احمد محمود با گنجینهای از گویهها و گویشهای محلی و نیز به پشتوانهی یک دماوند فاکت و تجربه، روانمایهی داستانهایش را همچون مدحی در دست میسرشت و میپرداخت. در رویهها (جنبههای) شیوانگاشتی آفرینههای احمد محمود، رشتهی سخن درازتر از شب یلدا است: داوری در رویههای رمان ـ بیش و کم ـ از گسترهی ساختی و سازوکارهای زیرین میگذرد: درونمایه (تم) که بر شخصیت (کاراکتر)، سپهر رویدادها و سویههای اندیشگی و فرایافتهای نویسنده پرتو میافکند. درونمایهای که میتواند مکانیکی (اندامگانی)، ارگانیک (آمیزگانی)، اجتماعی (social)، خویشتنانه یا فردی، روحانی و جز آن باشد. (چگونگی پیوند نویسنده با داستان) همچون واگویهی رخدادها به شیوهی اول شخص، سوم شخص یا دانای کل و جریان سیال ذهن؛ بحران (برخوردگاه نیروهای همستیز)؛ پیرنگ Plot: پلاتفرم و نقشهی داستانی دربرگیرندهی شبکهی استدلالی داستان و برنمایی پیوندهای کنشساز و واکنشانگیز آن؛ آمیزهبندی (کمپوزیسیون)؛ فشرده نویسی (فن ایجاز)؛ هارمونی اجزاء داستانی؛ سویههای جامعه شناختی و فلسفی؛ زیبایی شناختی (استه تیک هنری)؛ کاربرد ریتم و موسیقی سخن در گویهها و گفتارها و جز آن. چنانکه میبینیم، دامنهی نقد نقادانه (کریتیکال ـ هرمنوتیکال) بر آفرینههای احمد محمود ناپیداکرانه مینماید و کوتاهی این جستار، خورندِ اندکی از این همه نیز نیست. و از این دیدگاه ”واپسین سخن هنوز بر زبان نیامده است“(برتولد برشت“. از رنجها و رمانها) درونمایه و سرشت داستانهای احمد محمود ـ بیش و کم ـ بر بنیاد یادماندههای کودکی نویسنده و باورداشتهای دیدگانی وی از زندگانی لایههای زیرین جامعه رنگ میگیرد. به نوشتهی جمال میرصادقی داستاننویس و منتقد ادبی: ”نویسنده باهمدردی بسیار، زندگی پر از رنج و درد و فقیرانهی مردم دردمند و محنتزده را به نمایش میگذارد و تصویرهای گوناگون از آنها ارائه میدهد. تصویر دلهره و وحشتی که بر زندگی و جان مردم سایه انداخته و ظلم و اختناق وحشیانه که روابط انسانها را مسموم کرده است، تصویر مردمی که از شدت استیصال، خون خود را میفروشند؛ دهقانهایی که زیر بار ستم اربابهاشان خرد میشوند یا براثر خشکسالی، زمینشان را رها میکنند و به دنبال کار به شهرها میآیند و به خیل بیکارها میپیوندند...“ (قصه، داستان کوتاه، رمان؛ چاپ اول، ١٣۶٠، صفحه ٣١٩). میرصادقی میافزاید: ”احمد محمود در رمان همسایهها، قالب مناسب و مضامین ذهنی خود را مییابد... همسایهها... رمانی است جا افتاده و قوام یافته و به دلیل دارا بودن خصوصیات فنی و رعایت اصول رماننویسی و محتوای انسانی و اجتماعی و سیاسی پربارش، یکی از موفقترین رمانهایی است که تا کنون به زبان فارسی نوشته شده است. استعداد و قدرت نویسنده در این رمان، شکفته و بارور میشود و او را به عنوان رماننویسی صاحب تکنیک به خوانندگاناش معرفی میکند... زبان داستانی احمد محمود در رمان همسایهها زبانی است حساب شده و متناسب با محتوای رمان. از ویژگیهای آن، کوتاهی عمدی جملهها است و نزدیکی به زبان گفتاری... “(پیشین، صفحه ٣٢١). چنین است که خوانندهی داستانهای محمود با کاراکترهای کانونی وی به همسرشت پنداری میرسد و با اشکها و لبخندهاشان همراه میشود. چخوف به درستی گفته بود: ”داستان تنها هنگامی اثرگذار است که عینیت داشته باشد.“ و در آفرینههای احمد محمود جایی برای دریافتهای فانتزیمآبانه و ذهنیتانگاشتی رویآوردها نمیماند. همچنان که بلینسکی منتقد برجستهی روسیه داستان شنلِ گوگول را ادعانامهای علیه جامعهی ناهنجار این کشور میدانست، میتوان و باید نوشتههای ژرفنگرانهی محمود را نیز مانیفست ستیزهجویی با دسپوتیزم انسانخایِ جامعهی جرمآفرین ایران دانست. چندان که همسایهها بسی پرتوانتر از هر رویآمدی پرده از هرچه خودکامگی برمیکشید و همچون پرندهای اوجپیما در سپهر خاکستری اندیشهها پرواز میکرد. گفتی اینبار، شبحی که به گفتهی کارل مارکس اروپا را گشت میزد، سر از آسمان سربی ایران برآورده بود. کاراکتر کانونی همسایهها نوجوانی است به نام خالد که نویسنده از روزنهی دید او به ژرفنای جامعه میرود و زندگی آشوب زدهی تودهها را در برش جغرافیایی اهواز میپژوهد. اگر راست است که کاراکتر خالد در همسایهها خود احمد محمود است (دکتر مقصودلو)، پس این نیز راست میآید که رخدادهای داستان بر بستری پرآمیغ (حقیقی) فرا میرویند. فرایند زمان در همسایهها اما به روزگار تنشمند ملی شدن صنعت نفت و کارزار حزب تودهی ایران در سویهداری از دکتر محمد مصدق و گذار به جامعهی مردمسالار بازمیگردد. رمان همسایهها بر چنین بستری فرا میروید و سرانجام در روزهای خونین کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ به تهاراه (انتهای) خود راه میبرد تا پارهی واپسین این تریلوژی (سه گانه) در داستان یک شهر پیگرفته شود. داستان یک شهر اما از بِزنگاهی آغاز میشود که همسایهها پایان گرفته بود: اینبار نویسنده با پای پرتوان تجربههای تبعید و دربه دریِ خود و شماری دیگر از ستیهندگان تودهای، فرایند نابهنجار کودتا را تا آوارگی و سایهنشینی هزاران تودهای و کشتار افسران میهنپرست حزبی پیمیگیرد این بار نیز خالد همسایهها است که سرگذشت تاریخی خود را پیمیگیرد و به بازکاوی جامعهشناختی انگیزههای ناکامی تودهها برمیخیزد. داستان اما در پردازش واپسین روزان و شبان شکنجه و شهادت افسران تودهای، رنگی شگفت و شورانگیز به خود میگیرد. در گذر از داستان یک شهر، سر از زمین سوخته، این سومین پارهی تریلوژی ماندگار احمد محمود برمیآوریم و در سپهر لاژوردی تراژدیها و حماسههای استورهیی تودهها و پیشگامان تودهایشان به پرواز در میآییم. نویسنده در این رمان گزارشگونه به اهواز و سوسنگرد و هویزهی جنگزده میرود تا پرده از سرشت شوم و مردمستیز جنگ برگیرد. و نیز خامدستیِ خودکامگانی را برتابد که های و هوی کر کنندهی ”جنگ جنگ تا پیروزی!“شان بذر آشوب میافشاند و هرزهگیاه واپسنشینی و ویرانی میدرود. احمد محمود اما ایدهی بنیادین و ساختمندانهی زمین سوخته را از یک تراژدی تلخوش گرفته بود: ”وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب... نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم... دلام تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل میکنم، اما مردم چه آراماند. چون تا تهران موشک نخورد جنگ را حس نکرد. دلام میخواست... مردم مناطق دیگر هم بفهمند چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد زمین سوخته را بنویسم.“ سخن داستایفسکی ”برای خوب نوشتن باید رنج کشید.“ با سرشت احمد محمود ـ این وجدان بیدار و شوریدهسر جامعه ـ راست میآید. او که خود فرزند رنجها و سختکامیهای مرز و بومِ دسپوتیسم زدهی خود بود، با نامِ خالد به راه میافتاد که با کولبار اندوهناکِ همسایهها، داستان یک شهر را واگویه کند و از زمین سوخته تا مدار صفردرجه و درخت انجیر معابد، گزارشگر بیکاست و کمِ رنجهای انسانی باشد: به قیـاس شـیوهی من که نتیـجهی نو آمــد همه ترازهای تازه، کهن است و باستانی ”صائب تبریزی“ از دلتنگیها) نویسندهی ترازنوی ما اما با کوهی از دستتنگی هرگز از نابسامانیهای خویشتنانهاش گله نکرد. تنها یکبار در پایان فیلم احمد محمود، نویسندهی انسانگرای که دوست دیرینه و هنرمند وی دکتر مقصودلو از ویزور دوربین گذرانده گفته بود که اگر بار دیگر زاده میشد ”دوست داشت کاری آبرومند داشته باشد و درآمدی و هرگز نویسنده نمیشد“! و دکتر مقصودلو در رمزگشایی از این واگویهی تراژیک و تلخوار گفته بود: ”محمود هیچگونه رفاهی نداشت. خودش و همسرش بیمار بودند و بیمه نداشتند. او را به جایی رساندند که در پایان بگوید کاش نویسنده نمیشد.“ بهمن مقصودلو این را هم گفته بود که محمود انسانی شریف و پاک بود. یک نویسندهی انسانگرای با سبک رئالیسم اجتماعی: ”با طبقات مختلف اجتماع زندگی کرده بود و آنها را شناخته بود. حافظهیی عجیب داشت. در ادبیات معاصر میتوان او را با داستایفسکی مقایسه کرد. کاراکترهای پرشمار داستانهایش سطحی نیستند، همه چند بعدیاند. او نویسندهای بود قربانی دو رژیم که نگذاشتند کار کند.“ پس از انقلاب از کار کنار گذاشته شد و چگونه باید زندگیاش را میگذراند؟ وقتی دست بچهاش شکست، پول درمان او را نداشت. با اینهمه یکبار نشد چیزی از کسی بخواهد (شهروند ٢٩ مَی ٢٠٠٨). احمد محمود اما هرگز از واگویهی کاست و کم زندگی مردم فرو نگذاشت. در مدار صفردرجه همچون گزارشگری ژرفنگر به زیر و بم زندگی تودهها سرک میکشد و با قلمی تیز و آشوبگرای پرده از راز و رمز ناکامی مردم برمیکشد: غـلام آن کلماتام که آتــش انگیــزد نه آبِ سرد زند در سخن بر آتشِ گرم ”حافظ“ رمان سه جلدی مدار صفردرجه آکنده از تیپهایی است که سنخهای گونهگونِ جامعه را برمیتابند. دراینجا اما نویسنده نه تنها از پس پردازشِ کاراکترهای پرشمار داستان به آسانی برمیآید که از دیدرسِ آنها، تاریک و روشن زندگیِ مردم را میکاود و میپژوهد. مدار صفردرجه پرهیبتگر (تصویرگر) رویآمدهای انقلاب یغما رفتهی بهمن است و رخدادهای آن در اهواز ویران شده شیرازه میشوند. اینبار، خالد جوان جای خود را به باران میدهد و از چشم و زبان اوست که کندوکاوهای جامعه شناختی نویسنده هاشور میخورند. احمد محمود در واپسین رمان اجتماعی خود ـ درخت انجیر معابد ـ که کمتر از دوسال پیش از خاموشیاش درآمد، پرکاراکترترین رمان رئالیستی جهان را با ٢٤٠ شخصیت، که دستکم ۶٠ تنشان در پیشبرد خط داستانی نمودی پررنگتر دارند، توانایی سهمگینیِ خود را همچون یکی از برجستهترین نویسندگان امروز جهان به داوری میآورد. در این داستان، تکنیک هنری نویسنده اوجی چندان شگفت میگیرد که به راستی میشود نامش را در فهرست ده رمانپرداز برجستهی جهان آورد. به یاد آوریم که باخترزمین چگونه از چشمانداز بورژوایی و اروپاسانترالیستی خود با هزارگونه شعبدهی تبهکارانه، هنرمندانِ میان مایهی خود را در اندازههای نوابغ هنری جهان قاب میگیرد و به خورد خامدستانِ زمانه میدهد. ازاین منظر جا دارد ـ نه از سَرِ پاسخگویی کوتهبینانه و شوونیستی به غرب ـ که بر مداری راستین و واقعبینانه جایگاه جهانی هنرمندانمان را بی هیچ باور خودکمبینانه و تنگنظریهای شبه روشنفکرانه دریابیم و برتابیم. از نوآوریهای تکنیکی رمان یکی هم گونهای از ساختارشکنی (Dekonstruktion) در روند زمانی داستان است. شکست زمان در این داستانِ محمود اما نه به پیچیدگیِ منطقستیز و دشواریاب ”رمان نو“! (مارسل پروست، میلان کوندرا...) که رویکردی است به یاختههای همانند و موازی در گذشته و اکنون برای دستیازی به گونهای از بیزمانی یا زمانِ گم شده: تکنیکی که نویسندهی شیوانگار ما با کاربست استهتیکی آن، ساختار درونیِ آفرینهاش را به اوجهای تازه از زیباییشناختی هنری فرا رویانده است. شکست هوشمندانهی زمان در این واپسین رمان محمود برای دستیابی به زمان از دست رفته یا بیزمانی تراژیک، تاکیدی است آگاهانه بر سالهای تباه شده و از دست رفتهی انقلاب: سالهای انباشته از درد و رنج و جنگ و آشوب و آدمکشی. سالهای شهادت فداکارترین انسانها و کشتارگردانی از بهترین دانشمندان و فرزندان تودهای. سالهای ژرفش وابستگیهای پشت پرده به امپریالیسم و سیونیسم و سرانجام سالهای ”و کشتیها و کشتیها و کشتیها و بردنها و بردنها و بردنها...“ (زنده یاد مهدی اخوان ثالث). احمد محمود در درخت انجیر معابد باردیگر پردهی سختکامیهای جانکاه دورهی تبعید و آوارگی خود را به بندرلنگه در پیشِ چشم خوانندگان رماناش میگشاید و نشان میدهد آنچه در جمهوری اسلامی میگذرد پیامد همان سیاستی است که در سالهای دور و نزدیک، خونِ تودهایهای عاشق را بر خاک میریخت. نویسنده دربارهی درختِ انجیر معابد گفته بود که این یک ”درختی بود تناور و سایهافکن که زیر آن بساط میکردیم و غذا میخوردیم.“ درختی با ریشههای هوایی و پیشرونده که در فرهنگِ جنوبنشینان سپند و ورجاورند (مقدس) است. داستان در فرایند تراژیک قطع این درخت که از تنهی تبر خوردهاش خون میچکد جان میگیرد. اینک این خواننده است و خانوادهای که درخت در حیاط خانهشان دارد جان میکند. اگر چخوفِ انسانگرای، ارهکشی درختان باغ آلبالو را نماد فروپاشی فئودالیسم و زایش سرمایهداری در روسیهی تزاری میدانست، همتای ایرانیاش ـ احمد محمود ـ اما، مرگ رازناک درخت انجیر معابد را سمبل کشتار دم افزون انبوه آزادیخواهان به دست گزمگان تاریک اندیش اسلامی انگاشته بود. درخت انجیر معابد در همان سالِ درآیند خود (١٣٧٩)، با دریافت نخستین دورهی جایزهی ادبی هوشنگ گلشیری، بهترین رمان سال شناخته شد و ستایش منتقدان ادبی کشور را برانگیخت. زنان در داستانهای احمد محمود در نوشتههای احمد محمود اما زنان از جایگاهی خورندِ ویژگیهای شگرف زن ایرانی در باورداشتهای زرتشت بزرگ برخوردارند. اگر در یک سوی رمانهای نویسندهی ترازنوی ما مردانی همسنگِ خالد نماد وجدان بیدار و توفندهی ایراناند، در سویهای دیگر، شریفهها را داریم که دوشادوش مردان در راه رهایی جامعهی ناهنجار خود میرزمند. احمد محمود ترادیسیون و سنت والاخواهی زنان را که راه به شیوانوشت و تاریخ کهن ایران میبرد و در شاهنامهی فردوسی و هزار و یک شب و مانند آن نیز آمده است، در اندازههای راستین و شکوهمند آن بازیابی میکند و توش و توانی تازه به آن میبخشد. نگاه کنید به داستان کوتاه در تاریکی که در آن شریفه همچون کاراکتر کانونی این قصه نماد ستمدیدگی و تهیدستی زن روستایی است. و نویسنده از برکشیدن این کاراکتر غرورآفرین و پژواک ستم دو چندانی که بر وی میرود فریادی از سرِ دادخواهی سر میدهد. قصهی در تاریکی بیش و کم نیمسده پیش ازاین (بهمن ١٣٤٤) در ماهنامهی پیام نوین درآمد و نویسنده با بازآوری آن در گرو داستانی از مسافر تا تبخال (١٣٧١) کوشید با زبانی نمادین فریاد برآورد که پنجاه سال پس از برتاختنِ ستمی که بر زن ایرانی میرود، زیستار زنان نه تنها اندک بهبودی نیافته که بدتر و دهشتناکتر هم شده است. نویسنده باردیگر در مدار صفردرجه جای خالد را به باران میدهد تا این یک بتواند فریادگر اندوه زنان کشور باشد. زنانی که نیمهی هشیوار جامعهاند و به ویژه در رژیم اسلامی به هیچ گرفته میشوند! هنر و دگرگون سازی جهان) یک فراز و تنها یک فراز ژرفسنجانه از کارل مارکس در نقد برنامهی گوتا به گونهای باورنکردنی تسمه از گُردهی هرچه فلسفهی کلاسیک جهان برکشید: ”فلاسفه تا کنون در اندیشهی تفسیر جهان بودهاند، حال آنکه سخن بر سرِ تغییر آن است.“ اگر پست مدرنیسمِ بورژوایی لحظهی انفجارگتوی پروییت ایگوی نیویورک را لحظهی نمادین مرگ مدرنیسم و زایش پسانوگرایی تنگنگرانهی خود میداند، ما نیز میتوانیم، لحظهی نگارشِ همین یک فراز را لحظهی نمادین فروپاشی فلسفهی سنتی و زایشِ حکمتِ نودانشانه (فلسفهی علمی) بینگاریم. و خامدستی است اگر گسترهی کاربرد این فراز پیروزمند مارکس را تنها در باورداشتهای فلسفی بدانیم و آن را بر کهکشانِ علوم انسانی و به ویژه بر هنر و شیوانگاری نوین جهانی نگستریم. پرسش این است که آیا آماج این هردو تنها سرگرمی تودهها است یا آگاهانیدشان برای پیوستن به گردونهی سترگ دگرگونسازی جهان؟ هنر و شیوانگاشتی دگرگونگر، نه برای تفسیر زندگی که در کاریر تغییر آن. چنین است آماج مبرم هنر و ادبیات امروزین جهان. ژان هیتیه منتقد فرانسوی در فن رمان نویسی میگوید: ”هدف رمان، شناخت زندگی نیست؛ بازآفرینی آن است. تحلیل آن نیست، انگاشت آن است.“ و بازآفرینی زندگی از دگرسازی آن جدا نیست. رویکردی که در شیوانگاری نوین جهان از بالزاک و پیشتر سروانتس میآغازد و به مارکز و شولوخف و احمد محمود و دیگران میرسد. فردریش انگلس با تیزهوشی ویژهی خود گفته بود آنچه از بالزاک آموخته از هیچ جامعه شناس یا اقتصاددانی فرا نگرفته است. به گفتهی جمال میرصادقی، روان شناسان دریافتهاند خواندن یک رمان خوب میتواند خواننده را دگرگون کند و در کالبد شخصیتهای رمان فروبرد. آنگاه خواه ناخواه رفتار شخصیتهای رمان را گرته برداری میکند. گستراندن این ویژگی بر هر که کتاب میخواند میتواند نتیجهای بزرگ به بار آورد و شاید فرهنگ و سرشت جامعه را دگرگون سازد. از این دیدگاه، بهترین رمان، رمانی است که وجدان را شست و شو دهد و شعور ما را نسبت به خود و جهان پیرامونمان فرا رویاند. بزرگ علوی در چشمهایش و احمد محمود در همسایهها گامهایی چنین موثر برداشتهاند (قصه، رمان، داستان کوتاه، ص ١٨١). ما برآنیم که احمد محمود در جایگاه یک تودهای آگاه به حکمتِ علمی کارل مارکس بیبرو برگرد به کاربست چنین ادبیاتی باور داشته است. وگرنه او نیز همچون برخی ”غول“های ادبی بورژوایی هرگز نمیتوانست خواب خوش خودکامگان را برآشوبد. سخن نغزی از زیگموند فروید روانشناس اتریشی است که در کتاب تعبیرهای علمی خواب به نقل از هبل آهنگساز گفته بود: ”پس از اندک زمانی دریافتم که من نیز از زمرهی آنانام که خواب خوش جهانیان را برمیآشوبند.“ من گنگِ خواب دیـده و عالـم تمام کـر من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدناش ”مولوی“ در ژرفاندیشی و خوابآشوبی نویسندهی تراز نوی ما همین بس که دو رژیم از دستاش در ستوه بودهاند. چرا که احمد محمود در داستانهایش نه در اندیشهی تفسیر زندگی که در سودای تغییر آن بوده است. دوفیلم دربارهی احمد محمود) در سه دهه گذشته دو فیلمساز هنرمند ایرانی مستندهایی دربارهی رفیق ارجمند ما احمد محمود ساختهاند. نخستین فیلم، قلمرنج نام دارد که حبیب باویساوج آن را در سال ١٣٥٨ از ویزور دوربین گذرانده است. دراین فیلم، شماری از نویسندگان و فیلمسازان نامآور ایرانی پیرامون داستانها و نیز زندگی و منش محمود سخن ساز کردهاند: منوچهر آتشی، احمد آقایی، جواد توسی، نجف دریابندری، محمود دولتآبادی، بهزاد فراهانی، عدنان غریفی، مسعود کیمیایی، محمد محمدعلی، داریوش مهرجویی و دکتر ابراهیم یونسی از این زمرهاند. دومین فیلم مستند را دکتر بهمن مقصودلو، نویسنده، سینماگر و منتقد برجسته بر نوار نقرهای سلولوئید کاور کرده است. ولی فیلم احمد محمود، نویسنده انسان گرای را سه ماه پیش از خاموشی نویسنده ساخته و در آن پای سخنِ محمود نشسته است. این فیلم، نویسنده را که از بیماری دور و دراز تنگی نفس رنج میبرد به پرهیب میکشد و سرانجام با سکانس خاکسپاری وی به فرجام میرسد. چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچــو باد بهــاری گــره گشا مـیبـاش! ”حافظ“ رفیق ارجمند و پاک سرشت ما احمد محمود نمونهی یک تودهای فداکار و از جان گذشته بود. انسانی که تا پایان زندگی پرنشیب و فراز خود به حزب تودهی ایران حزب تراز نوین طبقهی کارگر ایران وفادار ماند و دمی در ایمان پرشور و کاستیناپذیر خود به آرمانها و جهانبینی انقلابی حزباش تردید نکرد. با آنکه زندگیاش از بسِ تیرهروزی به کشتی توفان زده در موجها و خیزابههای صخرهکوب میمانست اما با گشادهدستیِ نمونهوار خود، همواره یار و همدم تهیدستان و ستمدیدگان بود. میخائیل شولوخف در شاهکار خود زمین نوآباد گفته بود: ”فداکاری آدمها به همهی جامعه بال میدهد تا به سوی اوجهای بیشتر پرواز کنند.“ و رفیق محمود با از جان گذشتگی و فداکاریاش پیوسته کوشید جامعهی جرمآفرین خود را به سوی اوجهای ناپیداکرانه فرارویاند. وی نه تنها با شخصیت فروتن و انسانگرای خود نمونهی یک تودهای ترازنو بود که با واژهی داستانها و رمانهایش نیز کوشید فرازپوییِ شخصیت شگفتِ آدمی را همسنگِ آنچه اندیشمند و هنرمند بزرگ ایرانی مانی میگفت:“ تکامل یافتهترین اجزای جهان مادی، انسان است“ بر کرسی نشاند. باور داشت که به گفتهی فویرباخ فیلسوف آلمانی ”انسان، خدای انسان است.“ یادآورهنرمندی بود که چخوف در تیفوس خود برتافته بود: ”تنها بازتاب حقایق زندگی آدمی است که میتواند نام هنر بگیرد. بیهیچ انسان و بیرون از سودمندیهای او، هیچ هنری در کار نیست. هنر نغمهای است که برای آدمیان سروده میشود؛ اهرمی است که بشریت را به پیش میبرد. پژواک راستارها (واقعیتهای) زندگی اجتماعی مردمی است که هنرمند در میانشان میزید.“ چنین است جایگاه فراخ کرانهی هنرمند مردمی. و سرانجام از رفیق بزرگ و خردمند احمد محمود بیاموزیم وفاداری به آرمانهای طبقهی کارگر و حزب ترازنویناش را و نیز انسان بودن و عاشق زیستن را. کارنامه ادبی نویسنده) صب میشه ١٣٣٣ مول ١٣٨٨ دریا هنوز آرام است ١٣٣٩ بیهودگی ١٣٤٠ زائری زیر باران ١٣٤۶ از دلتنگی ١٣٤٨ پسرک بومی ١٣٥٠ غریبهها ١٣٥٢ غریبهها و پسرک بومی ١٣٥٤ (چاپ همراه دو داستان بالا در یک شیرازه) همسایهها ١٣٥٣ داستان یک شهر ١٣۶٠ زمین سوخته ١٣۶١ دیدار ١٣۶٨ قصهی آشنا ١٣٧٠ از مسافر تا تبخال ١٣٧١ مدار صفردرجه ١٣٧٢ آدم زنده ١٣٧۶ درخت انجیر معابد ١٣٧٩ احمد محمود همچنین دو فیلمنامه نیز در کارنامهی هنری خود دارد. نامه مردم 852 مراسم بزرگداشت سالگرد فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی در هلند روز شنبه ۱۸ سپتامبر با شرکت احزاب، سازمانها و تشکلهای سياسی ايرانی، در شهر دلفت هلند، مراسمی بهمناسبت بيست و دومين سالگرد کشتار زندانيان سياسی ايران در تابستان ۱۳۶۷ برگزار گرديد. به گزارش تارنمای کردانه اين مراسم به ابتکار کميته هماهنگی احزاب، سازمانها و کانونهای سياسی برپا شد. در اين گزارش آمده است نمايندگان احزاب و سازمانها ضمن اعلام مواضع سازمانی، حزب و گروه خويش بر «پیگيری اين فاجعه ملی» تاکيد ورزيدند. نمايندگی هلند احزاب و سازمانهای جبهه ملی ايران- اروپا، حزب توده ايران، حزب دمکرات کردستان ايران، سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران، سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت، کانون زندانيان سياسی ايران و کانون دفاع از دمکراسی در ايران در اين مراسم شرکت داشتند. فریدون ابراهیمی به نمایندگی از طرف حزب توده ایران ضمن تشکر از برگزار کنندگان،در برابر مقام والای انسانی جانباختگان فاجعه ملی سر تعظیم فرود آورد .وگفت،ما امروز در یادمان فرزندان دلیری گرد هم آمده ایم که 22 سال پیش،در یک توطئه نفرت انگیز وبنا به دستور مستقیم خمینی در یک دادگاه چند دقیقه ای صرفآ به سبب اعتقادات خود به مرگ محکوم شدند.وی بعد از ارزیابی ریشه های این جنایت هولناک و چگونگی نمونه برداری شده از دادگاه های قرون وسطائی تفتیش عقاید،یعنی از همان نوع دادگاه هایی که گالیله در مقابل آنها باید به گناه بودن عقاید علمی خود اقرار می کرد اشاره نمود.و تکرار آن را در محاکمات فرمایشی اصلاح طلبان ونیروهای معترض به تقلب انتخاباتی مطرح کرد. بانو صابری از زندانيان سياسی سابق که در فاجعه ۶۷ همسرش را از دست داد از چگونگی اين رخداد تاريخی سخن گفت و بر مسئله پيگيری اين جنايت نه به عنوان انتقامگيری بلکه برای بازستاندن حق اعدامشدگان و خانوادههای آنان سخن گفت. محمود جعفری از جبهه ملی ايران- اروپا بر اين نکته تأکيد ورزيد که جنايات ۶۷ هنوز پايان نيافته است و خواهان پيگيری و کشاندن عاملان اين جنايت به دادگاههای صالحه نه به عنوان انتقام بلکه برای جلوگيری از تکرار اين فاجعه شد. جهانگير اسماعيلپور(حجت) از کانون زندانيان سياسی و از بازماندگان کشتار زندانيان سياسی در زندان عادلآباد شيراز از فاجعه و گستردگی اعدامها سخن گفت. وی افزود که ابعاد فاجعه آنقدر گسترده بود که حتا توابين و افراد آزاد شده را هم در اين فاجعه به جوخههای اعدام سپردند. آقای اسماعيلپور در کتابی به نام «عادلآباد، رنج ماندگار» که به تازگی منتشر شده در رابطه با اين کشتار به تفسير نوشته است. سينا کيومرثپور از سازمان فدائيان اکثريت در رابطه با قتل عام سال ۶۷ و راهکار و پيشگيری از تکرار آن سخن گفت و محمدرضا اسکندری از کانون دفاع از دمکراسی در ايران (هلند) گزارشی از اعدام زندانيان در مناطق کردستان داد. فرنک ون دل، نماينده ايران کميته، طی سخنانی به زبان هلندی از فعاليتهای خويش در رابطه با تلاشهای اين ارگان برای نهادينه کردن دموکراسی در ايران سخن گفت. منصور فرخی نماينده حزب دمکرات ايران در رابطه با مواضع اين حزب در رابطه با قتل عام ۶۷ صحبت کرد و از اين واقعه به عنوان يک «فاجعه ملی» نام برد. وی تأکيد کرد اگر همه احزاب و گروهها نسبت به کشتار تابستان ۶۷ حساسيت لازم را نشان میدادند فاجعه کهريزک رخ نمیداد. نماينده سازمان اتحاد فدائيان خلق ایران نيز ضمن خواندن اعلاميه اين سازمان بر پيگيری اين جنايات تأکيد ورزيد، که در بخشی از این اطلاعیه چنین آمده است: کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران بر این باور است که آنچه در تابستان 1367 در زندان های ایران رخ داد، جنایتی است که در عرف مراجع و نهادهای مدافع حقوق بشر و نیز حقوق بین الملل، جنایت علیه بشریت نامگذاری شده است. از این رو هر اقدامی که به روشن کردن ابعاد این فاجعه کمک کند، مثبت دانسته و از هر گامی که در این جهت و برای سپردن جنایتکاران بدست عدالت برداشته شود، پشتیبانی می کند و بار دیگر بر پیمان دیرینه خود برای پیگیری محاکمه دست اندرکاران این جنایت، پای می فشارد. ما معتقدیم که یکی از معیارهای دفاع از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر در ایران، محکوم کردن قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367 و پشتیبانی از مطالبات قانونی خانواده های آنان است. در بخش دوم نيز سخنرانان به سئوالات حاضرين پاسخ دادند نامه مردم 852 در حاشیة رویدادهای هفته ای که گذشت بیداد فقر در روستاهای کشور سالی که نکوست از بهارش پیداست تاسیس نهادِ نمایندگی ولی فقیه، در دانشگاه ها مواضع غیر مسئولانه و مغایر با منافع ملی ایران بیداد فقر در روستاهای کشور اول مهر ماه هر سال میلیون ها کودک و نوجوان با امید و آرزوهایی زیبا سال تحصیلی را آغاز می کنند اما در سایه شوم فقر گسترش یابنده در جامعه ایران، هر ساله برتعداد کودکان و نوجوانانی که از تحصیل بازمانده و آینده آنان به تباهی کشیده می شود، افزوده می گردد. بخش بزرگی از آمار بی سوادی و کودکان بازمانده از تحصیل مربوط به روستاهای کشور و خصوصا دختران روستایی است! خبرگزاری ایلنا، ۸ شهریور ماه، از قول یکی از اعضای کمیسیون اجتماعی مجلس گزارش داد: ”دختران اولین قربانیان فقر در روستاها. مشکلات اقتصادی خانواده های روستایی و فقیر، در کنار ضعف سیاست های دولت، امکان تحصیل را از بسیاری از کودکان و به خصوص فرزندان عشایر می گیرد، اما در عین حال دختران اولین قربانیان چنین محدودیت هایی هستند. متاسفانه تعداد کودکان خارج از چرخه تحصیل در روستاها و عشایر بیشتر بوده وهمه ساله تعداد زیادی از این کودکان از ادامه تحصیل باز می مانند. فقر و نیاز خانوده های روستایی به کار کودکان، همچنین عدم خدمت رسانی مناسب آموزش و پرورش درسطح روستاهای محروم و عشایر باعث شده که دراین نقاط امکان تحصیل کودکان تنها تا مقطع پنجم ابتدایی فراهم باشد ... بعلاوه تعداد زیادی کودک از همان ابتدا خارج از چرخه تحصیلی می مانند و به اجبار وارد چرخه کار کشاورزی وزراعت می شوند. دختران روستایی اولین قربانیان چنین محدودیت های هستند. ...“ این گزارش، آن هم از زبان عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، عمق تیره روزی و فقر روستاییان کشور و نتایج ناگوار آن را نشان می دهد. برخلاف مدعیات وزارت آموزش و پرورش دولت کودتا، هر ساله برتعداد جمعیت کودکان بازمانده از تحصیل به ویژه درمناطق محروم روستایی، افزوده شده و اندک امکانات تحصیلی نیز که از گذشته باقی مانده، در چارچوب برنامه خصوصی سازی برچیده می شوند. آمارها حاکی از آنست که، طی چهار سال اخیر بسیاری از مدارس روستایی و عشایری کشور به دلیل عدم اختصاص بودجه کافی تعطیل گردیده و کودکان از دسترسی به امکانات آموزشی محروم شده اند. کودکان و نوجوانان روستایی وعشایر به ویژه دختران می باید از حق تحصیل برخوردار باشند و امکانات آموزشی به شکل عادلانه و مساوی دراختیار آنان قرار گیرد. مبارزه با برنامه های اقتصادی دولت ضد ملی احمدی نژاد، مقابله با گسترش پدیده فقر و غلبه برنتایج تلخ آن از جمله رشد بی سوادی تلقی می شود! سالی که نکوست از بهارش پیداست هنوز اجرای رسمی قانون هدفمندسازی یارانه ها آغاز نگردیده است که بسیاری از اهالی استان های گیلان، گلستان، مازندران و تهران با شوک ناشی از افزایش سرسام آور نرخ برق مصرفی مواجه شده اند.خبرگزاری مهر، ۱۶ شهریور ماه، نوشت: ”... اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها در کشور با وجود آنکه هنوز آغاز نشده اما قبوض برق شهروندان تهرانی را همچون مردم شمال کشور شوکه کرده است ... درحالی که نه قانونی اجرا و نه یارانه ای هدفمند شده است، قبوض برق این بار شهروندان تهرانی را شگفت زده کرده است و ارقامی نجومی دراین قبوض به چشم می خورد. برهمین اساس به نظر می رسد... وزارت نیرو به استقبال اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها رفته است. ... قبوض برق ۱۵۰، ۲۰۰ و حتی بیش از ۲۲۰ هزار تومانی برای برخی مشترکان برق در شهر تهران آمده است....“ به علاوه، مسئولان دولت نامشروع کودتا با نزدیک شدن به زمان اجرای طرح تحول یا حذف یارانه ها، از افزایش قیمت نان نیز سخن می گویند. معاون وزیر بازرگانی، در مصاحبه ای مطبوعاتی،۱۷ شهریور ماه، اعلام کرد که، با تصویب دولت قیمت جهانی مبنای تعیین قیمت آرد شد. وی این مصوبه را در قالب قانون هدفمند سازی یارانه ها معرفی ساخته، افزایش قیمت نان درهفته های آتی را گریز ناپذیر نامید. خبرگزاری ایسنا، ۱۷ شهریور ماه، گزارش داد: ”معاون وزیر بازرگانی در جمع خبرنگاران با اعلام جزییات سه سناریو مرتبط با موضوع نان درزمان اجرای هدفمندی یارانه ها گفت، دولت با بررسی این سه سناریو، سرانجام یکی از سناریوها را تصویب کرد و براین اساس مقرر شد حدود ۱۳۰۰ میلیارد تومان یارانه حمایت از کشاورزان از کل ۴۰۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه سالانه نان جدا شود و قیمت جهانی مبنای قیمت آرد قرار بگیرد. ...“ این به معنای افزایش یکباره و جهشی نان بوده و دسترسی بخش بزرگی از طبقات محروم و زحمتکش جامعه به نان را سخت تر و دشوارتر می سازد. دولت ضد ملی احمدی نژاد با مصوبه خود، یعنی تعیین قیمت جهانی به عنوان مبنای تعیین قیمت آرد، عملا و رسما افزایش نان را اعلام داشت. پرسش اینجاست که، آیا دستمزد کارگران، معلمان، کارمندان بخش های مختلف نیز با معیارهای جهانی تعیین و پرداخت می شود؟! افزایش جهشی قیمت ها، تورم لگام گسیخته و بیکاری وسیع زحمتکشان پیامد اولیه جراحی بزرگ اقتصادی است که اکثریت مردم میهن ما از آن زیان دیده و اقلیتی کوچک ومرفه با اجرای آن، بر ثروت و نفوذ خود خواهند افزود! تاسیس نهادِ نمایندگی ولی فقیه، در دانشگاه ها با اعلام برنامه دولت ضد ملی احمدی نژاد پیرامون ایجاد تغییر و تحولات در دانشگاه های کشور با هدف تضعیف و مهار جنبش دانشجویی، در اواسط شهریور ماه امسال، نماینده ولی فقیه درامور دانشگاه های سراسر کشور طی گفت و گویی با خبرگزاری ایرنا ،۱۵ شهریور ماه، با تاکید بر افزایش نمایندگی های ولی فقیه در کلیه مراکز آموزش عالی، خاطر نشان کرد: ”... بیش از یکصد دانشگاه برای ایجاد نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری تقاضای خود را مطرح کرده اند و این درخواست ها با اولویت بندی درحال بررسی است ... متاسفانه برای برخی مراکز دانشگاهی، نیرویی که به فضای آنجا آشنایی کامل داشته و بتواند تاثیر گذار باشد در اختیار نداریم و برای تعدادی از دانشگاه ها هم به دلیل اینکه دور از مرکز هستند هنوز نتوانستیم نیروی مناسبی را اعزام کنیم ... ولی درآینده ای نزدیک دفاتر نهاد نمایندگی را در اغلب دانشگاه ها راه اندازی خواهیم کرد....“ افزایش حضور و فعالیت دفاتر ولی فقیه در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، دقیقا درجهت سیاست تغییرات دولت کودتا قرار دارد که در هفته های اخیر از زبان کامران دانشجو، وزیر علوم، بیان شده است. تضعیف و درانتها نابودی جنبش مستقل دانشجویی آماج اصلی این سلسله اقدام ها محسوب می گردد. در همین رابطه و به موازات این سیاست، دور جدید فشار به فعالان و مبارزان جنبش دانشجویی آغاز شده است. بر پایه اخبار موثق، در اواسط شهریور ماه امسال، دادگاه تجدید نظر استان مازندران احکام بَدوی زندان ۱۰ فعال دانشجویی دانشگاه مازندران را عینا تایید کرد. اتهام این جوانان مبارز و شجاع، سازمان دهی تظاهرات بر ضد کودتای انتخاباتی در سال گذشته بود. پایگاه اطلاع رسانی” دانشجو نیوز“، ۱۷ شهریور ماه، گزارش داد: ”این احکام با توجه به نزدیکی مهر ماه و بازگشایی دانشگاه ها برای ایجاد رعب در دانشجویان است. درعین حال این احکام در حالی پس از یک سال و بطور ناگهانی تایید و به وکلای این دانشجویان ابلاغ شده است که کامران دانشجو وزیر علوم ... در سخنانی از برخورد تازه با دانشجویان خبر داده بود و از ”با خاک یکسان کردن دانشگاه ها“ یی سخن گفته بود که برخلاف میل حاکمیت حرکت یا رفتا نمایند.“ همچنین پایگاه اطلاع رسانی” کلمه“، ۱۸ شهریور ماه، گوشه دیگری از برنامه یورش به جنبش دانشجویی و تغییر دانشگاه ها را افشا کرد. کلمه نوشت: ”دانشجویان دانشکده علوم اقتصادی طی روزهای اخیر، شاهد اقدام مسئولان دانشکده به احداث دیواری در محوطه این دانشکده برای جدا سازی جنسیتی بوده اند ... این اقدام پس از آن صورت می گیرد که درابتدای سال تحصیلی گذشته، حراست دانشکده اقدام به نصب پرده برزنتی در محوطه دانشکده کرده بود که با مخالفت و اعتراض دانشجویان مجبور به برداشتن آن شد.“ براساس گزارشات دیگری که در رسانه های همگانی انتشار یافته است، حراست، نهادهای نمایندگی ولی فقیه و بسیج دانشجویی، ضمن هماهنگی با وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، برنامه های متعددی را برای مقابله با جنبش دانشجویی همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید تدوین و آماده ساخته اند. در این میان بیانیه ی جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران که در آستانهٔ سال تحصیلی صادر و بر ادامه مبارزه تاکید ورزیده، پاسخی مناسب به ارتجاع حاکم است. همچنین باید درانتظار اعمال فشار بیشتر و اجرای برنامه های قرون وسطایییی نظیر عفاف و حجاب و تغییر در محتوای برخی دروس به ویژه علوم اجتماعی و انسانی بود. حذف جنبش دانشجویی و منزوی ساختن فعالان این جنبش درعرصه سیاسی، آماج اصلی ارتجاع حاکم در مرحله کنونی است! مواضع غیر مسئولانه و مغایر با منافع ملی ایران محمود احمدی نژاد، رییس دولت نامشروع کودتا، در چارچوب سیاست شناخته شده و بی اعتبار خود، باردیگر از تریبون سازمان ملل متحد، مواضعی را اعلام داشت که به شدت خطرناک و کاملا برخلاف منافع ملی ایران است. او با اشاره به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، موضعی را بیان کرد که به هیچ رو با منافع و مصالح عالیه کشور، به ویژه در لحظه حساس کنونی، منطبق نیست. احمدی نژاد با اظهاراتی تحریک آمیز، جنجالی و مغایر با منافع ملی، جایگاه و موقعیت میهن ما، بر طبل تنش و ماجراجویی کوبید، و در اوضاعی که کشور بیش از همیشه نیازمند اتخاذ سیاست خارجی تفاهم آمیز و مدبرانه درجهت تامین حقوق و منافع ملی است، با اقدامی حساب شده، کوشید فضایی ملتهب پدید آورد. پی بردن به اینکه چرا رییس دولت نامشروع کودتا به چنین حرکت تحریک آمیز و جنجالی متوسل گردیده و در پس این اقدام چه اهداف و انگیزه های سیاسی نهفته است، چندان دشوار نیست! این مواضع به هر دلیل و انگیزه ای که بیان شده باشد، کاملا و قاطعانه محکوم است. در اوضاعی که جلب اعتماد، تعامل، تنش زدایی و رفع سوءتفاهم و نگرانی های متقابل از ضروریات انکار ناپذیر یک سیاست خارجی مسئولانه برای میهن ماست، چنین سخنان و موضعگیری هایی در تقابل و مغایرت با منافع میان مدت و بلند مدت ایران قرار دارد و بی شک اثرات منفی جدی به همراه خواهد داشت. سیاست دولت احمدی نژاد و جنجال آفرینی و ماجراجویی های آن برای پنهان ساختن زد و بندهای پشت پرده و دور از چشم مردم، که تاکنون نیز با ناکامی و زیان های سنگین برای کشور توام بوده است، منافع و حقوق حقه ایران را در معرض خطر جدی قرارداده است. ادامه حیات این دولت نامشروع برای منافع ملی ایران فاجعه آفرین خواهد بود! نامه مردم 852 دومین ”کنفرانس آفریقاییِ دموکراسی مشارکتی“ و نخستین ”نشست همایشِ شبکه چپ آفریقا“ حزب کمونیست سودان و حزب کمونیست آفریقای جنوبی، از۲۸ تا ۳۰ مرداد ( ۱۹ تا ۲۱ اوت ۲۰۱۰)، در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی، دو گردهمایی مهم: دومین ”کنفرانس آفریقاییِ دموکراسی مشارکتی“ با عنوان اصلی ”تجربه ما در دموکراسی مردمی و مشارکتی در آفریقا: وظایف و چالشها“، و نخستین ”همایشِ شبکه چپ آفریقا“ را به طور مشترک میزبانی کردند که در آنها نزدیک به ۲۰۰ نماینده از دهها سازمان و حزب سیاسی از سراسر قاره آفریقا و دیگر کشورهای جهان شرکت کردند، و در میان آنها نمایندگانی از سازمانهای مردمی و غیردولتی ترقیخواه، نهادهای قانونگذاری، نهادهای انتخاباتی آفریقای جنوبی، کنگره سندیکاهای آفریقای جنوبی، و کنگره ملی آفریقا حضور داشتند. رفیق سیدومو دلامینی، صدر کنگره سندیکاهای آفریقای جنوبی، و رفیق گویید مانتاشه، دبیرکل کنگره ملی آفریقا و صدر حزب کمونیست آفریقای جنوبی، به همراه هیأت بزرگی از نمایندگان این سازمانها در نشستها شرکت کردند. حضور رفیق مایته مهکوآنا ماشابانه، وزیر روابط و همکاریهای بینالمللی در دولت آفریقای جنوبی، نیز با استقبال شرکت کنندگان روبهرو شد. در کنار شرکت نمایندگان احزاب برادر از آمریکای لاتین و اروپا در نشستهای ”کنفرانس“، نمایندگان ۳۰ حزب چپ از سراسر آفریقا نیز در ”همایش“ شرکت کردند، از جمله نمایندگان ”همایش سائوپولو“ و ”چپ اروپا“. از کمیته مرکزی حزب توده ایران نیز، به عنوان ناظر بینالمللی، برای شرکت در این اجلاس پراهمیت دعوت شده بود. این نشستها در زمانی برگزار شدند که پنجاه سال از پیکار در راه استعمار زدایی از قاره آفریقا میگذرد، و برخی از کشورهای این قاره پنجاهمین سالگرد استقلال خود را جشن میگیرند. مضمون اصلی این گردهماییها و بحثها و گفتگوها، تحقق و گسترش دموکراسی و فضای دموکراتیک پس از استقلال، میزان موفقیت ملتهای آفریقا در دستیابی به اهداف مبارزه رهاییبخش ملیشان، و ایده دموکراسی مشارکتی و موقعیت انقلاب آفریقا بود. برگزاری این دو نشست یکی از تلاشهای مستمر ملتهای آفریقا و نیروهای دموکراتیک و ترقیخواه این قاره برای پیشبُرد همکاریهای مشترک در راه حفظ استقلال و ارتقای توسعه ملی تک تک کشورها و کل قاره در مجموع خود است. در اینجا بیانیه مشترک پایانی این دو نشست را برای اطلاع خوانندگان نامه مردم میآوریم. بیانیه ما، شرکت کنندگان در ”کنفرانس آفریقاییِ دموکراسی مشارکتی“ و ”نشست همایشِ شبکه چپ آفریقا“ که ۵۲ سازمان از ۲۸ کشور، از جمله ۳ تشکیلات جوانان و ۲۸ حزب سیاسی را نمایندگی میکنیم، و در روزهای۲۸ تا ۳۰ مرداد ( ۱۹ تا ۲۱ اوت ۲۰۱۰ )، در ژوهانسبورگ، گرد هم آمدیم، اعلام میکنیم: ۱. مبارزه ادامه دارد! در آستانه ۵۰ سالگی روند استعمار زدایی در قاره آفریقا، ما شاهد تجربههای فراوانی در زمینههای مختلف هستیم: پیشرفتهای مردمی و دموکراتیک، دستاوردهای ناتمام، در جا زدن، و حتی در بسیاری از موارد عقبگردهای سنگین و سرکوب شدید نیروهای مترقی. مبارزه در راه رسیدن به آرمانهای بهحق دموکراتیک، اجتماعی و اقتصادی مردم ما در سرتاسر قاره ادامه دارد. صدها سال مبارزه ضد استعماری، دهها سال بسیج برای رهایی ملی، و ۵۰ سال غارت و ترفندهای نواستعماری، درس گرانبهایی به ما داده است و آن اینکه، پیشبُرد، ژرفش و دفاع از اهداف به هم پیوسته رهایی ملی، وحدت ملی، دموکراسیِ پویا و پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی مستلزم تداومِ پیکار، بسیج مردمی، سازماندهی و هوشیاریِ دائمی است. آزادی و وحدت مردم ما و قاره ما هرگز از بالا به دست نمیآید، بلکه همیشه از راه پیکار کارگران و نیروهای مردمی از پایین حاصل خواهد شد. به این لحاظ، ما ترفندهای طراحی شده از درون شماری از کشورهای اتحادیه آفریقا به منظور تحمیل شتابزده و ”از بالا به پایین“ یک ”دولت واحدِ آفریقایی“ با عنوان ”ایالات متحدِ آفریقا“ را محکوم میکنیم. این طرح از سوی برخی از سران کشورهای عضو سر هم بندی شده است که بسیاریشان فاقد یک حکومت دموکراتیک برحق در درون کشورهای خودشان هستند. وحدت آفریقا، وحدت مردم ما، از راه پیکار و از پایین به بالا، و بر پایه بسیج برضد نیروهای ارتجاعی خارجی و عوامل محلی آنها تحقق خواهد یافت. برخلاف افسانه لیبرالیِ ”نظم نوین جهانی“ و یک ”شمال خیرخواه“ که برای یاری رسانی به قاره ما حاضر است هر کاری بکند، ما شاهد آن هستیم که همه جا نیروهای امپریالیستی، عوامل محلی نواستعماری آنها و حمایتکنندگان مالی آنها- یعنی شرکتهای عظیم فراملی- در راه پایهریزی و تحکیم استعمارِ دوباره قاره ما فعالند. این برنامه کار راهبردی و مستمر شکلهای گوناگونی به خود میگیرد: گسترش مداخلههای نظامی خارجی، از جمله و بهویژه استمرار عملیات پایگاههای نظامی فرانسوی و توسعه ”آفریکوم“ [”فرماندهی متحد نظامی وزارت دفاع ایالات متحد آمریکا“ که مسئولیت عملیات پایگاههای نظامی و ارتباطات نظامی در ۵۳ کشور آفریقایی را به عهده دارد]، در همکاری با رژیمهای نظامی محلی؛ حمایت مستمر و گزینشی از رژیمهای خودکامه؛ دامن زدن به اختلافهای قومی و منطقهای؛ تأیید ریاکارانه انتخابات کاملاً مشکوک و دستکاری شده؛ و نادیده گرفتن و تضعیف عمدی توان دولتهای آفریقایی و بخش دولتی آنها در اداره سرمایه و پیشبُرد توسعه. قاره ما مردم و منابعی غنی دارد؛ با وجود این، مردم ما همه جا در فقر زندگی میکنند. ثروت ما را کماکان به غارت میبرند و به قول ضربالمثل سوتویی، ما در اینجا ”سهممان یک کله مورچه است که باید با هم تقسیم کنیم.“ ۲. توسعه آفریقا و بحران جهانی سرمایهداری ”کنفرانس“ و ”همایش شبکه چپ“ به عنوان نقطه آغاز، این واقعیت را مورد توجه قرار میدهد که از نظر اکثریت عظیمی از نیروهای مردمی در کشورهای ما، چه در دوران به اصطلاح ”شکوفایی“ و چه در دوران ورشکستگی، سرمایهداری چیزی نیست جز یک بحران روزمره فقر فرساینده، بیکاری، ویرانی منابع طبیعی، گرسنگی، و مبارزهای پُررنج برای بقا. زیرسلطه سرمایهداری - نظامی که متکی به استثمار و سرکوب اکثریت عظیمی از خلقهای جهان است - ثبات، صلح، دموکراسی واقعی و رشد و اعتلای کامل انسان میسّر نیست. ما این بینش سادهانگارانه را که بحران و رکود اقتصادی جهانی امروز صرفاً محصول سوء مدیریت سامانه مالی جهانی توسط بانکداران آزمند است، مردود میدانیم. بیثباتی اقتصادی جهانی امروز خصلت ذاتی سرمایهداری است، و آفریقا ممکن است باز هم مجبور شود هزینه گزاف ناتوانیهای ذاتی و آثار زیانبار نظام سرمایهداری جهانی را بپردازد. ما پیمان میبندیم که در راه رشد و توسعه اجتماعی و اقتصادی تمام و کمال آفریقا مبتنی بر نیازهای خلقهای آفریقا و نه سودهای خصوصی بکوشیم، و در حالی که نظام سرمایهداری جهانی در پیِ بازیابی و جبران کاهش نرخ سودش تلاش میکند، منابع طبیعی و انسانی آفریقا را در برابر دور تازهای از استثمار سرمایهداری جهانی محافظت کنیم. ما این کوشش خود را بخش جداییناپذیری از پیکار برای دموکراسی و حقوق بشر در آفریقا میدانیم. ۳. درباره تغییرات آب و هوایی و تخریب منابع طبیعی ما شاهد اتفاق نظر هر چه بیشتر صاحبنظران علمی جهان هستیم که معتقدند روند کنونی رشد اقتصادی جهان به سرعت در حال تخریب شرایط زیست- فیزیکی خودِ تمدن بشری است. ما همچنین بر این نکته واقفیم که با وجود آنکه این اقتصادها و الگوهای مصرف در ”شمال“ توسعه یافته است که محرک عمده بحران ژرفیابنده کنونیاند، اما این خلقهای ”جنوب“ هستند که بارِ اصلی بحران را به دوش میکشند. در مرکز و بطن بحران زیست- بومی (اکولوژیک)، یک نظام سرمایهداری جهانی قرار دارد که اساس آن بر بازتولید گسترده سودهای خصوصی استوار است. پیکار ما در راه سوسیالیسم پیکاری است برای آنکه نیازهای اجتماعی، و نه سودهای خصوصی، در اولویت راهبردی قرار گیرند. به این ترتیب، پیکار در راه سوسیالیسم همزمان مبارزهای در راه فراهم آوردن محیطی قابل زیست بوده و هست. ما پیمان میبندیم که از هر تلاشی با هدف ایجاد و توسعه منابع انرژیِ تجدیدپذیر و غیرزیانبار برای محیط زیست، و نیز برقراری یک نظم اقتصادی و اجتماعی جهانیِ دموکراتیک و عادلانه حمایت کنیم. در مسیر یافتن منابع نوین انرژی و حفاظت از محیط زیست، ما همواره با ترفندهای امپریالیسم برای جلوگیری از رشد آفریقا و غارت منابع انسانی و طبیعی آن مقابله خواهیم کرد. ۴. همبستگیِ جهانیِ چپ در سراسر جهان، و به ویژه در کشورهای ”جنوب“، نیروهای ترقیخواه و مردمی بار دیگر متوجه شدهاند که مبارزات گونهگون آنها در زمینههای متفاوت پیوندی ناگسستنی با مبارزه بر ضد امپریالیسم دارد. ما، نیروهای ترقیخواه قاره آفریقا، عهد میکنیم که با جنبشهای اجتماعی، زنان، جوانان، بومیان، کارگران و پیکارهای ضدامپریالیستی و سیاسی حزبی همکاری کنیم و از تجربههای گرانبهای آنها بیاموزیم. به عنوان ”همایش شبکه چپ آفریقا“ ما تلاش خواهیم کرد پیوندهای فعالتری با نیروهای همفکر، نه فقط در قاره خودمان، بلکه همچنین در آمریکای لاتین، آسیا و دیگر نقاط دنیا برقرار کنیم. پیشرفتهای چشمگیر نیروهای چپ در آمریکای لاتین به ما شور و دلگرمی داده است. ما معتقدیم که برنامههای گوناگون نیروهای چپ در آن قاره، از جمله در برزیل، بولیوی، ونزوئلا و اکوآدور، نقاط مشترک و درسهای مهم زیادی برای پیکار ما در قاره آفریقا دارند. ما بار دیگر سپاس و قدردانی خود را نسبت به حمایت انترناسیونالیستی برجسته و چشمگیری که کوبا پیگیرانه نسبت به مردم ما داشته است، ابراز میکنیم و پیمان میبندیم که پیگیرانه بر فعالیتهای همبستگیمان در دفاع از سوسیالیسم کوبا بیفزاییم. چشماندازِ آینده در این گردهمایی ما تصمیم قاطع گرفتهایم که روابط و همکاریهای متقابلمان را افزایش دهیم. به همین منظور، از این پس ما این نشستها را به طور سالانه برگزار خواهیم کرد. برای تدارک این نشستهای سالانهمان، و به منظور استمرار و پیوستگی در کار، دبیرخانه ”همایش شبکه چپِ آفریقا ” را تشکیل دادهایم. علاوه بر کارهای دیگر، ما ”همایش“ و وبسایت آن را طوری ترتیب میدهیم که به عنوان مرکز و مخزن بحثها و گفتمانهای مداوم ما باشند. گذشته از نشستهای سالانه، ما نشستهای ویژهای را نیز پیرامون پیکار در زمینههایی مشخص برگزار خواهیم کرد. به همین منظور، ما تصمیم گرفتهایم که در ماه فوریه سال آینده (بهمن – اسفند سال جاری) یک کنفرانس بینالمللی در مورد ”زنان در آفریقا“ برگزار کنیم. ما، همراه با هم به عنوان یک شبکه، و تک تک به عنوان تشکیلات جداگانه، پیمان میبندیم که ایدهها، چشماندازها و کارزارهای مبارزاتی را که در این چند روز گذشته در مورد آنها تصمیم گرفتهایم، به میان تودههای مردم ببریم. پیروز باد قدرت مردم! کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوید! مبارزه ادامه دارد! ۳۰ مرداد ۱۳۸۹ (۲۱ اوت ۲۰۱۰) نامه مردم 852 نفوس شیلیایی: بیداد گری از یاد رفته به مناسبت سی و هفتمین سالگرد کودتای خونین ۱۱سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی از سوی وابستگان و گوش به فرمانان دولت ایالات متحده، که در جریان آن دولت ترقی خواه و مردمی سالوادور آلنده به سقوط کشانده شد و دیکتاتوری نظامی بر کشور حاکم گردید در عصر روز ۴ سپتامبر سال ۱۹۷۰ تودههای مردم برای جشن پیروزی سالوادور آلنده، رییس جمهور سوسیالیست شیلی در مرکز شهر ساندیاگو گرد آمدند. در میان شرکتکنندگان در این جشن ویکتور خارا، خواننده چپگرا، و همسرش نیز حضور داشتند. خانم جووان خارا در کتابش به نام: ترانه تمام نشده، در بازگویی آن روز، از صحنه های سرشار از شادی، به آغوش کشیدنها و اشکها یاد میکند. مردم هیجانزده برای تهنیت گفتن به سوی آلنده هجوم میآوردند. هنگامی که جووان خارا به نزدیک رییس جمهور منتخب رسید، به یاد میآورد، که او را سخت به آغوش کشید. آلنده به او گفت: ”رفیق، مرا محکمتر در آغوش بگیر! زیرا اکنون زمان ترس و کوتاه آمدن نیست!“ امیدهای آن روز درست سه سال بعد در کشتاری به پایان رسید. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ آلنده در کودتایی با پشتیبانی ایالات متحده به زیر کشیده شد. پینوشه، دیکتاتور نظامی قدرت را به دست گرفت و حکومت ترس و وحشت را بر کشور مسلط کرد، حکومتی که در شیلی هزاران کشته، شکنجهدیده و پریشانحال بر جای نهاد. آلنده و ویکتور خارا در میان قربانیان این کودتا بودند. نیروهای انتظامی در سرکوبهای خود خانه پابلو نرودا، شاعر بزرگ شیلیایی، را مورد تفتیش قرار دادند. نرودا به سربازان گفت: ”به دوروبرتان نگاه کنید، در این جا تنها یک چیز است که برای شما خطر دارد - چکامه.“ او چند روز بعد، در ۲۳ سپتامبر، بر اثر ایست قلبی جان سپرد. هرچند پینوشه مستبد و بسیاری از همدستانش از عدالت گریختهاند (پینوشه در سال ۲۰۰۶ در سن ۹۱ سالگی درگذشت)، اما جنایتهای حکومتش به طور گستردهای مستند شدهاند. نویسنده کلمبیایی، گابریل گارسیا مارکز، داستان بازگشت لیتین به شیلی در ۱۹۸۵، که از زمان کودتا در تبعید بسر میبرد، در کتاب : ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی، را بازگو میکند. در بازنگری به دوران حکومت پینوشه، لیتین مبارزه بیامان سباستیان آسودو، کارگر معدن ذغالسنگ، برای خاتمه بخشیدن به شکنجههای دختر ۲۲ ساله و پسر ۲۰ سالهاش را به یاد میآورد. سباستیان آسودو از روی ناگزیری سرانجام به کارگزاران دولت، خبرنگاران و رهبران مذهبی هشدار داد: ”اگر برای خاتمه یافتن شکنجه فرزندانم دست به کاری نزنید خود را با بنزین آغشته و در تالار مرکزی کلیسای کانسپسیون (مقر اسقف شیلی) به آتش خواهم کشید.“ او سرانجام به این هشدارش جامه عمل پوشاند و به نمادی شایسته و فراموش نشدنی در پیکار بر ضد دیکتاتوری تبدیل شد. در پیامد مرگ سباستیان آسودو، تظاهرات صلحآمیزی بر ضد تبهکاریهای پنیوشه به راه افتاد. لیتین، رودرویی تظاهرکنندگان با نیروهای انتظامی را چنین شرح میدهد: ” پلیس با گشودن لولههای آب با فشار زیاد به پراکندن گروهی از تظاهرکنندگان پرداخت. در این میان بیش از ۲۰۰ تن از آنان که سراپا خیس شده بودند توانستند با تحمل و خونسردی در کنار دیوار به مقاومت و خواندن سرودهای مذهبی در ستایش از انساندوستی ادامه دهند.“ سربازان پینوشه همهی کتابهای لیتین را پیش از ترک کشور در ۱۹۷۳، در حیاط خانهاش به آتش کشیدند. یک دهه بعد، در ۱۹۸۶، کتاب سوزان هنوز درحکومت پینوشه ادامه داشت. به دستور شخص پینوشه، ۱۵ هزار نسخه از کتاب ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی، به دست آتش سپرده شد. روز ۱۱ سپتامبر۲۰۱۰، بیش از ۶ هزار نفر در همایشی به مناسبت سالگرد کودتا، شرکت کردند. شرکتکنندگان علاوه بر بزرگداشتِ قربانیان دوران استبداد پینوشه، خواهان اجرای عدالت و احترام به حقوق انسانی در دولت کنونی آقای ”سباستیان پینیرا“ شدند. ”سباستیان پینیرا“، رییس جمهور راستگرا، که یکی از ثروتمندترین افراد کشور است، در هیچکدام از مراسم یادبود سالگرد آغاز دوران استبداد حضور نیافت. میرهیا گارسیا، معاون رییس سازمان ”خویشاوندان و خانواده بازداشتشدگان و ناپدیدشدگان“، در مصاحبه با خبرگزاری تلهسور، گفت: ”ما در رژیمی بسر میبریم که در دوران استبداد سهم داشت و امروز هم پایمالی حقوق انسانها را در آن زمان توجیه میکند.“ برخی از کارگزاران دولت کنونی در استخدام رژیم استبدادی پینوشه انجام وظیفه میکردند، و هنوز برای پاسخگویی به جنایتهای خود به دادگستری فرا خوانده نشدهاند. ”پینیرا“ در سخنرانی خود به مناسبت سی و هفتمین سالگرد کودتا گفت:“ مردم شیلی باید کشمکشهای خود را با گذشته پشت سر بگذارند.“ او همچنین گفت: ”ما دیگر نباید در دام همان ستیزها و اختلافات پس بمانیم.“ سالوادور آلنده در آخرین پیام رادیوییاش، در مورد بیدادگریِ سکوت و فراموشی به مردم شیلی هشدار داد، و پس از محکوم کردن توطئهگران کودتا اعلام کرد:“من به شما اطمینان میدهم آن بذر امیدی که در هشیاری هزاران شیلیایی جوانه زده است هیچگاه پژمرده نخواهد شد. بیتردید آنها زورمندند، میتوانند ما را به بند بکشند، اما هرگز نمیتوان روند اجتماعی را با تبهکاری یا زور از تکوین بازداشت. تاریخ به ما تعلق دارد و این خلق است که آن را میسازد.“ نامه مردم 852 |
نامه مردم شماره 852، 5 مهر 1389
اشتراک در:
پستها (Atom)